🔰 #یاد_شهدا | #سنگر_خاطرات
🔻قهوه...
🌟مادرم موقع خواستگاری برای مصطفی شرط گذاشته بود که این دختر صبح که از خواب بلند می شه باید یه لیوان شیر و قهوه جلوش بذاری و ... خلاصه زندگی با این دختر برات سخته . اما خدا می دونه مصطفی تا وقتی که شهید شد ،با اینکه خودش قهوه نمی خورد اما همیشه برای من قهوه درست می کرد .
می گفتم : واسه چی این کارو می کنی؟ راضی به زحمتت نیستم . می گفت من به مادرت قول دادم که این کار ها رو انجام بدم. همین عشق و محبت هاش بود که به زندگی مون رنگ خدایی داده بود .
❤️ شهید مصطفی چمران❤️
یاد شهدا با صلوات🌷
🌹@Witness_313 سنگر شهادت🌹
#سنگر_خاطرات
🎞خاطره ای از زندگی
❤️ شهید علیرضا عاصمی❤️
🌹@Witness_313 سنگر شهادت🌹
🔰 #یاد_شهدا | #سنگر_خاطرات
📍دلتنگ کودک
🌟داریوش یک شب شیراز بود، اما یک مرتبه غافل گیرمان کرد. زنگ خانه را زد. دویدم دم در . گفتم مگه تو شیراز نبودی؟!
گفت دلم خیلی برای آرمیتا تنگ شده بود نتونستم طاقت بیارم. این همه راه آمده بود تا تهران ،شب را پیش آرمیتا ماند و صبح به شیراز برگشت...
📚برشی از زندگی شهید داریوش رضایی نژاد به روایت همسر شهید.
🌹@Witness_313 سنگر شهادت🌹
#سنگر_خاطرات
🎞خاطره ای از زندگی
❤️ شهید رضا عامری❤️
🌹@Witness_313 سنگر شهادت🌹
#سنگر_خاطرات
🎞خاطره ای از زندگی
❤️شهید نوجوان نورالله اختری❤️
🌹@witness_313 سنگر شهادت🌹
🔰 #سیره_شهدا | #سنگر_خاطرات
🌟او ویژگی های خاصی داشت :
همیشه دائم الوضو بود.مداحی می کرد. اکثر اوقات ذکر سینه زنی هیئت را می گفت.
مداومت داشت بر خواندن زیارت عاشورا
مانند الگوی خودش شهید ابراهیم هادی از کمک به نیازمندان غافل نمی شد.
💠روحیه جهادی و انقلابی داشت و در این راه شخصیت کاذب برای خودش نساخته بود.
عاشق، حامی، تابع و مدافع ولایت فقیه بود.
اخلاص او زبانزد رفقا بود. اگر کسی از او تعریف می کرد، خیلی بدش می آمد.
🔆وقتی شخصی از زحمات او تشکر می کرد، می گفت: خرمشهر را خدا آزاد کرد، یعنی ما کاری نکرده ایم. همه کاره خداست و همه کارها برای خداست.
🌷شهیدهادی ذوالفقاری🌷
🌹@witness_313 سنگر شهادت🌹
مرتب می گفت: من نمیدونم باید هر طور شده کله پاچه پیدا کنی
گفتم: آخه آقا شاهرخ توی این آبادان محاصره شده غذا هم درست پیدا نمیشه چه برسه به کله پاچه؟
بالاخره با کمک یکی از آشپزها کلهپاچه فراهم شد گذاشتم داخل قابلمه بعد هم بردم مقرّ شاهرخ و نیروهایش.
فکر می کردم قصد خوشگذرانی و خوردن کله پاچه دارند اما شاهرخ رفت سراغ چهار اسیری که صبح همان روز گرفته بودند
آنها را آورد و روی زمین نشاند. بعد شروع به صحبت کرد:خبر دارید فرمانده یکی از گروهان های شما اسیر شد
چهار اسیر با سر تائید کردند
بعد ادامه داد:شما متجاوزید. شما به ایران حمله کردید ما هر اسیری را که بگیریم می کشیم و می خوریم.
