میدونی چرا حسن یزدانی باخت ؟ چون خواست با تیلور به زبان تاکتیک بجنگه...نه به زبان الهامش... وقتی تو یه چیزی قوی میشی... دیگه نباید سمت تاکتیک و کاغذ و این چیزا بری... باید فقط بری و خودت باشی و بذاری الهامت بهت بگه باید چکار کنی.. باید بذاری خودش بجوشه و بیاد... من اینو بارها تو نوشتن کتاب و لایو رفتن حس کردم... هر وقت خواستم خودم یه چیزی بهتون بگم نشد و تاثیری نداشت ... ولی هر وقت گذاشتم الهامم حرف بزنه...همه گفتن رضا با حرفت تغییر کردیم... میخوام بگم تا یه جایی باید با تاکتیک و فن بیان و این چیزا رفت جلو...به بعدش دیگه جواب نمیده... چیزی که جواب میده اینه که بذاری درونت به حرف بیاد و کار انجام بده ...نه خودت... اینجوری تاثیر گذار تری... نمیدونم حرفم رو متوجه میشید یا نه... ولی خودم خوب میفهمم دارم چی میگم ... چون دارم زندگیش میکنم... من به شدت معتقدم حرفایی به دل میشینه که الهام طرف به حرف بیاد...نه خود طرف... نه فقط تو این قضیه...بلکه حتی معتقدم دلیل شکست خیلی از آدمای موفق مثل حسن یزدانی هم همینه که خواست خودش با تیلور بجنگه...بخاطر همین شکست خورد... باید میذاشت الهامش با تیلور بجنگه...اینجوری موفق میشد... زمانی که دو تا بدن در شرایط یکسان باشن... اونی برنده میشه که بیشتر به الهامش گوش میده.... خخخ پیچیده شد... ولش کن.. اونی که باید بگیره گرفت. اگه یه روز سخنران شدی...هیچوقت تلاش نکن از رو کاغذ حرف بزنی... هیچوقت. بذار درونت حرف بزنه... اینو هیچوقت یادت نره...

دلیلشو بالاخره فهمیدم✅😉 یعنی دلیل شکست خیلیارو مثل خودمون یا حتی بد بازی کردن کریس رونالدو یا مسی........ آره اگه دقت کنین تو حرفاشون مثلا قبلنا میگفتن ما به درونمون گوش دادیم که الان اینطور بازیکنی شدیم، ما به الهاماتمون توجه کردیم و اینا اما الان دیگه چون قلدر شدن دیگه کاری بهش ندارن و هی پسرفت میکنن دقیقا عین ما آدما یا حتی حضرت یونس که به درونش گوش نکرد رفت تو دهن نهنگ

خدا بهش میگف ناامید نباش من درستش میکنم اما...

بچه ها میخوام یه داستانی رو براتون تعریف کنم🙂😉

توی یه کوچه، چن تا بچه ی شلوغ و بد و شیطون بودن که فوتبال بازی میکردن😓😐بعد این کوچه ی ما چراغ و لامپ نداشت یعنی کلا روشنایی نداشت و تاریک بود⚫️خب زنگ زدن به اداره برق⚠️و گفتن از چه قراره و اونا هم اومدن بررسی کردن👨‍🏭اداره برق کلا ۱۲ تا لامپ داشت💡اومد یکیشو زد تو کوچه و کوچه روشن شد و خانما بهتر میتونستن بیان بیرون و برن خرید و از دست پسرای شیطون بالاخره راحت تر شده بودن😖اما این پسرای شیطون زدن اون لامپ رو شکستن و کوچه تاریک شد دوباره⚫️اومدن دومی رو زدن اما باز اون پسرای شیطون زدن لامپ رو شکستن😬اداره برق اومد سومی رو زد ولی باز همون آش و همون کاسه😶🤥بالاخره......... اداره برق اومد و یازدهمی رو هم زد تو کوچه باز بچه ها زدن لامپ رو شکستن🤒اما اینبار دیگه اداره برق لامپ دوازدهمی رو نذاشت تو کوچه🙄😳و شرطش هم برای زدن لامپ این بود که اون بچه های بد آدم شن و اینقدر شلوغ بازی نکنن و همینطور اصن لامپ دیگه ای نداشتن و اداره میخواست بچه ها قدر لامپ ها رو بدونن🙂اما اون بچه ها عین خیالشون نبود که نبود و کار خودشونو میکردن که دیگه خسته شدن از تاریکی و اومدن به اداره گفتن که بیا.........😢🙃

خب به احتمال ۹۸ درصد فهمیدین این داستان کنایه از چیه😀😄 خب حالا که فهمیدین، دوست دارین بدونین اینو اط کجا اوردم☺️😃 از سخنرانی "فرهنگ مهدوی" از استاد رائفی پور😇 شاید داستان رو دقیق نگفته باشم پس این سخنرانی رو حتما گوش بدید🙂😂💙💙💙💙💙

فرهنگ مهدوی #سخنرانی بالا🙂💙 استاد #رائفی_پور

لینک دانلودشه

این لامپ هم اشتباه بود🤦‍♂🤣منظورم پروژکتور بود خخخ

ما بیمارستانیم خواهرم با ماشینش تو جاده چپ کردن خیلی التماس دعا لطفا دعا کنید

#نظرات😍 سلام خیلی ممنون چشم حتما اتفاقا من تو همین چند روز سخنرانی های دیگه ای هم گوش دادم که همشون استاد رائفین خخ😂

از دو تا سایت گوش دادم: http://mahdimouood.ir/ https://vaezin.com/