eitaa logo
مَــــــــنِ آرام💜✨
13.2هزار دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
458 ویدیو
17 فایل
🌿﷽‌🌿 با عشق می سازیم زندگیو😍❤️ تبلیغات 😚👇 https://eitaa.com/joinchat/2268005056Ce831854631
مشاهده در ایتا
دانلود
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾 خانوم کانالمون میگه.... .
سلام جانم خواهرخوبم خواهش میکنم مشکل منو بذارید گروه تا هرکس میتونه راهنماییم کنه.🙏 من وشوهرم به طورسنتی ازدواج کردیم ومن شب خواستگاری چندباربهش گفتم من اخلاق برام خیلی مهمه وحتی وضعیت مالی برام مهم نبود چون بابام خیلی بد اخلاق بود وما رو خیلی اذیت کرد وهمچنانم هست. شوهرم به من قول داد که من خوبم ،دیرعصبانی میشم ولی همش دروغ بود ووقتی عصبانی میشه اصلا کنترل رو خودش نداره هرچی دم دستش باشه میزنه میشکنه و داد وهوار میکنه و حتی گاهی کتک کاری میکنه .من نمیتونستم طلاق بگیرم چون خونه ی بابام اوضاع بدتر بود رفتم شکایت کردم یه کمی ترسید ودیگه کتک نمیزنه ولی میدونه من جایی رو ندارم برم خیلی آبرو ریزی میکنه هروقت من و خواهر وبرادرام جمعیم حتما باید یه دعوای الکی راه بندازه و منو کوچیک کنه انگار خوشش میاد نمیدونم چکارکنم باش ،خونوادش پشتش هستن و هرچی بشه حق رو به بچه هاشون میدن .منم به شدت عصبی شدم بداخلاق شدم از خودم بدم میاد ،امیدی به آینده ندارم .شوهرمن تاخوبه هرکاری بخوایم میکنه ولی وقتی چیزی طبق خواستش نباشه اصلا براش مهم نیست که کجاس صداشو میبره بالا و سرشا میزنه به درو دیوار و منو خار وحقیر میکنه وبعد از یک ساعت انگارکه هیچ کار بدی نکرده انتظار داره من باش خوش وبش کنم😔 دیگه بریدم خسته شدم دوتا بچه دارم دلم براشون خونه من وقتی یکی ناراحتم کنه دیگه نمیتونم بخندم و با بچه هام شاد باشم شاید احمقم ولی دست خودم نیست کمکم کنید بگید من چطوری بش بفهمونم کاراش بده من تحقیر میشم وزندگیم داغون میشه بخدا از هر راهی بگید استفاده کردم حتی قرص اعصاب تو چاییش ریختم یه مدت ولی بی فایده بوده. 🌾🌺🌾آیدی من برای دریافت پیام هاتون 👇 @mahi_882 🌾🌺🌾لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون 👇 https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69 🌾🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃
مَــــــــنِ آرام💜✨
🍃🍃🍃🌼🍃🍃🍃 طاووس خانوم از زندگیش میگه... 🍃🍃🍃
که حس کردم صدای اروم پا ازبیرون میاد ! انگار کسی روی خارو خاشاک خشک قدم میزد سریع ازسرجام بلندشدم ..گوشهامو تیزکردم اره ‌..مطمین شدم یکی بیرون کلبه هست انگار داشت دور کلبه میچرخید ...خیلی ت. رسبدم ..این موقع شب ..وسط جنگل ...دقیقا کنار کلبه ی ما کی میتونست باشه ؟! وای اگه پدرم و دارو دستش باشند روزگارم سیاه میشد ! تعلل جایز نبود وقت برای فکر و خیال نداشتم خیلی سریع با تررس و دلهره ازتخت پایین رفتم هنوز د رد داشتم ‌..دستمو زیر شوووکمم گذاشتم ..تا کمی آروم بشه ..اروم بالا سر ارسلان نشستم .با صدای لرزونی گفتم _:آقا ارسلان ؟؟ آقا ارسلان ؟ بیدا ر نشد خوابش سنگین بود ‌ ناچارازروی شونش گرفتمو چند بار تکونش دادم یهو اززخواب پرید‌..تا منو بالا سرش دید نگران بلندشد نشست .گیج و منگ نگاهم کرد _:چیزی شده ؟ دستمو رو دماغم گذاشتمو اروم گفتم _:انگار کسی بیرونه ! صدای پا شنیدم ‌ _:مطمینی ؟؟ _:بخدا ! خیلی میتوووررسم ! نکنه پدرم باشه! ارسلان بلندشد _:,برو پیش بچه حواست بهت باشه ! الان سرو گوشی آب میدم ووحوووشت زده رفتم سمت پسرم ..اروم تو اغوشم گرقتمش و یه گوشه کز کردم ارسلان بلندشد ..اونم کمی ت. رسیده بود .فانوس کوچیکی رو که رو لب پنجره بودو نور کم جونی داشت رو برداشت و رفت سمت در ... تا درو بازکرد ضوووربان قلبم رو هزار رفت .‌. فکرهای و.حشتووووناکی میکردم اگه پدرم بود که بی شک منو زن. ده نمیگذاشت ! ازدلهره داشت نفسم بند می اومد که یهو صدای بگو مگوی ازسلان با یه مرد دیگه رو شنیدم ...صداش برام آشنا بود ولی نمیتونستم اون لحظه حواسمو جمع کنم و بفهمم کیه ! ازتو رس داشتم میم. ردم که یهو هردوشون وارد کلبه شدن ... فانوس هنوز تو دست ارسلان بود ...زیر نور کم سوی فانوش کنار اسلان ولی یه قدم شاید جلوتر ازاون ...کسی رو دیدم که با دیدنش کم مونده بود پس بیافتم ..سرم گیج رفت ..ارسلان متوجه شد حالم بده نگران دوید سمتم ‌..بچه رو سریع ازم گرفت گذاشت رو تخت ..پسرم ازخواب ییدارشد ..اروم شروع کرد به گریه کردن .. ارسلان با نگرانی و تشویش گفت .. _:خوبی طاووس .... با انگشت لرزانم .. اون مردو نشونش دادمو گفتم .. _:اون ...اووون ‌..اینجا چیکار میکنه !؟
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾 برای آقایی پیام زیر رو اول بفرستید جناب آقای (اسم شوهرتون) 😍 به شما تبریک میگوییم خانم شما شاعر شده 😊و برای شما شعر سروده❤️ در صورت تمایل به فرستادن متن آهنگ گزینه 1 و در غیر این صورت گزینه 2 را ارسال نمایید با تشکر مدیریت خانه عاشقانه مان❤️😍 و بعد که گزینه 1 رو فرستاد این شعر منصور رو که کمی تغییر داده شده رو برای آقایی بفرستید شوهرمی تاج سرمی شوهرمی بال و پرمی شوهرمی عشق اول و آخرمی شوهرمی شوهرمی جز تو به قربون کسی نمیرم جز تو کسی رو این همه نمیخوام زیبایی تک تک لحظه هامی عاشقتم با تک تک نفسهام شوهر که نیست جواهره عاشقتم عزیزم جونم به قربونت بره عاشقتم عزیزم بهشته زیر.پای تو عاشقتم عزیزم الهی من فدای تو عاشقتم عزیزم سایه ی بالا سری از همه عاشق تری به خاطر عشق من از خودتم میگذری از خودتم میگذری 🌾🌺🌾آیدی من برای دریافت پیام هاتون 👇 @mahi_882 🌾🌺🌾لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون 👇 https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69 🌾🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾 من 30 سال هست که ازدواج کردم تو این 30 سال خیلی ناراحتی و کم زیاد داشتم خیلی خوشی و تفریح و زیارت داشتم و الان 45.... سلام خدمت ماهی بانو فرارسیدن ماه پرفیض و برکت رمضان تبریک عرض میکنم برای مامان دخملا مینویسم که گفته با شوهرم خونه 3 