eitaa logo
شـهــود♡
37 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
592 ویدیو
10 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی وارد سوریه شدیم برای عرض ادب به بارگاه حضرت زینب و حضرت رقیه رفتیم...🕌.. .وقتی حسابی دلمان ابری و دیدگانمان بارانی شد ..🌦.عهد کردیم که تا جان دربدن داریم نگذاریم حریم آل الله ذره ای غبار شرک داعشی بگیرد . 💠.بعد از اون رفتیم و در گردان و دسته خود مستقر شدیم .فرداصبح برای شناسایی محیط پیرامون حرکت کردیم 🚶 هنوز چندقدمی نرفته بودیم که دیدم محمود پوتین هایش را از پا درآورد و باپای برهنه به راه افتاد .. . محمود بدون پوتین و ما با پوتین و مدام میپرسیدیم چرا اینکارو میکنی آقامحمود...🤔 هنوز چند متری بیشتر نرفته بودیم که دیدیم محمودنشست و شروع به گریه کرد 👤😭 ..هرچی اصرار میکردیم بلندنمیشد چندنفری زیر بغلش و گرفتیم و بلندش کردیم ..بلندبلند گریه میکرد😭😭😭 و میگفت؛: خدایا حضرت زینب چطور این مسیر سنگلاخی رو با پای پیاده با بچه های کوچک راه رفته😭😭😭 اونوقت من چندمتر بیشتر نمیتونم راه برم😔😔 ...اونجا به ما گفت: بیایین تا اونجاکه میتونیم سنگها رو از جلوی پای شیعیان برداریم ...👌 همانطور که اباعبدالله شب عاشورا خارهای اطراف خیمه ها رو برمیداشت که توپای بچه ها و اهل حرم نرود...🏳 🌹خاطره ی یکی ازهمرزمان حرم محمود مراداسکندری🌹 🆔
‍ ‍ 👇👇🌹 تــو مــتــرو نــشــســتــے رو صــنــدلــیــ....👇😊 ےهخــانــم یــا آقــایــے مــیــاد روبــه روے شــمــا مــے ایــســتــه... شــمابــلــنــد مــیــشــے و جــاتــو مــیــدے بــهشــ... 😊🙄 ازایــن ڪــار مــیــتــونــے اهداف مــخــتــلــفــے داشــتــه بــاشــے ..🤔 حــالایــا مــبــارزه بــاهواے نــفــس یــا خــدمــت بــه خــلــق الــلــه .. خــادمیــعــبــاد الــلــه.. 🤗😉😊❤️ خــانمــیــا آقــایــے ڪــه جــاتــو دادے بــهش از ایــن لــطــف شــمــا احــســاس شــرمــنــدگــے مــیــڪــنــن ... 🙈🙄☺️ شــرمــنــدهمــیــشــن وقــتــے مــیــبــیــنــن شــمــا ایــســتــادے و اون جــاے شــمــا نــشــســتــه ... خــودشوبــه شــمــا مــدیــون مــیــدونــه و هے تــشــڪــر مــیــڪــنــه.... ....❤️😊👇 خــیــیــیــلیــوقــتــه..... دادن ڪــه .... 🕊💐 نــههه..." جــاشــونــو" نــدادن مــا بــشــیــنــیــمــ" " " دادن مــا " بــایــســتــیــمــ"😔💐 مــاچــیــڪــارمــیــڪــنــیــمــ؟🤔🤔 مــگهخــدا نــگــفــتــه "ولــا تــحــســبــن الــذیــن قــتــلــوا فــے ســبــیــل الــلــه امــواتــا" ؟! ؟! دارےمــجــلــوے چــشــم ڪــســانــے ڪــه بــخــاطــر مــا دادن مــیــڪــنــیــم ... 😔😔 ڪه #👈راحــتــے را انــتــخــاب ڪــردمــ..
وقتی وارد سوریه شدیم برای عرض ادب به بارگاه حضرت زینب و حضرت رقیه رفتیم...🕌.. .وقتی حسابی دلمان ابری و دیدگانمان بارانی شد ..🌦.عهد کردیم که تا جان دربدن داریم نگذاریم حریم آل الله ذره ای غبار شرک داعشی بگیرد . 💠.بعد از اون رفتیم و در گردان و دسته خود مستقر شدیم .فرداصبح برای شناسایی محیط پیرامون حرکت کردیم 🚶 هنوز چندقدمی نرفته بودیم که دیدم محمود پوتین هایش را از پا درآورد و باپای برهنه به راه افتاد .. . محمود بدون پوتین و ما با پوتین و مدام میپرسیدیم چرا اینکارو میکنی آقامحمود...🤔 هنوز چند متری بیشتر نرفته بودیم که دیدیم محمودنشست و شروع به گریه کرد 👤😭 ..هرچی اصرار میکردیم بلندنمیشد چندنفری زیر بغلش و گرفتیم و بلندش کردیم ..بلندبلند گریه میکرد😭😭😭 و میگفت؛: خدایا حضرت زینب چطور این مسیر سنگلاخی رو با پای پیاده با بچه های کوچک راه رفته😭😭😭 اونوقت من چندمتر بیشتر نمیتونم راه برم😔😔 ...اونجا به ما گفت: بیایین تا اونجاکه میتونیم سنگها رو از جلوی پای شیعیان برداریم ...👌 همانطور که اباعبدالله شب عاشورا خارهای اطراف خیمه ها رو برمیداشت که توپای بچه ها و اهل حرم نرود...🏳 🌹خاطره ی یکی ازهمرزمان حرم محمود مراداسکندری🌹