مترجم هم خیلی تعجب کرده بود اما سریع ترجمه میکرد هر چهار اسیر عراقی ترسیده بودند و گریه میکردند من و چند نفر دیگر از دور نگاه میکرد و می خندیدیم
شاهرخ بلافاصله به سمت قابلمه کله پاچه رفت بعد هم زبان کله را در آورد جلو سر را گرفت و گفت فکر میکنید من شوخی میکنم این چیه
این زبان فرمانده شماست. زبان، میفهمید زبان
زبان خودش را هم بیرون آورد و نشانشان داد. بعد بدون مقدمه گفت شما باید بخوریدش
من و بچه های دیگر مرده بودیم از خنده
شاهرخ میخواست بزور زبان را به خورد آنها بدهد.
بعد خودش زبان را خورد. بعد هم رفت سراغ چشم وکله و حسابی آنها را ترسانده بود.
ساعتی بعد در کمال تعجب آنها را آزاد کرد البته یکیشان که افسر بود را بیشتر اذیت کرد بعد هم کله پاچه را با بچه ها خوردند
#سنگر_خاطرات
#یاد_شهدا
شهید شاهرخ ضرغام
🌹@Witness_313 سنگر شهادت🌹
مشهد که آمدیم، بچه ی دومم را حامله بودم. موقع به دنیا آمدنش، مادرم آمد پیشم. سرشب، عبدالحسین را فرستادیم پی قابله.
به یک ساعت نکشید، دیدیم در میزنند. خانم موقر و سنگینی آمد تو. از عبدالحسین ولی خبری نبود. آن خانم نه مثل قابلهها، و نه حتی مثل زنهایی بود که تا آن موقع دیده بودم. بعد از آن هم مثل او را ندیدم. آرام و متین بود، و خیلی با جذبه و معنوی. آنقدر وضع حملم راحت بود که آن طور وضع حمل کردن برای همیشه یک چیز استثنایی شد برایم.
آن خانم توی خانه ی ما به هیچی لب نزد، حتی آب هم نخورد. قبل از رفتن، خواست که اسم بچه را فاطمه بگذاریم.
سالها بعد، عبدالحسین راز آن شب را برایم فاش کرد. میگفت: وقتی رفتم بیرون، یکی از رفقای طلبه رو دیدم. تو جریان پخش اعلامیه مشکلی پیش اومده بود که حتما باید کمکش میکردم. توکل بر خدا کردم و باهاش رفتم. موضوع قابله از یادم رفت. ساعت دو، دو و نیم شب یک هو یاد قابله افتادم. با خودم گفتم دیگه کار از کار گذشته، خودتون تا حالا حتماً یه فکری برداشتین.
گریه اش افتاد. ادامه داد: اون شب من هیچ کی رو برای شما نفرستادم، اون خانم هر کی بود، خودش اومده بود.
#زندگینامه
#یاد_شهدا
#سنگر_خاطرات
🌹@Witness_313 سنگر شهادت🌹
#سنگر_خاطرات
💕معرفی شهید 💕
شهید قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران در خصوص شهید همت گفته است: هر وقت شهید همت به ذهن من میآید، دلم مملو از غصه میشود. او فرمانده لشکر پایتخت بود. اما در خیبر آنقدر رزمندگان لشکرش شهید و مجروح شدند که به گردان رسید. گردان را از طلائیه به جزیره مجنون جنوبی منتقل کرد و تبدیل به دسته شد. والله تبدیل به دسته شد یعنی قریب به ۴۰ نفر همت با دسته ماند. شهید همت در جریان عملیات خیبر به همرزمانش گفته بود: باید مقاومت کرده و مانع از بازپسگیری مناطق تصرف شده، توسط دشمن شد. یا همه اینجا شهید میشویم و یا جزیره مجنون را نگه میداریم.
شهید قاسم سلیمانی در خصوص نحوه شهادت شهید همت میگوید: در ترک موتور نه در بنز ضدگلوله و در فضای ویژه همت در ترک موتور ناشناس در ضلع وسطی جزیره مجنون شهید شد و بیش از ۲ ساعت کسی نمیدانست آنکه افتاده همت است. برادرها طاقت این است...امتحان این است... و اینگونه است که او امروز بر جانها حکومت میکند.
#شهیدابراهیمهمت🌸🕊
#سالروزشهادت
متولد:۱۳۳۴/۱/۱۲🌺
شهادت:۱۳۶۲/۱۲/۱۷💔
محل شهادت:جزیره ی مجنون عملیات خیبر
مزار:گلزار شهدای شهرضا🌱✨
روحمان بایادش شاد باد💥
🌹@Witness_313 سنگر شهادت🌹