دانگ 3 دانگ شریک هستیم و حالا میگه خونه برای خودت و طلاق بگیر میخام برم زن بگیرم دوست عزیز 12 سال کم سالی نیست و اگر این فکر افتاده تو سرش حتما روزی انجامش میده من خودم برات مثال میزنم 30 سال هست که ازدواج کردم تو این 30 سال خیلی ناراحتی و کم زیاد داشتم خیلی خوشی و تفریح و زیارت داشتم و الان 45 سالم هست ای کاش عقل الانم 15 سال پیش داشتم من بخاطر بچه هام موندم و بخاطر پدر و مادر و حفظ ابروی خانواده موندم سوختم و ساختم اما خودمو کردم قربانی همه و اشتباه بزرگی کردم الان بچه هام بزرگ شدن و هیچ احترامی برای من قاعل نیستن میگم من جوون بودم پدرت خیلی بهم بد و ظلم کرد بخاطر شما موندم خودمو نادیده گرفتم تا الان شما دیده بشید شما بچه ی طلاق نباشید میدونید در جواب چی بهم میگن میگن خاستی نکنی خواستی واینسای هزار خاستی خواستی جوابم میدن و از گذشت و کردار خودم پشیمونم میکنن من اگر خونه به نامم بود خوب بود لطفا خیلی توجه کن و تصمیم درست بگیر که بمونی یا بری رفتن درد سر های خودش داره موندن درد سر های خودش داره زندگیه دیگه بدون مشکل و بدون کم و زیاد نیست اما از خدا میخام راه درست رو پیش روت بزاره 🌾🌺🌾آیدی من برای دریافت پیام هاتون 👇 @mahi_882 👇 https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69 🌾🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃
02.mp3
50.18M
🌸🌸🍃 جز دوم قرآن کریم... دوستان عزیز در این ماه پربرکت بنده رو هم دعا کنید🌸 🍃🍃🍃🌸💗🌸🍃🍃🍃
03.mp3
53.26M
🌸🌸🍃 جز سوم قرآن کریم... دوستان عزیز در این ماه پربرکت بنده رو هم دعا کنید🌸 🍃🍃🍃🌸💗🌸🍃🍃🍃
مَــــــــنِ آرام💜✨
🍃🍃🍃🌾🌺🌾🍃🍃🍃 زندگی ایرا..... 🍃🍃🍃
_ مردا فقط هیکل گنده میکنن وگرنه همیشه بچن با خنده گفتم _ اخ که حق گفتی هر دو باهم از اتاق خارج شدیم و به مهمونخونه رفتیم سلام کردم و همه جواب دادن فاطمه و لیلا خیلی غمگین و ناراحت نشسته بودن و اصلا انگار خودشون نبودن با شناختی که از قبل داشتم خیلی خیلی متفاوت بودن ثریا هم که کلا سر سفره نیومده بود ... اما کل پسر های خان بودن لبخندی زدم و گوشه ای کنار دلیر نشستم و مشغول شدیم ! بعد از غذا کنیز ها سفره رو جمع کردن و همه تو مهمونخونه نشستیم صدای گریه ی ساوان بلند شد و از جا پریدم خان گفت _ چی شد دختر ؟! کجا میری ؟! همه حواسم به ساوان بود _ ساوان گریه میکنه ! لیلا اروم گفت _ دایه داره، خاله نازی هم هست بدون توجه به هیچ کس گفتم _ دلم میخواد خودم ارومش کنم ! اومدم از مهمون خونه خارج بشم که ثریا رو مقابلم دیدم اما چه ثریایی ... این زن اونی که من میشناختم نبود خیلی آش فته بود خبری از طلاهاش نبود صورتش پژمرده شده بود و زیر چشماش سیاه شده بود اندازه یه بند انگشت گود افتاده بود لباش خ شک و ترک خورده بود و بِیْنِش خون خ. شک شده بود! روی گونش و گوشه لبش و بالای پیشونیش کب. ود و ز. خمی بود و کاملا مشخص بودکت. ک خورده دلم اصلا براش نس. وخت اما خیلی متعجب شدم از حالتش جواد عص. بانی گفت _ به چه حقی از اتاق خارج شدی؟!
