هدایت شده از کانون آیین فطرت | تربیتکده
💠 دورهٔ کوتاه مدت: جلای دلها ❤️
(حدیث را وارد زندگی کنیم)
✅ فوائد حدیث خوانی در زندگی
✅ شیوه حدیثخوانی
✅ حدیث خوانی و تربیت فرزند
✅ روش چهل حدیث نویسی در خانواده
🎧 جلسات به صورت صوتی و آفلاین
🎙مدرس دوره:
حجةالاسلام #محسن_عباسی_ولدی
🗓 تاریخ شروع: ۲۶ اسفند ۱۴۰۲، پنجم ماه مبارک
💠 اجرا: در کانال تربیتکده
📋 سر فصلهای دوره: کلیک کنید.
🎞 توضیحات حاج آقا رو ببینید.
#جلای_دلها
#تربیتکده
eitaa.com/tarbiatkadeh
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚
✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿
🌸بهاری با روزهایی مهتابی و شبهایی درخشان....🌸
باز کن پنجره ها را که نسیم
روز میلاد اقاقیها را، جشن میگیرد
و بهار
روي هر شاخه، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است
همه چلچله ها برگشتند
و طراوت را فرياد زدند
کوچه يکپارچه آواز شده است
و درخت گيلاس
هديه جشن، اقاقي ها را
گل به دامن کرده است
*
باز کن پنجرهها را اي دوست
هيچ يادت هست، که زمين را عطشي وحشي سوخت؟
برگ ها پژمردند
تشنگي با جگر خاک چه کرد؟
هيچ يادت هست؟
توي تاريکي شب هاي بلند
سيلي سرما با تاک چه کرد؟
با سر و سينه گل هاي سپيد
نيمه شب، باد غضبناک چه کرد؟
*
حاليا معجزه باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمن زار ببين
و محبت را در روح نسيم
که در اين کوچه تنگ
با همين دست تهي
روز ميلاد اقاقي ها را
جشن مي گيرند
*
خاک جان يافته است
تو چرا سنگ شدي؟
تو چرا اين همه دلتنگ شدي ؟
باز کن پنجره را
و بهاران را …باور کن!
بالاخره آخرین روز سال ۹۱ هم رسید. سالی که برای من عین شاهنامه، آخرش خوش بود ...
امسال در آخرین روزها، همونطور که باد بهاری درختهای غرق خواب رو بیدار میکنه، دست قدرت خدا من رو هم از یک خواب عمیق ۱۴ ساله بیدار کرد و " ان الله لا یغیر ما بقوم، حتی یغیروا ما بانفسهم" رو در گوشم زمزمه کرد و گفت:
خدا پشت توئه، جا بزنی می بازی
تو با دست خودت زندگیتو می سازی
امسال برای من فقط یک ماه نیم بود. همین یک ماه و نیم آخر. همین روزهای خوشی که فهمیدم با خدا و برای خدا خیلی زیباتر میشه زندگی کرد ... و این که با خدا بودن، فقط به نماز و روزه و حجاب نیست. اینها فقط پوسته های ظاهری دین هستند، که اگرچه لازمند، اما کافی نیستند ... خدا در متن زندگی ما جاریه و فقط وقتی میتونیم خوب زندگی کنیم که حقیقتاً اون رو هر لحظه در کنارمون حس کنیم و دستوراتش رو (حتی اگه برامون سخت باشن و به مذاقمون خوش نیان) مو به مو انجام بدیم.
در همین یک ماه نیم پر برکت، من کلی عادتهای خوب رو توی وجودم نهادینه کردم که نتیجه ش شد ۳ کیلو کاهش وزن، اون هم بدون هیچ رژیمی و فقط با درست خوردن، عادت به پیاده روی روزانه که باعث شد شادابتر بشم. عادت کردم که با دستکش کار کنم و بدون زدن کرمهای دست و صورتم نخوابم و ..
اگه بگم همسرخان از این رو به اون رو شده دروغ گفته ام، اما اگه بگم هیچ تغییری نکرده هم بی انصافیه. قشنگ حس میکنم همسرخان داره تغییر میکنه. این خواب و خیال نیست. واقعاً شبها زودتر از همیشه میاد و خنده هاش و حرف زدنهاش واقعی تره و لطافتی رو نسبت به خودم توی رفتارهاش احساس میکنم که هرچند کمه، ولی کاملاً برام محسوسه ...... و این که دوستان خوب و بینظیری مثل شما اینجا پیدا کردم ... که بابت تمام اینها خدا رو شکر میکنم و از ته قلبم میگم: هذا من فضل ربی ...
