#یاد_شهدا
#سنگر_خاطرات
✨شهید محسن وزوایی✨
تولد ۱۳۳۹/۰۵/۰۵ تهران
شهادت اردیبهشت ۱۳۶۱
عملیات: بیتالمقدس
آخرین مسئولیت: فرمانده گردان حبیب ابن مظاهر، تیپ ۱۰ سیدالشهدا
🇮🇷بخشی از وصیتنامه شهید:
ما ترس از شهادت نداریم و این تنها آرزوى ماست در این جبههها خداوند را مشاهده مىکنیم که به کمک رزمندگان اسلام مىشتابد و آنها را نصرت مىدهد.
میدانید اى امت شهیدپرور ایران، امروز در شرایطى هستیم که لحظهاى غفلت، خیانت به اسلام و قرآن است. باید با هم براى خدا تا آنجا که در توان داریم کوشش کنیم.
این منافقان از خدا بىخبر باید بدانند که ملت آنها را شناخته است. اکنون که ملت در جبههها حاضر شده است شما بیشتر ملت بیگناه را ترور مىکنید. شما نامردان تاریخ هستید که روى تمامى جباران تاریخ را از یزیدبنمعاویه گرفته تا به هیتلر سفید کردهاید. شرمتان باد اى خود فروختگان به اجنبى!
این امت باید بداند از بزرگترین خطراتى که انقلاب را تهدید مىکند، آفت نفوذ خطوط انحرافى در خط اصلى انقلاب یعنى همانا خط امام است؛ پس خط امام را دنبال کنید و امام را تنها نگذارید که نمىگذارید. 🥀🥀
برای تعجیل در ظهور و شادی روح شهدا صلوات 🌷🌷
🌹@Witness_313 سنگرشهادت🌹
#سنگر_خاطرات
یکبار برای نماز صبح خواب ماند.
نور آفتاب از لای پنجره اتاق خورده بود
توی صورتش، و چشمهایش را باز کرده بود.
با صدای گریهاش خودم را رساندم توی اتاق!
نشسته بود میان رختخوابش و با گریه،
پشت سر هم میگفت: چرا بیدارم نکردید؟!
نمازم قضا شد، خوب شد؟
حالا مگر جرئت داشتم بگویم مادر اصلا هنوز
نماز برای تو واجب نیست.
فقط قول دادم از آن به بعد یادم
نرود صدایش بزنم!
(به روایت مادر شهید)
❤️شهید محمد معماریان❤️
💛نماز اول وقت
💚از شهدا بیاموزیم
🌹@Witness_313 سنگرشهادت🌹
#کلام_شهید🌹🌹🌹
#سنگر_خاطرات🌷
بخش هایی از وصیتنامه شهید:
اهدافم را از رفتن به کشور سوریه و مبارزه در آنجا، میگویم: میروم تا انتقام سیلی مادر را بگیرم.
🌹🌹🌹
من جز شهادت، از خداوند مرگ دیگری را نمیخواهم. اما نمیگویم که دعا کنید بروم و شهید شوم...آرزویم شهادت است.
🕊🕊🕊
اما هدفم از رفتن، فقط و فقط دفاع از حرم عمه جان حضرت زینب سلاماللهعلیهاست. مگر عمریست که در روضهها و عزاداریهای اهل بیت(ع) دم نمیزنیم ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند، پس باید تنها شعار نداد، بلکه عمل هم کرد.
الان زمان عمل فرا رسیده است. من نمیتوانم آن روزی را ببینم که ما باشیم، نسل بعد از ما هم باشد اما اثری از حریم اهل بیت(ع) نباشد.
آن وقت نسلهای بعد از ما هم، ما را مثل مردم کوفه مورد لعن قرار میدهند و میگویند، شماها بودید، جوان بودید، توانایی و آگاهیاش را داشتید و گذاشتید تا به حرم حضرت زینب سلاماللهعلیها جسارت بشه...؟! آنوقت چه جوابی باید به آنها بدهیم؟
نه، من نمیتوانم چنین روزی را ببینم، حداقل اگر میخواهد روزی برسد که نسلهای ما باشند و خدایی ناکرده، حرم نباشد، پس ما هم نباشیم.
(همه شما را به پشتیبانی از ولایت فقیه توصیه میکنم و مبارزه با نفس را همیشه در خود تقویت کنید و سرلوحه همه اعمال، انجام واجبات و ترک محرمات است.)
❤️شهید مدافع حرم حسین حریری❤️
🌹@Witness_313 سنگرشهادت🌹
🎞#سنگر_خاطرات❤️
❮کنارش ایسـتاده بودم، شـنیدم که میگفت:
‹صلیاللهعلیکیاصاحبالزمان›
بهش گفتم:
چرا الان به امام زمـان سـلام دادی؟!
گفت: شاید این وزش باد و نسـیم،
سـلام من رو بهامام زمـانم برسـاند.. :)❯
شهید ابومهدی المهندس🌿
🌹@Witness_313 سنگرشهادت🌹
#سنگر_خاطرات
سلام دوستان
مهمون امروزمون حاج مهدی هست🥰✋
*پیڪری که بازنگشتــ*🕊️
❤️*شهید مهدی عسگری*❤️
تاریخ تولد: ۱ / ۵ / ۱۳۵۸
تاریخ شهادت: ۲۷ / ۳ / ۱۳۹۵
محل تولد: استان البرز،بوئین زهرا
محل شهادت: سوریه
*همرزم←📞 پشت بیسیم به ما گفت که دوتا تیر خورده است🥀 و خونریزی شدیدی دارد🩸ما احساس کردیم سومین تیر را خورد🥀چون سه بار یا حسین گفت و دیگر صدایی از مهدی نشنیدیم🥀مادرش← تمام سخنرانی های آقا را گوش میداد💫و وقتی آقا گفت هر کسی از پاسدارها میتواند برود🕊️او تصمیم به سوریه رفتن گرفت🕊️ او علاوه بر سی روز ماه مبارک رمضان🌙ده روز هم بعد از عید فطر روزه میگرفت🌙 یک روز مهدی گفت من نمیخواهم قبر داشته باشم🥀چون حضرت فاطمه(س) قبر ندارد🥀و از این بابت خجالت میکشم🍂 و اگر روزی شهید شدم ناراحت نباشید که نیامدم🍂من در کنار حضرت زینب سلام الله هستم🌙همواره آقا مهدی میگفت: دعا کن پیکرم باز نگردد🥀چون اجر زیادی دارد💫همرزم ←اولین گلوله به پایش خورد🥀گلوله بعدی به دستش خورد🥀که یکی از دوستان زخم گلوله را با همان چفیه خودش بست🩸و تیر سوم به قلب مهدی برخورد کرد🥀و در ماه رمضان به شهادت رسید🕊️ پیکر او توسط تکفیریهای جبهه النصره از منطقه خارج شد🥀و تا این لحظه خبری از جسم پاکش نیست🥀در نهایت او به آرزویش رسید*🕊️🕋
*مفقودالاثر*
❤️*شهید مهدی عسگری*❤️
*شادی روحش صلوات*
🌹@Witness_313 سنگر شهادت🌹
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطرات
🌟دیدم اینطور نمیشه راپید را گذاشتم زمین و گفتم: « حاجی من اینجور نمیتونم کار کنم!.» داشتم کالک عملیات می کشیدم. حاج قاسم مدام میگفت : «پس چی شد؟» اطلاعات دیر به دستمان رسیده بود! حالا باید فوری میکشیدم و میدادم دستش! در جوابم گفت : «ناراحت نشو خودم الان میام کمکت » رفتیم توی اتاق خودش، یک راپید گرفت دستش. نشست آن طرف کالک. گفت: «من اینطرف رو میکشم تو اونطرف رو» یک نفر دیگه هم امد کمکمان. با همان دست مجروحش تند تند کالک میکشید و میآمد جلو!
🔻خیلی کم روی اطلاعات نگاه میکرد. برعکس ما که هی باید سراغ اطلاعات میرفتیم و بعد پیاده میکردیم روی کالک. بیست و سه دقیقه بعد کالک کامل عملیاتی جلویمان بود . حاج قاسم نگاهی به من انداخت و گفت :«خسته نباشی» نگاه کردم و دیدم مثلا قرار بود من بکشم! اما بیشتر زحمتش را حاجی کشیده بود. از بس شناسایی رفته بود و همه را به چشم دیده بود!
🌷شهید حاج قاسم سلیمانی🌷
📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز
🌹@Witness_313 سنگر شهادت🌹
#سنگر_خاطرات
#شهیدمحمدحسین_حمزه
🔆تاریخ ولادت: ۱۳۶۵/۱۲/۱۵
🕊تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۱/۲۶
💠مزار شهید: امام زاده یحیی سمنان
🔹در نیمه اسفندماه ۶۵، به دنیا آمد. چشم هایش را در میان خانواده ای گشود که مادر داغ شهادت برادرانش را بر دل داشت و پدر رزمنده جبهه بود. در همان روز تولد که مصادف با ۵ رجب بود محمد حسین درگیر یک بیماری شد.
🔹پدر در مناجاتش از خدا خواست محمدحسین به امانت به او سپرده شود تا عمر فرزندش در راه خشنودی خدا صرف شود و خدا نوزاد شفا یافته را به خانواده اش بخشید. در سال ۸۵ ازدواج کرد صاحب دو فرزند شد.از فرزندانش می خواست تا برای شهادتش دعا کنند.
🔹با شنیدن ندای هل من ناصر ینصرنی از سوریه، راهی شد و پس از دوبار اعزام در ۲۶ فرودین ۹۵ با زبان روزه شهید شد.
🔹تقویم را که می نگرم شهادتش مصادف با ۶ رجب است یعنی پس از ۳۰ سال خدا امانتش را در همان روز تولد پس گرفت و به دیدار معبود شتافت. شهادتت مبارک.
🌷شهید محمد حسین حمزه🌷
🌹@Witness_313 سنگرشهادت🌹
🔰 #کلام_شهید | #سنگر_خاطرات
🌟شهید سپهبد محمد ولی قرنی: شهادت مرگ دلخواهی است که مجاهد با همه آگاهی، منطق و شعور و بیداری خویش آن را انتخاب می کند.
#سالروز_شهادت
🌹@Witness_313 سنگر شهادت🌹
#سنگر_خاطرات
یک خاطره از شهید محمد تقی سالخورده❤️🌹
من همرزم شهید محمدتقی سالخوردبودم...
باآقا محمد تقی توی یک محور بودیم , محمد تقی هم فرمانده یکی از محورها بود ,تعدادی از بچه های گردان از خودمون بودن و یه سری از بچهای افغان به ما اضافه شدن.. ,توی درگیری ها ..چند تا بچه های افغان افتادن تو محاصره دشمن..
اینجا بود که واقعأ اون رشادت محمدتقی رو دیدم که قبلأ درباره اش زیاد شنیده بودم .محمد تقی فرمانده ای بود که در درجه اول جون نیروهاش براش اهمیت زیادی داشت ,اون تنهایی تونست جون ۲۰تا از بچها رو که تو آتش دشمن گیر افتاده بودن رو نجات بده ..بعد عملیات بهم گفت باورت نمیشه تیرهایی که باید به من میخورد ولی بهم اصابت نمیکرد نمیدونم چرا؟شاید بشارت شهید شدن در ۲۱ فروردین رو بهش داده بودن ...
یکی دیگه از کارهایی که محمدتقی انجام میداد این بود که همیشه دائم الوضو بود یعنی اگه یه چرت کوچیک میزد و ما بیدارش میکردیم میرفت وضو میگرفت و میخوابید,..محمد تقی در عین حال که فرمانده بود ولی آخر همه ی پیامهایی که به ما میداد مینوشت
" پچوکتم برار(کوچیکتم داداش) ..."🌷
🌹@Witness_313 سنگر شهادت🌹
#سنگر_خاطرات🌺
#یاد_شهدا 💐
شهید سید محمد علی رحیمی🌹🌹
👈 پرهیز از تک خوری
علی عادت نداشت بدون ما چیزی بخورد. اگر بیرون چیزی می خورد، باید همه مان را می برد و از همان غذا به ما می داد و یا می گرفت و می آورد خانه.
یک بار قرار بود دنبال خانه بگردیم. از اداره که آمد، موقع رفتن گفت: «با بچه ها نمی توانیم همه جاها را بگردیم». راضی ام کرد دو تایی با هم برویم.
وسط راه گفت برویم سمت هتل استقلال. گفتم: «وسع ما که به آن جا ها نمی رسد».
گفت: قهوه هایش را می گویم.
شستم خبردار شد که یک بار با یک مهمان خارجی آمده اینجا قهوه خورده و حالا می خواهد برایم جبران کند.
من در هتل، شور بچه ها را داشتم و او با خیال راحت نشسته بود و می خورد و باز دوباره سفارش می داد. اصلا خانه یادش رفته بود. خوردن مان که تمام شد، از جلوی هتل دستم را گرفت و پیاده راه افتادیم.
🎤راوی: مریم قاسمی زهد؛ همسر شهید
📚کتاب رسول مولتان
🌹@Witness_313 سنگر شهادت🌹
#یاد_شهدا
#سنگر_خاطرات
شهدایے زندگے ڪردن به؛↓
←پروفایل شهدایے
نیست...‼️
اینڪه همون شهیدے ڪه من
عڪسشو پروفایلم📲 گذاشتم↓
🌹 چے میگه مهمه..!
🍃چے از من خواسته مهمه..!
🌹راهش چے بوده مهمه..! 🤞🏻
🍃چطورزندگےمیڪرده مهمه..!
🌹باڪے رفیق بوده مهمه..!
🍃دلش ڪجاگیربوده مهمه..!
🌹چطورحرف میزده مهمه..!
🍃چطورعبادت میڪرده مهمه..!
عاقبتتون شهدایی✨
🌹@Witness_313 سنگر شهادت🌹
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطرات
💠همیشه با دو سه نفر میرفت گلزار شهدا
قدم به قدم که میرفت جلو، دلتنگ تر از قبل میشد، دلتنگ شهادت، دلتنگ رفقای شهیدش....
کنار قبور می ایستاد و رازهای مگویش را به یارانش میگفت. جنس نجواهای فرمانده را نشنیده هم میشد فهمید. نجواهایی از جنس دلتنگی، جاماندگی و دلواپسی .حاجی بین قبر ها راه میرفت مینشست و خلوت میکرد بعد رو میکرد به ما و میگفت:《قرآن همراهتون هست؟》
اگر بود که سوره حشر را میخواند و اگر هم نبود از توی موبایل برایش می آوردیم این عادت حاجی بود باید سوره حشر را سر مزار شهدا حتما میخواند..
🌹@Witness_313 سنگر شهادت🌹