eitaa logo
《 سنگر شهادت 》
129 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
354 ویدیو
0 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم 🌼أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی🌼 🌹شهداء دعا داشتند؛ ادعا نداشتند🌹 🌷نیایش داشتند؛ نمایش نداشتند🌷 💐حیا داشتند؛ ریا نداشتند💐 🌺رسم داشتند؛ اسم نداشتند🌺 ادمین @Jahanian_m313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 | 📍راز شهادت... 🌟گفت میخواهم عربی یاد بگیرم، کسی نمی دانست چرا جز خودش و خدا. پیشنهاد مباحثه به یکی از آشنایان عراقی را داده بود. برای شروع باید متنی را ترجمه می کردند. محمد مهدی با یک تیر دو نشان زده بود: "سلام بر ابراهیم". آنچنان تسلطی بر این کتاب داشت و مجذوب ابراهیم شده بود، که گویی خاطرات برای خودش اتفاق افتاده بود و در آخر همینطور هم شد. در اتاق کارش سلام بر ابراهیمی داشت که با عربی حاشیه نویسی کرده بود. می خواست خاطرات ابراهیم را برای سوری ها بخواند تا همه بدانند فرمانده ی معنوی او کیست. 🔻به همه گفته بود باید جانانه بجنگیم که حتی اثری از جسم ما نماند تا مردم به زحمت تشییع نیفتند. درست مثل ابراهیم هادی که آرزوی گمنامی داشت. انگار گمنامی گمشده همه ی مخلصین است. حالا دیگر کسی از خودش نمی پرسد چرا محمد مهدی در آن محاصره، کنار بچه های مجروح ماند و برنگشت. مثل ابراهیم، او هم فرمانده نبود و اگر برمی گشت کسی بر او خرده نمی گرفت. اما ماند تا به همه ثابت کند آنچنان که شهدا زنده اند، سیره عملی آنها نیز هنوز راه گشا و کلید سعادت است. 💠شاید خودش را برده بود به سال ۶۱، والفجر مقدماتی و محاصره در کربلای کانال کمیل. با خودش گفت مگر عاشق ابراهیم نبودی مگر نمی خواستی مثل او باشی؟ امروز همان روزی است که سالهاست منتظرش بودی، بسم الله، ابراهیم ماند کنار بچه های کمیل تو هم کنار بچه های فاطمیون بمان. او ماند و معبری زد از بصر الحریر به کانال کمیل. 🌷روحانی شهید مدافع حرم محمد مهدی مالامیری🌷 🌹@Witness_313 سنگرشهادت🌹
5.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | 🔻اذان شهید هادی که فرمانده را با گردان تسلیم کرد. فرمانده عراقی گفت این اذان را کسی جز یک انسان عارف و صادق نمیگوید... 📍درس ایثار و گذشت در مکتب هادی 🎙راوی: استاد پناهیان 🌹@Witness_313 سنگر شهادت🌹
🔰 | 🔻با شخصی درباره حق الناس صحبت کرده بود، آن شخص به او گفت که تا آن لحظه هیچ حق الناسی نکرده.مصطفی به او گفت:مطمئنی که تا حالا حق الناس نکردی؟ او اطمینان خاطر داشت...دوباره از او پرسید:حق الناس فقط این است که مال مردم را نخوری و مردم رو اذیت نکنی و...آن شخص همچنان اطمینان داشت که هیچ حق الناسی بر گردنش نیست. 💠مصطفی ادامه داد: اما یک حق الناس به گردن توست.نه تنها تو بلکه به گردن من هم هست آن شخص تعجب کرد و پرسید که چه حق الناسی است که به او و خودش مرتبط است؟! مصطفی در جوابش گفت: حق الناس یعنی بخاطرگناه من و تویک نفر دیگر نتواند امام زمانش را ببیند! حق الناس یعنی با هر گناه من و توچندین روز ظهور امام زمان (عج) به تعویق می افتد و ما حق کسانی که گناه نمیکنند تا امامشان زودتر ظهور کند را زیر پا میگذاریم. 🌷شهید سید مصطفی موسوی🌷 🌹@Witness_313 سنگر شهادت🌹
