#روضه_مصور | شب چهارم
◾️رهبر انقلاب:یکایک کسانی که با امام حسین بودند، در مبارزه معنوی و درونی پیروز شدند. آن سردار شجاعی که در میان دشمنان جایگاهی داشت - «حُرّبنیزید ریاحی» - و از آن جایگاه صرفنظر کرد و به حسینبنعلی پیوست، در این مبارزه باطنی و معنوی پیروز شد.
#ما_ملت_امام_حسینیم
@voinews | فاطمه طیوب
▪️صدای ایران | VOI🏴
#روضه_مصور | شب چهارم ◾️رهبر انقلاب:یکایک کسانی که با امام حسین بودند، در مبارزه معنوی و درونی پی
#روضه_مصور | شب چهارم
🏴اندر احوال شهادت حرّ بن یزید ریاحی
▫️حرّ اگرچه اقدامی سختگیرانه کرد، اما رفتارش با امام محترمانه بود؛ حتی یک بار به حرمت خاص فاطمه(س) نیز اشاره کرد.
▫️چون تصمیم کوفیان را برای جنگ با آن حضرت(ع) جدی دید نزد عمر بن سعد رفت و به او گفت: «آیا تو میخواهی با این مرد (امام حسین(ع)) بجنگی؟» گفت: «آری به خدا قسم چنان جنگی بکنم که آسانترین آن افتادن سرها و بریدن دستها باشد.» حر گفت: «مگر پیشنهادهای او خوشایندتان نبود؟» ابن سعد گفت: «اگر کار به دست من بود میپذیرفتم؛ ولی امیر تو (عبیداللَّه) نپذیرفت.»
▫️پس عمر سعد را ترک کرد و در گوشهای از لشکر ایستاد و اندک اندک به سپاه امام(ع) نزدیک شد، مهاجر بن اوس -که در لشکر عمر سعد بود- به حر گفت: «آیا میخواهی حمله کنی؟» حر در حالی که میلرزید پاسخی نداد. مهاجر که از حال و وضع حر به شک افتاده بود، او را مورد خطاب قرار داد و گفت: «به خدا قسم هرگز در هیچ جنگی تو را به این حال ندیده بودم، اگر از من میپرسیدند: شجاعترین مردم کوفه کیست از تو نمیگذشتم (و تو را نام میبردم) پس این چه حالی است که در تو میبینم؟»
حر گفت: «به درستی که خود را میان بهشت و جهنم میبینم و به خدا سوگند اگر تکهتکه شوم و مرا با آتش بسوزانند من جز بهشت چیز دیگری را انتخاب نخواهم کرد.» حر این را گفت و بر اسب خود نهیب زد و به سوی خیمهگاه امام(ع) حرکت کرد.
گفتهاند که وی با حالی پریشان با امام مواجه شد و با اذعان به اینکه هرگز گمان نمیکرده است که کوفیان کار را به جنگ بکشانند، طلب بخشش کرد. امام برایش استغفار نمود و فرمود که تو در دنیا و آخرت آزادمرد (حرّ) هستی.
▫️موعظه کردن سپاه کوفه
حر پس از توبه رو در روی لشکر عمر بن سعد ایستاد و به نصیحت آنها پرداخت: «ای قوم آیا پیشنهادهایی که حسین(ع) به شما کرد باعث نشده تا خداوند شما را از جنگ با او باز دارد؟» گفتند: «سخنت را به امیر عمر بن سعد بگو.» حر همین سخن را با عمر بن سعد باز گفت. پس عمر بن سعد گفت: «من به جنگ با حسین(ع) حریصم و اگر راهی دیگر جز این داشتم همان کار را میکردم.»
◾️پس خطاب به لشکر گفت:
«ای مردم کوفه مادرانتان به عزایتان بنشینند؛ آیا این مرد شایسته را به سوی خود خواندید و گفتید: در یاری تو با دشمنانت خواهیم جنگید، اما اکنون که به سوی شما آمد دست از یاریاش برداشتید، در برابر او صف بسته میخواهید او را بکشید؟ شما جان او را به دست گرفته راه نفس کشیدن را بر او بستهاید، و از هر سو او را محاصره کردهاید و از رفتن به سوی زمینها و شهرهای پهناور خدا جلوگیریش کردهاید، آن سان که هم چون اسیری در دست شما گرفتار شده نه میتواند به نفع خود کاری انجام دهد و نه میتواند زیانی را از خود دور کند، و آب فراتی که یهود و نصاری و مجوس از آن میآشامند و خوکهای سیاه و سگان در آن میغلطند بر روی او و زنان و کودکان و خاندانش بستهاید، تا جائی که از شدت تشنگی بیحال افتادهاند؛ چه بد محمد(ص) را درباره فرزندانش رعایت کردید، خدا در روز تشنگی (محشر) شما را سیراب نکند!»
◾️شهادت
زمان توبهی حرّ تا شهادت وی چندان به طول نینجامید. بنابر روایتی، حرّ از امام تقاضا کرد که چون نخستین کسی بوده که بر امام خروج کرده، اجازه دهد که نخستین مبارز و شهید باشد.
وی بلافاصله پس از پیوستن به امام، راهی میدان نبرد شد و پس از گفتگوی دوباره و بینتیجه با عمربن سعد و بیان سخنانی در تقبیح رفتار زشت کوفیان، رجزگویان با آنان جنگید و سرانجام، پس از چندین نوبت نبرد و کشتن چهل و چند تن از دشمنان، به شهادت رسید.
منابع:
-طبری، ج۵، ص۳۹۲، ۴۲۲
-مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۰۰ـ۱۰۱
-ابن اعثم کوفی، ج۵، ص۱۰۱
-انساب الاشراف، ج۲، ص۴۷۶، ۴۸۹
#ما_ملت_امام_حسینیم
🏴 @voinews ☑️
🏴 @voinews ☑️
#روضه_مصور | شب ششم
▫️رهبر انقلاب:«قاسمبنالحسن» هنوز به حدّ بلوغ نرسیده بود. شب عاشورا، این نوجوان عرض کرد: عمو جان! آیا من هم در میدان به شهادت خواهم رسید؟ امام حسین(ع) فرمود: عزیزم! کشتهشدن در ذائقه تو چگونه است؟ گفت: از عسل شیرینتر.
این، آن جهتگــیرىِ ارزشی در خــــاندان پیــــامبر است. تربیتشدههای اهـل بیت اینگونهاند
#ما_ملت_امام_حسینیم
🏴 @voinews |فاطمه طیبوب
▪️صدای ایران | VOI🏴
#روضه_مصور | شب ششم ▫️رهبر انقلاب:«قاسمبنالحسن» هنوز به حدّ بلوغ نرسیده بود. شب عاشورا، این نوج
#روضه_مصور | شب ششم
◾️اندر احوال شهادت قاسم بن الحسن المجتبی(ع)
▫️شبی که گذشت...
به نقلى در شب عاشورا، آنگاه كه امام حسين(ع) خطبه خواند و به ياران خود فرمود: «فردا من و شما همه كشته خواهيم شد»، وى پنداشت اين افتخار از آنِ مردان و بزرگسالان است و شامل نوجوانان نمىشود. از اينرو پرسيد: «آيا من هم فردا كشته خواهم شد؟» امام(ع) با مهربانى پرسيدند: «فرزندم، مرگ در نزد تو چگونه است؟» عرض كرد «احلى من العسل» (شيرينتر از عسل).
حضرت(ع) فرمودند: آرى به خدا سوگند، عمو به فدايت، تو از آنان هستى كه پس از گرفتار شدن به بلايى سخت كشته خواهى شد.
▫️اذن میدان
در روز عاشورا هنگامى كه نوبت مبارزه به قاسم رسيد، براى كسب اجازه خدمت امام حسين (علیهالسلام) آمد. حضرت او را در آغوش گرفت و هر دو آن قدر گريستند تا بىحال شدند. باز قاسم اجازه خواست و امام حسين (علیهالسلام) امتناع فرمود. قاسم دست و پاى امام را بوسه مىزد و بر خواستهاش پاى مىفشرد. ولى امام (علیهالسلام) اجازه نمىداد تا سرانجام موفق به دريافت اجازه گرديد. وى در حالى كه اشك هايش بر گونه سرازير بود و مادرش بر در خیمه ايستاده او را نظاره مىكرد، وارد ميدان كارزار شد.
▫️کیفیت شهادت
طبری و ابوالفرج اصفهانی كيفيت شهادت حضرت قاسم را به نقل از حمید بن مسلم چنين آوردهاند:
«نوجوانى به سوى ما آمد كه چهرهاش همانند پاره ماه مىدرخشيد، عمرو بن سعید ازدی به من گفت: به خدا به او حمله مىكنم! گفتم: سبحان الله، پناه بر خدا! از اين كار چه مىخواهى، انبوه لشكرى كه دور او را گرفتهاند كارش را تمام خواهند كرد. گفت به خدا بر او حمله خواهم كرد؛ او حمله كرد و با شمشیر بر سر قاسم زد. قاسم بر روى افتاد و فرياد برآورد «عموجان».
به خدا سوگند حسين چون عقاب از جا جست و همانند شير خشمگين بر قاتل قاسم حملهور گرديد و ضربتى سخت بر وى فرود آورد. او دست خود را سپر كرد ولى آن ضربت دستش را از آرنج قطع كرد. او فریادی زد و خود را کنار کشید. گروهی از کوفیان یورش بردند تا او را نجات دهند؛ ولی او را زیر گرفتند و زیر سم اسبان لگدمال کردند تا آنکه آن ملعون جان داد.