🌾🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌾 بنده ۱۴ساله ازدواج کردم ودوتابچه ۱۲ساله و۳ساله دارم که اول زندگی مدت یک سال پیش خانواده شوهرم بودم که....
سلام راهنمایی ....ممنون میشم اگه راهنمایی کنید بنده را ...بنده ۱۴ساله ازدواج کردم ودوتابچه ۱۲ساله و۳ساله دارم که اول زندگی مدت یک سال پیش خانواده شوهرم بودم که خداشاهده مادرشوهرم بلایی نبود سرم نیاره خیلی خیلی اذیتم کرد ولی من تحمل کردم بخاطر شوهرم چون خیلی مظلوم بود حقیقتا دلم براش میسوخت چون باوجود سن وسال کمش من ازدواج دومش بودم من نمیخاستم شوهرم دوباره به مشکل جدايی وطلاق بکشه خیلی مراعاتش کردم وهمه چیزروتحمل کردم خلاصه تا پسرم دنیا آمد وزندگی مون خوب بود شوهرم مهربان بود باخدا واهل نماز روزه بود خیلی خیلی هم ودوست داشتیم خیلی به هم وابسته شده بودیم اوایل ازدواج اصلا اینطوری نبود اینطوری طی شد تا ۱۲سال ازادواجمان گذشت بچه دومم باردار بودم بازم باخانواده شوهرم سر یک مسئله جزئ باهم دعوا مون شد واین باعث شد شوهرم آرام وساکت وهرروز دپرس ترمیشد خیلی تلاش کردم برای آشتی ولی نشد نه شوهرم خواست نه مادرش تاخلاصه دخترم به دنیا آمد وخانواده شوهرم خیلی سنگدل بودن باوجود این که در یک ساختمان بودیم اصلا نه آمدن نه حتی گذاشتن فامیل شوهرم بیاد خیلی اذیت شدیم شوهرم خیلی خیلی غصه خورد داشت نابود میشد جلو چشمام که خلاصه بعد ۴ماه باخانواده شوهرم آشتی کردیم ومن خیلی خوشحال بودم که همه چیز تمام شده ‌..ولی متاسفانه دیدم شوهرم بد وبدتر شده تا این که دخترم شد ۸ماه خیلی رفتار شوهرم رو مخم بود خیلی اذیت میشدم از بیرون رفتن بی موقع از چرت زدناش خلاصه فهمیدم شوهرم معتاد شده آسمان روسرم خراب شد خیلی تلاش کردم ولی بی فایده بود چون شوهرم نمیخاد بازور واجبار بردیم کمپ بدتر شد البته هروئین وشیشه میزد الان فقط شیشه میزنه ۶ماهه دیگه تحمل ندارم خیلی برام سخته شوهرم دیگه اون آدم سابق نیست توهم میزنه دست بزن داره تهدیدم میکنه 😭😭خیلی عوض شده نمیدانم چیکارکنم چب خوبه چی بد اصلا نمیدانم بمونم یا برم پسرم کلاس ۶ودخترم ۳ساله هیچ پول وپشتوانه ای ندارم ولی شوهرم خونه وماشین داره دیگه نمیتونم این زندگی را تحمل کنم چون پسرم ودخترم خیلی استرسی شدن پرخاشگر شدن از روبرو شدن با پدرشون میترسن البته وقتی اعصابش بهم میریزه وسیله میشکنه شیشه خونه رو میشکنه من دلم میخاد تا آخرش باهاش باشم دوسش دارم نمیخام تنهاش بزارم ولی امنيت خودم وبچه هام در خطره 😭😭😔😔لطفا مثل یک خواهر واقعی کمکم کنید انشالله به حق وبزرگی اين ماه مبارک رمضان مشکل همه حل بشه مشکل منم انشالله... 🌾🌺🌾آیدی من برای دریافت پیام هاتون 👇 @mahi_882 🌾🌺🌾لینک کانال برای معرفی کانال به دوستانتون 👇 https://eitaa.com/joinchat/1903755331C4f0bee0e69 🌾🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