🔰 | 💠شهید وزوایی فرمانده گردان حبیب لشگر ۲۷ محمد رسول الله 📍اصحاب فیل... 🌟در عملیات بازی دراز هلیکوپتر های عراقی به صورت مستقیم به سنگر های بچه ها شلیک می کردند و اوضاع وخیمی را ایجاد کرده بودند. در همان وضع یکی از نیروها به سمت محسن رفت و با ناراحتی گفت: پس آنهایی که قرار بود ما را پشتیبانی کنند کجایند؟! چرا نمی آیند؟! چرا بچه ها را به کشتن می دهی؟! وزوایی سرش را برگرداند نگاهی به آسمان انداخت و همه را صدا زد... صدایش در فضا پیچید که می گفت : الم تر کیف فعل ربك باصحاب الفیل.... بچها با او شروع به خواندن کردند در همین لحظه یکی از هلیکوپتر ها به اشتباه تانک عراقی را به آتش کشید و دو هلیکوپتر دیگر با هم برخورد کردند. 📚منبع: سالنامه ياران ناب ۱۳۹۱ 🌷شهید محسن وزوایی🌷 🌹@Witness_313 سنگر شهادت🌹
🔰 | 💠همیشه با دو سه نفر میرفت گلزار شهدا قدم به قدم که میرفت جلو، دلتنگ تر از قبل میشد، دلتنگ شهادت، دلتنگ رفقای شهیدش.... کنار قبور می ایستاد و رازهای مگویش را به یارانش میگفت. جنس نجواهای فرمانده را نشنیده هم میشد فهمید. نجواهایی از جنس دلتنگی، جاماندگی و دلواپسی .حاجی بین قبر ها راه میرفت مینشست و خلوت میکرد بعد رو میکرد به ما و میگفت:《قرآن همراهتون هست؟》 اگر بود که سوره حشر را میخواند و اگر هم نبود از توی موبایل برایش می آوردیم این عادت حاجی بود باید سوره حشر را سر مزار شهدا حتما میخواند.. 🌹@Witness_313 سنگر شهادت🌹
🔰 | 📍گردانِ نماز شب‌خوان‌ها... 🔹صدام، پس از آنکه فاو را از دست داد، بار دیگر شهر مهران را اشغال کرد تا اثر روانی شکست در عملیات فاو را کم کند.فرماندهان، با طراحی عملیات کربلای یک تصمیم گرفتند مناطق اشغال شده را پس بگیرند. در این عملیات، ارتفاع قلاویزان، اهمیت ویژه ای داشت.ارتش بعث از روی قلاویزان بر روی شهر مهران تسلط کامل داشت و آن را به دژی مستحکم و نفوذناپذیر تبدیل کرده بود.فرمانده قرارگاه کربلا، توی جمع فرماندهان می‌گوید «چه کسی برای گرفتن ارتفاع قلاویزان نیرو می‌گذارد؟». 🔹قاسم سلیمانی بلند می‌شود و می‌گوید: «ما دو گردان داریم که نیروهایش خوب اشک می‌ریزند؛ همه نماز شب می‌خوانند و رابطه‌شان با خدا قوی است؛ آنها می‌توانند قلاویزان را آزاد کنند.»! آن دو گردان از لشگر ثارالله، همراه نیروهای دیگر لشگرها، در نبردی سنگین که ده روز طول کشید، با تصرف ارتفاعات قلاویزان، و در نهایت، با پیروزی کامل، شهر مهران را برای همیشه آزاد کردند. 🔹شهید حجت الاسلام عبدالله میثمی - نماینده حضرت امام(ره) در قرارگاه خاتم‌الانبیاء - وقتی شنید حاج قاسم چنین حرفی زده، به لشگر آمد ببیند رمز روحیه‌ی این گردان ها چیست.دید توی هر گردانی، ده طلبه‌ی رزمنده هست! حاج قاسم سلیمانی توجه داشت که برتری، با ایمان، اخلاص، نماز شب و اشک و ارتباط با خدا اتفاق می‌افتد. 📚خبرگزاری حوزه به نقل از کتاب "حاج قاسمی که من می‌شناسم"، علی شیرازی، صفحه 95. 🌹@Witness_313 سنگر شهادت🌹