***
و اما بشنوید از روزگار من در این ۲۴ ساعت اخیر:
در راستای عمل به شعار " توصیه های مهتابی را جدی بگیرید ! " و این که با یک دست نمیشه اینهمه هندوانه ی مهتابی رو یکجا برداشت، با خودم قرار گذاشتم چندتاش که به نظرم بیشتر مهمه رو انتخاب کنم و روی اونها تمرکز کنم تا یواش یواش برسم به بعدیها. مواردی که انتخاب کردم اینهاست:
*همیشه با آرایش و معطر بودن
*غذا کم کشیدن + اون یک قاشق کذا ! ( دلتون بسوزه! با یک تیر دونشون میزنم و در راستای رژیمم هم مفیده! )
*مرتب بودن خونه و آشپزخونه، همیشه و مخصوصاً شب موقع خواب. طوری که آدم این صبحهای تعطیل که بلند میشه یه فضای مرتب ببینه، نه میدون جنگ که وسطش توپ شرپنل ترکیده!
*لباس زنانه و مرتب پوشیدن + دمپایی مزبور! ( آقا من با این دوتا چشمهای خودم دیده ام که مهتاب خودش توی خونه از اون دمپایی پاشنه یکسره ها میپوشه، از نوع 5 و 7 سانت! ... بنابراین میتونم فتوا بدم که میشه پاشنه یکسره باشه که مومنات و مجاهدات ارزجمند کمتر اذیت بشن! )
* بحث شیرین ولوم صدا که بیشتر باید درباره بچه ها رعایت بشه. چون من خود به خود سر همسرخان داد نمیزنم، ولی متاسفانه یه وقتهایی سر بچه ها بعله! ... بالاخره از این نمد یه کلاهی هم به طفل معصومها برسه، بد نیست!
البته الان که نگاه میکنم میبینم بقیه موارد بیشترشون توی دل همینها لحاظ شده و به قول مولانا چون که صد آید نود هم پیش ماست ...
*و یک مورد مهم دیگه چند سطر پایینتر براتون میگم.
#پست_بیست_و_چهارم (بخش_اول)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
تو فقط لیلی باش... 💚
بسم الله الرحمن الرحیم 📝 این کانال به شرح زندگی بانویی با نام مستعار #رضوان میپردازد که خانمهای زی
ابتدای داستان شیرین زندگی رضوان بانو👆💜 ( رمان واقعی زندگی رضوان جان را حتما از ابتدا بخوانید🥰)
تو فقط لیلی باش... 💚
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚 ✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿ 🌸بهاری با روزهایی مهتابی و شبهایی درخشان....🌸 باز
🔰🔰🔰🔰
#پست_بیست_و_چهارم (بخش_دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
دیشب در یک اقدام ضربتی تمام لباسهای گل و گشادم رو گذاشتم توی کیسه تا ببرم بدم به بندگان خدا. بعدش به مصداق دیو چو بیرون رود فرشته درآید، رفتم از تدارکات گردان ( یعنی کمد لباسهای مهمانی ) لباسهای رزمم رو تحویل گرفتم. یه کت دامن و یه پیراهن قشنگ که خیلی مجلسی نیست و گرفته بودم برای مهمونی بپوشم رو گذاشتم دم دست. البته توشون راحت نیستم و یک کم برام تنگن، ولی چاره ای نیست. لباسهای گشادم همه از همونهاست که همسرخان بهشون میگه روده و ازشون بیزاره. باید تحمل کنم تا یکی دو کیلو کم بشم و توشون راحت باشم!
در همین راستا یکی از دمپایی مهمونیهام که دارای کلیه خصایل جمالیه و کمالیه هست ( یعنی هم خوشگله و هم پاشنه ش 5 سانت هست، البته یکسره! ) رو آوردم گذاشتم دم دست.
عصر هم وقت آرایشگاه دارم. میخوام تا موقع رفتن همه کارهام رو تموم کنم که وقتی برگشتم برم حموم و دیگه مرتب و منظم برم به استقبال آخرین شب سال و سبزی پلو ماهی! و البته اون کم خوردن و یک قاشق آخرش که من رو کشته !
