هدایت شده از "اَشعارِمَن"
گر بدانم با غزلهایم خوشی ، هر طور هست
میشوم "حافظ" ، "نظامی" ، "شهریارَت" تا ابد
عکس من است این عکس،عکاس کم هنر نیست
حتی منِ من از من ، این گونه با خبر نیست!
عکاس در یقینش یک چهره آفریده ست
شکل منی که در من دیگر از او اثر نیست!
حسی سمج به تکرار می گوید این خود توست
لب می گزم : نه ، وهم است وهم است و بیشتر نیست!
باور کنید از من شاعرتر است این عکس
اوهام پیرسالی در دفترش اگر نیست!
من چشم و گوش خود را از یاد برده ام_او
عکس من است هشدار :این عکس کور و کر نیست
روشن ترین دلیلم در قاب بودن اوست
من دربدرترینم ، این عکس دربدر نیست!
درگیر خویش کرده ست ذهن مشوش ام را
این عکس شرح اش اما آسان و مختصر نیست ...!
محمد علی بهمنی
ویشادم
اگر یه روز نبودم من را با "طعم شیرین بیان" به یاد بیار.
اگر یه روز نبودم من را با "دست هایم" به یاد بیار.
آن دوست که من دارم وان یار که من دانم
شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم
بخت این نکند با من کان شاخ صنوبر را
بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم
ای روی دلارایت مجموعه زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم
دریاب که نقشی ماند از طرح وجود من
چون یاد تو میآرم خود هیچ نمیمانم
با وصل نمیپیچم وز هجر نمینالم
حکم آن چه تو فرمایی من بنده فرمانم
ای خوبتر از لیلی بیم است که چون مجنون
عشق تو بگرداند در کوه و بیابانم
یک پشت زمین دشمن گر روی به من آرند
از روی تو بیزارم گر روی بگردانم
در دام تو محبوسم در دست تو مغلوبم
وز ذوق تو مدهوشم در وصف تو حیرانم
دستی ز غمت بر دل پایی ز پیت در گل
با این همه صبرم هست وز روی تو نتوانم
در خفیه همینالم وین طرفه که در عالم
عشاق نمیخسبند از ناله پنهانم
بینی که چه گرم آتش در سوخته میگیرد
تو گرمتری ز آتش من سوخته تر ز آنم
گویند مکن سعدی جان در سر این سودا
گر جان برود شاید من زنده به جانانم
هدایت شده از بای بای ما رفتیم
چه کسی می داند
که تو در پیله تنهایی خود، تنهایی؟
چه کسی می داند
که تو در حسرت یک روزنه در فردایی؟
پیلهات را بگشا؛
تو به اندازه ی پروانه شدن، زیبایی.
-سهراب سپهری.
https://gkite.ir/es/9094012
زندگی چطوره؟
حرفی هست که بخوای بزنی و بارِش را از رو دوشت برداری؟
ویشادم
https://gkite.ir/es/9094012 زندگی چطوره؟ حرفی هست که بخوای بزنی و بارِش را از رو دوشت برداری؟
تو : زندگی سخت شده. دقیقا زندگی از جایی خیلی یهویی سخت میشه که وارد برههی بزرگسالی میشی و خیلی یهویی دیگه خودت باید خودت و به دندون بگیری. با بغض جلوی آینه وایستی و ماتیک قرمز رو با لبخند تلخ، روی لبت بکشی که درد و غمات و پنهان کنه. موهات و شونه و مرتب کنی وقتی حجم عظیمی از درد رو شونههاته و همزمان با حملشون باید محکم باشی. خیلی هم محکم باشی...
من: درسته، واقعا درسته، اگر محکم نباشی هزار هزار تیکه میشی و تیکه ها گم میشن... اما هنوز کودک درونی هم هستا، غافل شدیم ازش:")
ویشادم
https://gkite.ir/es/9094012 زندگی چطوره؟ حرفی هست که بخوای بزنی و بارِش را از رو دوشت برداری؟
تو : خیلی خیلی منو یاد ارزشمندترین آدمی که زندگیم شانس آشنا شدن باهاش رو داشتم میندازی. فکر میکنم این حرفی بود که تو دلم مونده بود
من: خوشا به حالش و خوشا به حالت، آخه مگه آدما چی میخوان به جز ارزشمند بودن برای آدمی و آشنا شدن با آدم های ارزشمند؟
میدونی خیلی خوشحالم کردی با گفتنش؟ ممنونم ازت و باعث خوشحالیمه که تداعی کننده ی خاطرات با ارزش آدم ها باشم:}
ویشادم
عکس من است این عکس،عکاس کم هنر نیست حتی منِ من از من ، این گونه با خبر نیست! عکاس در یقینش یک چهره
هیچ یادم نمیره، آقای بهمنی یکم بعد از این که این شعر را گذاشتم فوت کردن.. کتاب شعرشون جلوم باز بود که خبر مرگشون را خوندم ...