eitaa logo
مَـوّاجـ...؛
31 دنبال‌کننده
226 عکس
40 ویدیو
0 فایل
بسم رب الخالق الانسان:)! و تو چه میپنداری وجود آدمی را که روحی است به عظمت خدا و نفسی است به خواری شیطان...:)🌱 مواجّـ‌الروح:)🌱: @r_sh313
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از متنِ‌سبز!
_مواظب باش! نمی‌توانستم دوچرخه را کنترل کنم. کمی چرخید و بعد افتاد. تو هم نفس نفس زنان به دنبالم می‌آمدی. دردی را حس نمی‌کردم؛ پس گریه نکردم. _خوبی؟! _آره. پاشدم و دیدم زانویم خونی شده. زدم زیر گریه و تو بغلم کردی و دوان دوان به سوی خانه رفتی. • _داداش بدو دیرمون شد! _ یکم صبر کن، الان میام. مقنعه‌ام را کشیدم جلوی صورتم و پوفی بلند کشیدم. _من بقیه‌ی لقمت رو درست می‌کنم؛ تو برو کفشت رو بپوش. _بفرما داداش خان مامانم بیدار کردی! مامان به من اخمی ریز کرد و رفت سراغ لقمه‌ی نیمه‌کاره‌ی داداش. کفش‌هایمان را پوشیدیم و تا مدرسه انقدر غر زدم که سر داداش درد بگیرد. به مدرسه‌ی من که رسیدیم؛ داداش مقنعه‌ی صورتی‌ام را کمی جلوتر کشید و گفت: _حواست باشه موهات نیاد بیرون. _باشه. _خداحافظ آبجی. _خداحافظ‌. • _داداشی... _چیه؟ _داداشیه قشنگم... _چی می‌خوای؟ _می‌شه منم ببری هیئت؟ _خب برو حاضر شو؛ انقدر ناز کردن نداره که! _ممنون عشقم صورتت را مچاله کردی و گفتی: _عشقممم؟! دیگه از این حرفای چندش نزنیا! _باشه عشقم. اخمی غلیظ کردی و دیگر جرعت نکردم به عشقم، عشقم کردن‌هایم ادامه‌ بدهم. • دستی جلوی چشم‌هایم را گرفت. در خانه کسی غیر از تو از این کار‌‌ها نمی‌کرد. _داداشِ گل خودمه. دست‌هایت را برداشتی و لبخندی زدی. یک پاکت کادوی کوچک را جلویم گرفتی. _تولدت مبارک. پاکت را گرفتم و داخلش را نگاه کردم. یک جعبه‌ی کوچک داخلش بود؛ در جعبه را باز کردم. انگشتر عقیق سبزی با حکاکیه 'یا زینب' چشمک می‌زد. پریدم و بغلت کردم. _وای داداشیی خیلی قشنگه! ممنونم داداشی! لپت را کشیدم و محکم‌تر بغلت کردم. _باشه بابا خفه‌م کردی! جیغ زدم: _آخه خیلی قشنگه! _حالا بکن دستت ببینم به دستت میاد یا نه. انگشتر را دستم کردم. انگار برای من ساخته بودنش! • انگشترم را در دستم می‌چرخاندم. دلم برایت تنگ شده بود. هربار که به چشم‌هایت نگاه می‌کردم اشک‌هایم سرازیر می‌شد. شاید بتوانم خودم را کنترل کنم؛ ولی با مامان چه‌کار کنم؟‌! ها داداش؟ چه کار کنم...؟! _اِلآی وصالی *تقدیم به خواهر شهید حسن مختار زاده
مَـوّاجـ...؛
_مواظب باش! نمی‌توانستم دوچرخه را کنترل کنم. کمی چرخید و بعد افتاد. تو هم نفس نفس زنان به دنبالم می‌
الای خیلی قشنگ بود واقعا:)))) ان شاالله با دعای شهید عاقبتت به شهادت برسه:)❤️
هدایت شده از مَـوّاجـ...؛
بسم رب النور:)🌱
_شهید راضیه کشاورز کتاب راض بابا
عاشق گربه‌ها نیستم ولی بامزه تو خودش جمع شده بود😂
مَـوّاجـ...؛
اندکی حق مشاهده میکنید:)))
پتانسیل اینو دارم بشینم یه متن در وصف امتحانات بنویسم😂
یکی منو نجات بده😂🤝
اومدم بیرون اینطوری بود که به همدیگه میگفتیم تو هممممم بقیه: اینا همه با هم خوب دادن خوشحالن واقعیت: همه با هم گند زدیمو خوشحالیم😂😂
هدایت شده از مَـوّاجـ...؛
بسم رب النور:)🌱
خدا: برکت نفرستم تا سرش خلوته سرش که شلوغ شد کلی کلاس و جلسات پر برکت چند تا چند تا باهم میزارم😂😂