***
فکر نکنم دیگه قبل از سال تحویل بتونم پستی بگذارم. برای همین میخوام عیدیتون رو همین الان بهتون بدم. راستش میخواستم توصیه های مهتاب جان رو به عنوان عیدی براتون بذارم، اما کامنت آیدا جان ایده بهتری بهم داد. دیدم عیدی بهتر از اون پیدا نمیشه.
یادتونه توی بحث زندگی گوارا گفتم زندگی گورا زندگی هست که هم دنیای زیبا به آدم بده و هم آخرت زیبا ؟، موقع نوشتن این "هم دنیا و هم آخرت" هی یه مطلب میومد به ذهنم، ولی نمیفهمیدم چیه. با کامنت آیدا جان اون مطلب یهو یادم اومد. یه خاطره از علامه طباطبایی، نویسنده تفسیر بی نظیر المیزان، بود که میگن:
" در ایام تحصیل در نجف، یک روز در مدرسه ایستاده بودم. مرحوم قاضی که از آن جا عبور میکردند وقتی به من رسیدند، دستشان را روی شانه من گذاشتند و گفتند : ای فرزند! دنیا می خواهی نماز شب بخوان، آخرت می خواهی نماز شب بخوان!
یعنی نماز شب این قدرت رو داره که خود به خود آدم رو در مسیر رسیدن به زندگی گوارا قرار بده.
و اما حدیث زیبایی که آیدا جان گفت و من اعتراف میکنم که قبلاً نشنیده بودم این هست. این حدیث بی نظیر و ملحقاتش رو، ضمن تشکر از آیدا جان، بعنوان عیدی به همه مون تقدیم میکنم:
زنی به خدمت امام صادق علیه السلا آمد و گفت: ای پسر پیغمبر! شوهرم مرا دوست نمی دارد. چه کنم؟
حضرت فرمود؛ «عَلَیک بصلوة اللّیل» بر تو باد نماز شب
پس از مدتی، زن به خدمت حضرت رسید و تشکر کرد و گفت: شوهرم از آن وقت هیچ کس را به اندازه من دوست نمی دارد.
پس آن حضرت فرمود: خدا رحمت کند زنی را که سحر برخیزد و شوهرش را بیدار کند. و همچنین مردی که برخیزد و زنش را بیدار کند و نماز شب بخوانند.
بعد من یه تحقیق در این باره کردم و دیدم ای واااای چه خبره! اصلاً یه سری از چیزهای دنیوی که ما به عنوان زن دنبالشیم و حتی در توصیه های مهتابی هم هست با نماز شب خود به خود حاصل میشه.
مثلاً :
*پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله می فرمایند : من کثرة صلاته باالیل، حسن وجهه بالنّهار: هر که نماز شب زیاد بخواند هنگام روز زیبا و خوش سیما می گردد.
*از امام زین العابدین علیه السلام سؤال شد: ما بال المتهجدین باللیل من أحسن النّاس وجها؟ چرا شب زنده داران از همه مردم خوش سیماترند؟
فرمود: لأنّهم خلو باللّه فکساهم اللّه من نوره. چون با خداوند خلوت می کنند، خدا نیز جامه ای از نور خویش بر آنان می پوشاند.
* امام صادق علیه السلام :
صلاة اللّیل تحسن الوجه : نماز شب صورت انسان را زیبا می کند.
*صلاة اللّیل تُبیض الوجه : نماز شب روی را سفید می گرداند.
* صلاة اللیل تحسن الخلق : نماز شب انسان را خوش اخلاق می کند
* صلوة الیل تطیب الریح : نماز شبْ انسان را خوشبو می کند.
باز هم بگم؟ ... خوب وقتی یک همچین راه تضمین شده ای برای رسیدن به خیر دنیا و آخرت و همون زندگی گوارا وجود داره، چرا از دست بدیم؟ مگه یه نماز شب چقدر وقت میبره؟ همه ش ۱۱ رکعته دیگه؟ یعنی این خواب اینقدر با ارزشه؟ یعنی نمی ارزه برای به دست آوردن زندگی گوارا یک ربع ازش بزنیم؟ ... معلومه که می ارزه.
