13.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹☀️🍃 ﷽ 🍃☀️🌹
🍉 آی #قصه قصه
🌷امروز سالگرد شهادت شهید #امیرتوکل_کامبوزیا است که پنجاه سال پیش بدست ساواک در زاهدان به شهادت رسید.
🔻نابغهای که در ۲۰ سالگی مدرک دانشگاهی خود را از روسیه گرفت! و به ۷ زبان دنیا مسلط بود
🔻دانشمندی که دانشگاه های خارج از کشور؛ بیش از داخلی ها او را شناختند.
دانشگاه #سوربن فرانسه کرسی استادی تاریخ برایش در نظر گرفت.
🔺این دانشمند؛ با نظام پهلوی مخالفت می کرد. آنها را مجری دستورات صهیونیست میدانست.
🔺او عاشق #امام_خمینی بود و ۳۰۰ صفحه پرونده #ساواک در مورد او به همین خاطر است.
🔸 او شعار دو بچه کافی است را شعار #یهود می دانست و برای مخالفت با این شعار؛ در زاهدان چهار بار #ازدواج کرد ( ازدواج ها همزمان با هم نبود) و ۲۸ #فرزند از خود به یادگار گذاشت که تقریبا تمامی فرزندان استاد؛ از فرهیختگان جامعه هستند.
🔹 ۱۴ پسر ایشان در خط اسلام و انقلاب بوده و هستند. پنج جانباز و دو شهید در میان فرزندان ایشان دیده میشود.
📚 برگرفته از کتاب امیرتوکل کامبوزیا
🆔 http://eitaa.com/voiceostadaminikhah
࿐჻ᭂ⸙🍃🌹🍃⸙჻ᭂ࿐
🌹☀️🍃 ﷽ 🍃☀️🌹
🧕🏻 برای #خواهرم خواهرت خواهرامون
1⃣ استاد #امیرتوکل_کامبوزیا در دوران #رضاخان، تصمیم به مهاجرت از ایران به فرانسه گرفت، آن زمان، دوران کشف حجاب رضاخانی آغاز شده بود و یکی از دلایل استاد برای مهاجرت، حفظ #چادر و #حجاب همسر و فرزندانش بود.
2⃣ ایشان از مخالفان سرسخت و جدی #کشف_حجاب بود و به صراحت اعلام کرده بود که «پهلویها دستنشاندههای #یهود و #صهیونیسم هستند که میخواهند علیه جامعه اسلامی اقدام کنند. این کشف حجاب هم نشانهای از همین مسئله است.»
3⃣ به دلیل جریان کشف حجاب، همسر کامبوزیا نیز میبایست چادرش را از سر برمیداشت و این قضیه کاملاً با عقاید استاد مغایر بود. لذا ایشان شرایط سخت زندگی در روستاهای زاهدان را بر ترک این اعتقاد دینی ترجیح داد.
4⃣ مهدی پسر آخر استاد میگوید:
«پدر روی حجاب تعصب زیادی داشت، حتی بچههای خود را از همان کودکی با چادر بیرون میبرد و بهشدت تاکید میکرد که اینها (پهلویها) وابسته به یهود هستند و میخواهند چادر و حجاب نباشد؛ در حالیکه شاید از روی تیپ ظاهری ایشان مشخص نبود در مسائل دینی چه تفکری دارد.
🔸 پدر کسی را مجبور به انجام واجبات نمیکرد. چه در خانواده و چه در میان دوستان. بلکه برای آنها دلیل میآورد و راه درست را از این طریق به آنها نشان میداد و خانواده او، با رغبت به سراغ چادر میرفتند.»
✅ یکی از مسئولین استان، با خانواده به دیدن پدرم آمد. آنها تعريف باغ و کتابخانه را شنیده بودند و قصد داشتند از انجا دیدن کنند. همسر او بیحجاب بود. این مسئول وقتی متوجه شد که همسر و فرزندان استاد همگی چادری هستند، پرسید: استاد، شما که اهل کمالات هستید و این همه دانشجوی خارجی به دیدن شما میآید، چرا اهل خانه را مجبور میکنید #چادر سر کنند، بگذارید آزاد باشند
😊 استاد لبخندی زد و گفت: یک سؤال دارم. اگر شما برای رفت و آمد، یک دمپایی کهنه داشته باشی، وقتی به جایی میروی، از آن مراقبت میکنی؟ آیا آن را از دید دزد مخفی میکنی؟
📍این آقا متوجه منظور استاد نشد. کمی فکر کرد و گفت: نه استاد، کسی دمپایی کهنه رو مخفی نمیکنه.
👌 استاد بلافاصله گفت: اگر یک #جواهر گرانقیمت داشته باشی چطور؟ آیا همینطور دنبال خودت برمیداری و بیرون میبری؟ این شخص گفت: نه، جواهر را مخفی میکنم تا کسی متوجه نشود. چون ممکن است دزدها بفهمند و به سراغ من بیایند.
🏮استاد گفت: دختران و همسران، برای ما حکم جواهر را دارد. ما مثل جواهر از آنها مراقبت میکنیم تا دزدان و آدمهای مریض به سراغ آنها نروند.
✅ این شخص تا چند دقیقه محو استدلال استاد کامبوزیا بود.
📚 کتاب کامبوزیا ، نشر: شهید هادی
🆔 http://eitaa.com/voiceostadaminikhah
࿐჻ᭂ⸙🍃🌹🍃⸙჻ᭂ࿐