🔰 | 📍حاج عباس الگوی مدیریت اسلامی... 🌟در نظام نو پای جهموری اسلامی ایران نیز مسئله مدیریت حساس تر و ظریف تر از نظام های دیگر بود، در اینجا مدیر وظیفه اش اداره امور به هر صورت و به نحو دلخواه خود نبود بلکه وظیفه و رسالت خطیری بر عهده او بود رسالتی در طول رسالت انبیاء و اولیاء الهی رسالت انسان سازی و هدایت انسان ها به سوی خدا با اعمال و رفتار و گفتار خود، و این نمونه مدیریت از مشکل ترین و حساس ترین مدیریت هاست، افراد معدودی می توانند به انجام آن توفیق یابند چون شرایط اولیه چنین مدیریتی پاکسازی درون وجود خود از رذایل و آلودگی ها و مبارزه بی امان با هوای نفسانی و پیروزی در جهاد اکبر است. حاج عباس ما از نوادری بود که در این راه سخت و پر پیچ و خم موفق و سرافراز به سر منزل مقصود رسید و مدیری بود حاکم بر قلب ها بود که نه بر جسم ها، ما چه خصوصیاتی از او یک مدیر اسلامی ساخته بود مرور این خصوصیات راهنما و سرمشق خوبی است برای همه مدیران و مسئولان و دستاندرکاران نظام مقدس جمهوری اسلامی. 🌷شهید عباس پورش همدانی🌷 🌹@Witness_313 سنگر شهادت🌹
🔰 | 📍خرید دفتر و مداد برای فرزندان فقرا... 🌟یک روز دیدم علیرضا با محمدرضا دعوا می‌کند، علی را تهدید کرد و گفت «اگر کوتاه نیایی به بابا می‌گویم در مدرسه چه‌کار می‌کنی.» من با شنیدن این حرف کمی ترسیدم، اما آن موقع به روی خودم نیاوردم. آن‌ها کلاس دوم و سوم ابتدایی بودند و با اوضاعی که آن روز‌ها داشت، حسابی هوایشان را داشتم. محمد را مدتی بعد کشیدم کنار و گفتم «بابا، علیرضا در مدرسه چه‌کار می‌کند؟» محمد گفت «بابا نمی‌دانی با پول‌توجیبی که بهش می‌دهی چه می‌کند؟» من ترسم بیشتر شد و مضطرب شدم. گفتم «خوب بابا بگو با آن پول چه می‌کند؟» جواب داد «با آن‌ها دفتر و مداد می‌خرد و می‌دهد به بچه‌هایی که خانواده‌هایشان فقیر هستند.» 🌷شهید علیرضا موحد دانش🌷 🌹@Witness_313 سنگر شهادت🌹
🔰 | 📍حق ماموریت... ‌‌ 🌟از مأموریت که برگشته بود برای خودش چهارده روز مأموریت ثبت کرده بود. می دانستم بیست روز در مأموریت بود. بارها این کار را کرده بود.. وقتی به او اعتراض کردم، گفت: سیدجان! اشکالی ندارد، گاهی ممکن است در مأموریت سهل انگاری کرده باشم و یا بیشتر از اندازه لازم استراحت کرده باشم. این طوری خیالم راحت تر است. ‌‌همه می دانستند که محمود در مأموریت ها خواب و خوراک ندارد و بسیار کمتر از اندازه لازم استراحت می کند و بیش از اندازه لازم کار می کند، ولی با این حال خودش را مدیون می دانست و حتی حاضر به دریافت حق مسلم خودش هم‌نبود. 📚 ‌منبع: کتاب شهید عزیز "مجموعه خاطرات شهید محمود رادمهر" به روایت همرزم شهید 🌷‌‌شهید مدافع حرم محمود رادمهر🌷 🌹@Witness_313 سنگر شهادت🌹
