○امروزمان را با درسی
از حاج حسین خرازی
آغاز می ڪنیم که می گفت :
○سهل انگاری و سستی
در اعمال عبادی تاثیر نامطلوبے در پیروزی ها دارد...
#شهید_حسین_خرازی
#صبحتون_شهدایی🌷
#خاطرات_شهدا
#شهید_حسین_خرازی
✅پـــایــم را بــوسیــــد...
حاج حسین خرازی رزمندهها را عاشقانه دوست داشت
و گاه این عشق را جوری نشان میداد که انسان حیران میشد.
یک شب تانکها را آماده کرده بودیم و منتظر دستور حرکت بودیم.
من نشسته بودم کنار برجک و حواسم به پیرامونمان بود و تحرکاتی که گاه بچهها داشتند.
یک وقت دیدم یک نفر بین تانکها راه میرود و با سرنشینها گفتو گوهای کوتاه میکند.
کنجکاو شدم ببینم کیست.
مرد توی تاریکی چرخید و چرخید تا سرانجام رسید کنار تانکی که من نشسته بودم رویش.
همین که خواستم از جایم تکان بخورم، دو دستی به پوتینم چسبید و پایم را بوسید.
گفت: به خدا سپردمتون!
تا صداش را شنیدم، نفسم برید. گفتم: حاج حسین؟
گفت: هیس؛ صدات درنیاد!
و رفت سراغ تانک بعدی...
#خاطرات_شهدا
#شهید_حسین_خرازی
🔻تدبیر #شهید_حسین_خرازی در برابر دشمن تا دندان مسلح
وقتی لشگر ۱۴ امام حسین(ع) به خاک عراق نفوذ کرد و به منطقه تسلط پیدا کرد، آتش عراق سنگین شد.
شهید خرازی از طریق بیسیم به ژنرال ماهر عبدالرشید (از فرماندهان معروف ارتش عراق) پیام داد: «خط اول تو را گرفتم، خط دوم تو را هم گرفتم. خط سوم تو را هم گرفتم، خط چهارم تو را هم گرفتم، خط پنجم تو را هم گرفتم، سنگرهاي مجهز نونی تو را هم گرفتم. هيچ مانعی جلوی من نيست؛ امشب میخواهم بيايم به شهر بصره و تو را ببينم!»
ماهر عبدالرشيد هول كرد! پرسيد: «میخواهی بيايی چه كار كنی يا چه بگويی؟!»
خرازی جواب داد: «يك پای تو را قطع كردم. میخواهم پای ديگرت را هم قطع كنم!»
ماهر جواب داد: «بيا! من هم يك دست تو را قطع كردم، دومی را هم قطع میكنم!»
خرازی گفت: «باشد! وعده ما امشب در ميدان شهر بصره»
با اين پيغام، اوضاع نيروهای عراقی به هم ريخت. ژنرال ماهر عبدالرشيد كه واقعاً از تصور سقوط شهر بصره ترسيده بود، تمام چينشی را كه قبل از آن برای عقب نشينی انجام داده بود، به هم زد!
حجم آتش عراق دهها برابر شد و آن شب به قدری روی منطقه شلمچه گلوله ريختند كه در طول تاريخ جنگ تا آن زمان و حتی بعد از آن بی سابقه بود!
وقتی حکمت این کار را از حرازی پرسیدند، گفت: «ما در اين منطقه نيرو و امكانات نداشتيم. مهمات هم نداشتيم. اين كار را كردم تا آنها تحريک شوند و منطقه را زير آتش بگيرند و دست كم به اندازه يك هفته عمليات، مهمات خود را هدر بدهند!»
بعدها براساس مطالبی كه از بيسيم شنيده شد، گفتند: «آن شب انبارهای مهمات عراقیها خالی شده بود و به قدری كمبود مهمات داشتند كه تا دميدن صبح، مهمات داخل تريلرها را مستقيم به كنار توپ ها و خمپاره اندازها میردند و مصرف میكردند.»
⛔️این تدبیر شهید خرازیرو مقایسه کنید با دولتمردان کنونی که تا حالا چندین بار سر بزنگاه، گرای خالی بودن خزانه و اثر کردن تحریمها رو به دشمن دادن❗️
🌹خیلی قشنگه حتما بخونید🌹
👈 شهید_احمد_کاظمی میگوید: #شهید_حسین_خرازی پیشم آمد و گفت: من در این عملیات شهید میشوم.
🌸گفتم: از کجا میدانی؟ مگر علم غیب داری؟
گفت: نه، ولی مطمئنم. چند عملیات قبل، یک خمپاره کنار من خورد.
به آسمان رفتم. فرشته ای دیدم که اسم های شهدا را مینویسد.
تمام اسم ها را میخواند و میگفت وارد شوید.
🌸 به من رسید گفت حاضری شهید بشی و بهشت بری؟
یه لحظه زمین رو دیدم گفتم: " یک بار دیگر برگردم بچه و همسرم را ببینم، خوب میشود.
🌸 تا این در ذهنم آمد زمین خوردم. چشم باز کردم دیدم دستم قطع شده و در بیمارستانم.
اما دیگر وابستگی ندارم.
اگر بالا بروم به زمین نگاه نمیکنم"
🔺گاهی ما بخاطر وابستگی هایمان، از دین کوتاه می آییم.
🌷 🌷
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید