فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#برشی_از_کتاب
📺خوانش بخشی از رمان تاریخی "مسافر هشتم"، به قلم مژگان شیخی
🔺ارسالی از سپیده برجی، کتابدار
📍استان زنجان، شهرستان خرمدره
#کتابخانه_توحید_سوکهریز
🔊@vnmplib
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#برشی_از_کتاب
📺خوانش بخشی از کتاب "۱۰قصه از بانو فاطمه(س) "، به قلم حسین فتاحی
🔺ارسالی از فاطمه وکیلی، کتابدار
📍استان یزد، شهرستان مروست
#کتابخانه_شهید_تاج_فیروزه_مروست
🔊@vnmplib
#برشی_از_کتاب
📌زندگی به سبک شهدا
🔸در دفتر فرماندهی سر و صدا به حدی رسید که فرمانده سپاه، منطقه هفت از اتاقش بیرون آمد و جویای قضیه شد.
مسئول دفتر گفت: «این سرباز تازه از مرخصی برگشته ولی دوباره تقاضای مرخصی داره.»
فرمانده گفت: «خب! پسر جان تو تازه از مرخصی آمدی نمیشه دوباره بری.»
یک دفعه سرباز جلو آمد و سیلی محکمی نثار شهید بروجردی کرد.
در کمالِ تعجب دیدم، شهید بروجردی خندید و آن طرف صورتش را برد جلو و گفت: «دستِ سنگینی داری پسر! یکی هم این طرف بزن تا میزان بشه.»
بعد هم او را برد داخل اتاق. صورتش را بوسید و گفت: «ببخشید، نمیدانستم اینقدر ضروری است. میگم سه روز برات مرخصی بنویسند.»
سرباز خشکش زده بود و وقتی مسئول دفتر خواست مرخصیش را با کارگزینی هماهنگ کند، گوشی را از دستش گرفت و گفت: «برای کی میخوای مرخصی بنویسی؟ برای من؟ نمیخواد. من لیاقتش را ندارم.»
بعد هم با گریه بیرون رفت. بعدها شنیدم آن سرباز راننده و محافظ شهید بروجردی شده؛ یازده ماه بعد هم به شهادت رسید.
آخرش هم به مرخصی نرفت.
📚برشی از کتاب محمد، مسیح کردستان
📍برای مطالعه این کتاب، به نزدیکترین کتابخانه محل زندگی خود مراجعه کنید.
🔊@vnmplib