🔰 | 📍تواضع فرمانده... 🌟دامادم می‏گوید شب‏هایی که در خرمشهر مستقر بودیم، یک شب نوبت سیدمحمد بود که دو ساعتی پاس دهد، علیرغم وضع جسمی نامناسب عازم محل نگهبانی شد، در همان حال فردی از بچه‏ های بسیجی با او همکلام می‏شود از او می‏پرسد جهان‏ آرا کیست؟ تو او را می‏شناسی و سیدمحمد جواب می‏دهد پاسداری است مثل تو، او می‏گوید نه جهان‏ آرا 45 روز است که با تعداد کمی نیرو جلوی دشمن را گرفته است و سیدمحمد جواب می‏دهد گفتم که او هم یک پاسدار معمولی است، فردای آن روز آن فرد برای گرفتن امضا برگه مرخصی‏ اش راهی اتاق فرماندهی می‏شود می‏بیند که او همان پاسدار در حال پاس شب گذشته است. همکارانش معتقدند او فرمانده سپاه خرمشهر بود، اما مثل یک سپاهی عادی رفتار می‏کرد، آنها می‏گویند وقتی اسلحه به خرمشهر می‏بردیم و آنجا خالی می‏کردیم جهان‏ آرا اصلاً خسته نمی‏شد. به او می‏گفتند تو چرا خسته نمی‏شوی و او پاسخ می‏داد، وقتی که در رژیم سابق زندگی مخفی داشتم برای کسب درآمد در کوره ‏های تهران آجر بار می‏کردم در حالیکه روزه هم بودم، اگر بدنم مقاومت دارد از بابت آن روزها است. 💬به روایت پدر شهید 🌷شهید محمد جهان آرا🌷 🌹@Witness_313 سنگر شهادت🌹
🔰 | 🌟حاج حسین فیضی پدر همسر شهید صیاد خدایی: او برای ما معلم انقلاب بود؛ تند می‌رفتیم می‌گفت تند نرو و عقب می‌ماندیم می‌گفت این خوب نیست. او بسیار باهوش، دقیق وقت شناس و قانونی بود. تکه کلامش این بود که پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت آسیب نرسد. او انقلابی، حزب اللهی و منطقی بود. خیلی‌ها گفتند که او چند خانه در بالای شهر دارد درحالی که او مستاجر بود. حتی یکبار می‌خواست خانه‌ای را اجاره کند قیمتش بالا بود وقتی از او پرسیدم که چرا نام مرا نگفتی تا خانه را کمی با قیمت مناسب‌تر بدهند، گفت: ترسیدم بخاطر نام شما خانه را با تخفیف بگیرم. تا این اندازه شهید وابسته به دنیا نبود. او آرزوی شهادت داشت و اکنون به آرزویش رسید. او دائما در سوریه بود و تخصص ویژه‌ای در امور داشت تا جایی که با حاج قاسم سلیمانی همکاری داشت و از نیرو‌های خوب او بود. 🌷شهید حسن صیاد خدایی🌷 🌹@Witness_313 سنگر شهادت🌹
🔰 | 📍فرمانده ای که با سرباز تفاوت نداشت... 🌟یک روز یک ماشین بار آرد، به موقعیت ما در کردستان رسید. محمد به تنهایی کیسه آردها را به پشت می گرفت و به انبار می آورد. راننده کامیون با دیدن این وضع می پرسد، فرمانده سپاه اینجا کیست، کسی نیست به شما کمک کند، خیلی خسته شده اید. محمد می گوید: «لازم نیست من خودم این ها را می آورم.» در آن موقع چند نفر از بچه ها می رسند و هنگامی که محمد را در آن حال خسته می بیند، به او می گویند شما نمی خواهد این کار را انجام بدهید، ما هستیم. راننده تازه فهمید که محمد خود فرمانده سپاه بوده که به تنهایی آردها را به دوش گرفته است. 🌷سردار شهید محمد منتظر قائم🌷 🌹@Witness_313 سنگر شهادت🌹