eitaa logo
شـهــود♡
32 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
593 ویدیو
10 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در عملیات خیبر، یك بریدگى در طول خاكریزى بود كه از آن ناحیه، آتش شدیدى روى بچه‏ها ریخته مى‏شد. 💥🔥 هیچ كس جرئت نمى‏كرد براى آن قسمت فكرى بكند. یك لودر از لشكر نجف آنجا بود. 🚜 راننده‏اش مى‏ترسید روى آن برود. آقا مهدى باكرى - فرمانده لشكر - كه به نیروهاى مستقر در خط پیوست، دل و جرئتمان بیشتر شد. به راننده لودر گفت: «آقاجان! اینجا یك خاكریز بزن. بچه‏ها قتل عام مى‏شوند!» او كه آقا مهدى را نمى‏شناخت، گفت: «برو بابا، تو هم دیوانه شده‏اى! در این بحبوحه كى مى‏تونه بره رو لودر! اگه خواستى خودت برى، مانعى نداره، من كه نمى‏تونم.‌» آقا مهدى بدون آنكه خم به ابرو بیاورد، رفت روى لودر. نفسها در سینه حبس شده بود. رفت جلوتر و خاكریزى زد و آمد پایین. 💪 چشمها از حیرت بیرون زده بود. 🌹 شهید
عاشقانه_شهدا روز عقــد... زنهای فامیل... منتظر رؤيت روی ماه آقا دوماد بودن... وقتی اومد... گفتم: "بفرمايييد،اینم شادوماد... داره میاد... کت و شلوار پوشیده و... همه با تعجب نگاه میکردن... مرتب بود و تر و تمیز... با همون لباس سپاه...... فقط پوتینایش یه ذره خاکی بودن... همسرشهید 🌹
در عملیات خیبر، یك بریدگى در طول خاكریزى بود كه از آن ناحیه، آتش شدیدى روى بچه‏ها ریخته مى‏شد. 💥🔥 هیچ كس جرئت نمى‏كرد براى آن قسمت فكرى بكند. یك لودر از لشكر نجف آنجا بود. 🚜 راننده‏اش مى‏ترسید روى آن برود. آقا مهدى باكرى - فرمانده لشكر - كه به نیروهاى مستقر در خط پیوست، دل و جرئتمان بیشتر شد. به راننده لودر گفت: «آقاجان! اینجا یك خاكریز بزن. بچه‏ها قتل عام مى‏شوند!» او كه آقا مهدى را نمى‏شناخت، گفت: «برو بابا، تو هم دیوانه شده‏اى! در این بحبوحه كى مى‏تونه بره رو لودر! اگه خواستى خودت برى، مانعى نداره، من كه نمى‏تونم.‌» آقا مهدى بدون آنكه خم به ابرو بیاورد، رفت روى لودر. نفسها در سینه حبس شده بود. رفت جلوتر و خاكریزى زد و آمد پایین. 💪 چشمها از حیرت بیرون زده بود. 🌹 شهید