▫️پس از چندى كه گرد غبار ميدان فرونشست، حسين(ع) را ديديم كه بر بالين آن جوان ايستاده و او پاشنههاى پاى خود را بر زمین مىسايد، امام حسين(ع) در آن حال مىگفت: «قومى كه تو را كشتند از رحمت خدا دور باشند و در روز رستاخیز جد تو از جمله دشمنان آنان خواهد بود. (بعداً لقوم قتلوک و من خصمهم یوم القیامة فیک جدک)
قاسم سرانجام پس از كشتن سى و پنج تن به درجه شهادت نايل آمد.
منابع:
-بحرانی، مدینة المعاجز، ج ۴، ص ۲۱۴-۲۱۵
- قمی، نفس المهموم، ص ۲۰۸
-موسوی زنجانی، وسيلة الدارين، ص ۲۵۳
-شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۰۸
- سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۶۸
#ما_ملت_امام_حسینیم
🏴 @voinews
🏴 @voinews
#روضه_مصور | شب دهم
▫️رهبر انقلاب:دشمنان دور بدن حسينبن على(ع)حلقه زدند و هر كدامى يك ضربهاى وارد مىكنند و اين جسمِ پاك بىدفاع روى زمين افتاده، هر چه اينجا وحشيگرى وخباثت است، در خيام حرم ابىعبداللَّه روح توجه به خدا است كه موج مىزند، زنها خيام حرم بيرون آمدند، زينب(س) مىآيند به طرف قتلگاه. وقتى كه رسيد آنجا جسد عزيزش را روى زمين گرم كربلا افتاده ديد به طرف جسد عزيزش ابىعبداللَّه خطاب به جدش پيغمبر صدايش بلند شد اى جد عزيزميك نگاهى به صحراى گرم كربلا بكن، اين حسين توست كه در ميان خاك و خون مىغلتد و افتاده. بعد هم نقل مىكنند زينب دستها را زير جسد حسينبنعلى كرد؛ صدايش بلند شد پروردگارا اين قربانى را از ال محمّد قبول بفرما.
#ما_ملت_امام_حسینیم
🆔 @voinews |فاطمه طیوب
▪️صدای ایران | VOI🏴
#روضه_مصور | شب دهم ▫️رهبر انقلاب:دشمنان دور بدن حسينبن على(ع)حلقه زدند و هر كدامى يك ضربهاى وا
#روضه_مصور | شب دهم
🏴خداحافظ برادر
▫️علامة مجلسی (ره) در «بحارالانوار» ذکر نموده که «چون امام مظلوم هفتاد و دو نفر از اصحاب و اهلبیت خود را دید که روی زمین افتادهاند و بیکس و تنها مانده است، متوجه خیمهها شد. «و نادی یا سکینه و یا رقیه و یا عاتکه و یا زینب و یا فاطمه، یا امکلثوم، علیکنّ منیالسلام»؛ «اهل حرم را صدا زد: ای سکینه و ای رقیه و ای عاتکه و ای زینب و ای فاطمه و ای امکلثوم خداحافظ».
▫️زنان و دختران و کنیزان چون این صدا را شنیدند، همگی از خیمهها بیرون دویدند، و صدا به گریه و ناله بلند کردند. حضرت همه را سفارش میفرمود که دلها را آتش میزد، نگاه حسرتی به ایشان کرد و آه از دل سوخته خود کشید. اهل حرم را به شکیبایی امر فرمود و راهی میدان شد.
▫️چنانکه روایت شده بعد از وداع عمومی با اهل حرم زینب را طلبید و به او وصیت کرد و سفارش اطفال و زنان را به او نمود و او را امر به صبر فرمود.
حضرت بر ذوالجناح سوار شدند که صدای گریه اهل حرم بلند شد و ناله طفلان به فلک رسید، و چون چند قدم راه رفت، دید باز صدای گریه میآید، نظر کرد دید زینب با پای برهنه میآید و میگوید: ای برادر! صبر کن حاجتی با تو دارم. حضرت ایستاد. زینب عرض کرد: ای برادر! مادرم در وقت وفات وصیت کرده، که هرگاه عازم سفر آخرت میباشی، به عوض او زیر گلوی تو را ببوسم. حضرت پیاده شد، زینب دستها به گردن امام درآورد و گلوی او را بوسید.
منابع:
- حسن بن علی یزدی، انوار الشهاده، ۱۳۶۰ ق، ص ۹۷
- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۷
- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۷
#ما_ملت_امام_حسینیم
🆔 @voinews 🏴