نشست تو ماشین؛ دستاش می لرزید، بخاری رو روشن کردم.
گفت ابراهیم، ماشینت بوی دریا میده...
گفتم: ماهی خریده بودم...
گفت ماهی مُرده که بوی دریا نمیده!
گفتم هر چیزی موقع مرگ بوی اون جایی رو میده که دلتنگشه...
انگشتش رو کشید روی شیشه، بخارها اشک شدند و سر خوردند پایین.
زل زد به گنبد که داشت توی تاریکی و سرما عین یه تیکه طلای باشکوه میدرخشید...
زیر لب گفت: امام رضا... من بمیرم بوی تو رو میدم؟...
#امام_رضا
#یاعالمالمحمد
#اللهمصلعلیمحمدوالمحمدوعجلفرجهم