eitaa logo
اطلاع رسانی حوزه‌ علمیه خواهران استان زنجان
810 دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
950 ویدیو
369 فایل
کانال اطلاع رسانی اخبار و فعالیت‌های حوزه علمیه خواهران استان زنجان @whc_znj
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️آقا جان... این روزها میان کوچه ‌پس کوچه‌های شهر، زیر شعله‌های غم، و شراره‌های کینه، مادر قد خمیده‌ای را می‌بینم، که با محسن شهیدش تو را میخواند... @whc_znj
▪️از بچگی یادم دادند جاهای شلوغ، باید چادر مادر را محکم تر گرفت تا گم نشد. حضرت مادر! این روزها که بازار دنیا، شلوغتر از همیشه شده، باید چادرت را محکم‌تر از همیشه بگیرم. این روزها که طوفان بلا، تن دنیا را می‌لرزاند من دلم را به محبت شما گرم میکنم. میدانم هرکس که تو را دوست دارد، زیر چادر محبتّت در امان خداست! 🔘 سبْحَانَ مَنْ فَطَمَ بِفَاطِمَةَ مَنْ أَحَبَّهَا مِنَ النَّار... اقبال الاعمال ج1 ص337 (فرازی از دعاهای ماه رمضان) @whc_znj
‍ ▪️مهمان خانه ی امام شده بود. امام خرما تعارفش کرد، گفت: از غصه نمی توانم چیزی بخورم؛ در راه دیدم ماموران حاکم زنی را می زدند؛ میخواستند زندانی اش کنند؛ کسی به دادش نمی رسید! امام پرسید: مگر چه کرده بود؟ بَشّار گفت: شنیدم از مردم که پایش لغزیده و زمین خورده. همان وقت دشمنان مادرتان زهرا را نفرین کرده. محاسن امام صادق علیه السلام خیس اشک، فرمود: برخیز! به مسجد سهله می رویم. باید برای نجاتش دعا کنیم. امام دو رکعت نماز خواند، دست به دعا برداشت، برای نجات کسی که از مصائب مادر یاد کرده بود. بعد دعا فرمود: آزادش کردند، برویم! خبر آوردند زن آزاد شده. حاکم شهر دویست درهم برای دلجویی به او بخشیده؛ زن اما قبول نکرده، با اینکه سخت محتاج بوده. بشار به دیدنش رفت. گفت: امام صادق سلامت رساند، این هفت دینار را هم هدیه فرستاده. زن مات و مبهوت پرسید: امام زمانم به من سلام فرستاد؟ مدهوش شد، وقتی جواب آری شنید. به هوش که آمد، باز همین سوال را پرسید. باز اما از هوش رفت، از شوق آن سلام. برای سومین بار هم مدهوش شد. بار آخر به بشار گفت: به امام زمانم بگو کنیز او هستم و محتاج دعایش. بشار، همان کرد که زن گفته بود. امام اشک ریخت و برایش دعا کرد. 📚بحارالانوار ج 47 ص378. @whc_znj
▪️حضرت زهرا سلام الله علیها می فرمایند: مَثَلُ الْإِمَامِ مَثَلُ الْكَعْبَةِ إِذْ تُؤْتَى وَ لَا تَأْتِي‏... أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ تَرَكُوا الْحَقَّ عَلَى أَهْلِهِ وَ اتَّبَعُوا عِتْرَةَ نَبِيِّهِ لَمَا اخْتَلَفَ فِي اللَّهِ تَعَالَى اثْنَانِ وَ لَوَرِثَهَا سَلَفٌ عَنْ سَلَفٍ وَ خَلَفٌ بَعْدَ خَلَفٍ حَتَّى يَقُومَ قَائِمُنَا التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْن‏ 💬 امام مانند کعبه است. این مردم هستند که باید بسویش بروند و او نزد کسی نخواهد رفت... والله اگر حق (خلافت) را به اهلش واگذار کرده بودند و از اهلبیت علیهم السلام پیروی می کردند دیگر حتی دو نفر در مورد خدا (و دین) با یکدیگر اختلاف نظر پیدا نمی کردند و این (خوشبختی و سعادت) را نسل به نسل به ارث می بردند تا زمانی که قائم ما قیام کند. همان کسی که نهمین فرزند از نسل حسین علیه السلام است. 📚کفایة الاثر، ص197. نباید نشست باید رفت... او منتظر ماست! @whc_znj
‍ ▪️از آنها اصرار و از او انکار. دعوتش کرده بودند به ضیافت شام. شرط گذاشت که بحثی نباشد. آخر مهمانی، یک نفر سخن آغاز کرد. علامه گفت: شرطمان؟! گفتند: فقط نفری یک حدیث! آن هم به نیت تبرک. همه، عالمان سنی بودند و حافظان حدیث. یکی یکی حدیث خواندند. نوبت صاحب الغدیر بود. علامه امینی فرمود: «شرطی دارم: اقرار همه، بر درستی یا نادرستی حدیث». قبول کردند. گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله فرموده: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً به مرگ جاهلی مرده، هر که بمیرد و امام عصرش را نشناسد». همه درستی حدیث را اقرار کردند. گفت: «حالا شما و یک سوال! می شناخت؟ یا نمی شناخت؟! فاطمه ی زهرا، امام زمانش را؟! امام زمان فاطمه که بود؟!» سرها پایین، سایه ی سکوت، سنگین! نه جوابی داشتند و نه گریزگاهی! بگوییم امام زمانش را نمی شناخت؟! حاشا که سرور زنان عالم به مرگ جاهلی از دنیا برود! بگوییم امام زمانش ابوبکر بود؟! همه جا نوشته اند فاطمه سلام الله علیها غضبناک بر او از دنیا رفت! علمای نامی اهل سنت، عرق ریزان و خجالت زده، یکی یکی مجلس را ترک کردند. 📚 دوازده گفتار درباره دوازدهمین حجت خدا، ص31. @whc_znj
◾اسماء، همسر جعفر طیّار نقل می‌کند که : در لحظه‌های پایانی عمر حضرت زهرا علیها السلام ... دیدم آن حضرت دستها را به سوی آسمان برآورده، چنین دعا می‌کند: «اِلهی وَ سَیِّدی اَسْئَلُکَ بِالذَّیِنَ اصْطَفَیْتَهُمْ وَ بِبُکاءِ وَلَدَیَّ فی مُفارَقَتِی اَنْ تَغْفِرَ لِعُصَاةِ شیعَتِی وَ شیعَةِ ذُرِّیَتِی» «پروردگارا! بزرگوارا! به حق پیامبرانی که آنها را برگزیدی و به گریه‌های حسن و حسین در فراق من، از تو می‌خواهم گناهکاران از شیعیان من و شیعیان فرزندان من را ببخشائی...» 📚 کوکب الدری ج1 ص 254 (مشابه در عوالم العلوم ج ۱۱ ص 891) @whc_znj
⚫️ خانه را مرتّب کرده‌، گیسوی زینب را هم، چند قرص نان تازه هم پخته؛ مادر برای روزهای نبودنش فکر همه چیز را کرده‌! حالا یتیمان آستین بر دهان گرفته‌اند تا صدای گریه‌هایشان در سکوت محو شود. مهدی جان! سال‌هاست که چراغ خانه‌ی علی خاموش مانده. بیا و به خانه‌ی مادری‌ات سامان بده! @whc_znj