نهجالبلاغه_۳۲.pdf
331.3K
#نهج_البلاغه
#نهج_البلاغه_۳۲
هر روز ان شاءالله یک صفحه و نیم از نهج البلاغه رو قرار میدیم تا در کنار هم بتونیم ختمی از نهج البلاغه داشته باشیم
والیوم الموعود🇵🇸
#نهج_البلاغه #نهج_البلاغه_۳۲ هر روز ان شاءالله یک صفحه و نیم از نهج البلاغه رو قرار میدیم تا در کنا
امروزمونهدیهبه:
♡تکتکشهدایمدافعحرم🌹
♡وتکتکشهدایواقعهکربلا🌸
♡وحضرتآقا(عج)❣
♡وتکتکخانوادهصالحامامحسین(ع)🦋♡وتکتکامامهایبقیع❤️
چهاماکننازنینیبودند!!!
#مهدویت❣
#غربومهدویت
سلام آقا(عج)❣
روزتونسرشارازخیروبرکتوشادابیوشادی
انشاءالله.
(ازطرفوالیومالموعودیها)🌻
#قرآن
#صفحه_۱۵۶
ا❁﷽❁ا
💐 برای امام زمانم چه کنم؟💐
#روزی_یک_صفحه_قرآن_بخوانیم به نیت تعجیل در فرج و هدیه به یک شهید🌹...
هدیه به امام حاضر غایب از نظر
همراه با مفهوم صفحه۱۵۶
#امام_زمان
~♡~والیوم الموعود ~♡~
@walyumelmuod
والیوم الموعود🇵🇸
3044373_128kb.mp3
3.83M
هدیهبهامامزمان(عج)
وخانوادهصالحشون
وامامصادق(ع)
وتکتکخانوادهصالحشون
والیوم الموعود🇵🇸
✨ماجرای نماز جماعت زندان شهید علم الهدی
🌹در سال 53 حسین را دستگیر کردند، او را به بند نوجوانان زندان بردند. زندانیان این بند، نوجوانانی بزهکار بودند که به جرم دزدی و دعوا و ... به زندان افتاده بودند. وقتی حسین وارد این بند شد، بعضی از زندانیان او را مسخره میکردند و میگفتند: «با کی دعوا کردی؟ چی دزدیدی؟ و ... »
اما حسین با صبر و حوصله به زودی توانست چند نفر از آنها را نماز خوان کند. چند روز بعد ماموران زندان ناگهان متوجه شدند که همان نوجوانان بزهکار،به امامت حسین، نماز جماعت میخوانند و جلسه قرائت قرآن بر پا کردهاند. به دنبال گزارش ماموران، حسین را از این بند خارج کردند.🥀
تا چند سال بعد، هر چند وقت یکبار، یکی از آن نوجوانان بزهکار به سراغ حسین آمده و میگفتند، حسین آقا در زندان ما را هدایت کرد. ماموران زندان به ساواک گزارش دادند که حسین، نوجوانان بزهکار زندان را نماز خوان کرده است، بلافاصله مامور ساواک وارد زندان شد و حسین را زیر مشت و لگد قرار داد و بعد او را از بند بیرون برده و به درختی که در حیاط زندان بود، ریسمان پیچ و او را در هوای سرد زمستان رها کرد.🥀
پس از گذشت چندین ساعت، نیمههای شب مامور دیگری ریسمان را باز کرد و حسین را که از حال رفته بود، به سلول زندانیان سیاسی منتقل کرد.🥀
در میان تاریکی سلول، یکی از برادران از خواب برخاسته و نام زندانی تازه وارد را سوال کرد. همین که حسین خودش را معرفی کرد، آن برادر جای خودش را به حسین داد تا استراحت کند و خودش نشست. زیر آن سلول به حدی تنگ بود که باید چند نفر بنشینند تا دیگران بتواند بخوابند🥀
#شهید_سید_حسین_علم_الهدی