اون مورد آخر تصمیماتم همینه. میخوام از همین امشب شروع کنم. در آخرین شب سال . میخوام بابت تمام زندگی گذشته ام از خدا معذرت بخوام ... و ازش بخوام که زیر سایه ی لطف امامی که تجسم حقیقی زندگی گوارا در زمان ماست، طعم شیرین زندگی گوارا رو در تمام لحظه ها و روزهای سال جدید به خودم، خانواده م و همه دوستهای خوبی که اینجا دارم بچشونه.
عید حول حالناست که واجب است بفهمیم ...
عید تفاضای سبز شدن است ...
من رو در لحظه تحویل سال از دعا فراموش نکیند
و پیشاپیش سال نو همه تون مبارک .
#پست_بیست_و_چهارم (بخش_دوم)
#تو_فقط_لیلی_باش
💞تو فقط لیلی باش💞
🆔 @WomanArt
هدایت شده از 🧕گاهنوشتیکآقازادهآرمانگرا
11.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نمیدونم سابقه داشته امام خامنهای بعد کلی سخنرانی و اتمام جلسه یکدفعه بین نماز بلند شن و دوباره مطلبی بگن یا نه؟!
ولی معلوم حرف خیلی مهمی بوده...
«امیدواریم ان شاء الله ملت ایران مثل همه موارد این بار هم در این روز_قدس_ بدرخشد. به حرمت محمد و آل محمد»
#سنصلی_فی_القدس_انشاءالله
هدایت شده از 🧕گاهنوشتیکآقازادهآرمانگرا
بسم الله الرحمن الرحیم
کبوتر هم که باشی کبوتر حرم...
گنجشک هم که باشی گنجشک جمکران...
از وقتی با طب و سبک زندگی اسلامی آشنا شدم داشتن کبوتر شد یکی از دغدغه هام. چطور می شود که ۱۲۴ هزار پیامبر و تمامی اهل بیت علیهم السلام کبوتر داشته باشند و یک شیعه نداشته باشد؟
این جفت کبوتر سفید آخری هم دوسال پیش قسمتمان شد. از طلبه ای که قصد شهرستان کرده بود و به هر دلیل نتوانسته بود با خودش ببردشان. دو تا کبوتر کاکلی پاپَریِ مثل برف. زیبا و خواستنی.
به فاصله کمی از تحویل گرفتنشان زاد و ولد کردند تا ۷ تا شدند. برای خودشان خانواده پربرکتی بودند و در این دوسال ما را هم از لذت دیدنشان و هم از برکت های ماورایی شان مستفیض میکردند. تا این اواخر که کسی از سر لطف یک کبوتر تماما سیاه کلاغ رنگ به پسرم هدیه داد و لاجرم ساکن قفس کبوترهایمان کردیمش. کبوتر سیاه جدید خیلی فوری بیمار شد و مرد و یکی از کبوترهای مظلوم ما راهم درگیر کرد و او هم مرد. و شدند شش تا.
وقتی هفت تا بودند نذرشان کردیم. برای حاجت بزرگی که بین ما و خدایمان بود. نذر حرم بانو. این یکی دوماه آخری می رفتم کنار قفس و برایشان ارزن _ چیزی که عاشقش بودند _ میریختم و باهاشان صحبت میکردم. بهشان میگفتم مهمان های حضرت معصومه سلام الله علیها در خانهی ما!
ازشان میخواستم برایم، برایمان و برای حاجاتمان دعا کنند. بهرحال آنها یک کبوتر معمولی نبودند، در آینده نزدیک، کبوتر حرم بودند.
روز نیمه ماه مبارک بود که آخرین ارزن ها را برایشان پاشیدم و ساعتی بعد آقای همسر گرفتشان و داخل کارتن کرد و رهسپار حرم بانو شدیم. در اوج شلوغی ماه مبارک و عید نوروز، در بهترین جا در خیابان بهار جای پارک پیدا شد.
با ورودی حرم هماهنگ کردیم و قرار شد داخل صحن آینه رهایشان کنیم. در راه توی صحن عتیق روبروی ضریح مردی با سرعت خودش را بهمان رساند و آرام پرسید که چند نفر هستیم و خیلی فوری و نامحسوس چهار تا فیش غذای حضرتی داد به آقای همسر. این هم نشانه دیگری بود.
برای مردم دیدن کارتن در دستان همسر تعجب آور بود و لابد با خودشان فکر میکردند که چه چیز مهمی در آن است. داخل صحن آینه خادمها گفتند کبوترها را تحویل ما بدهید. آنها را به جای مخصوص میبریم و جَلدشان میکنیم تا به خانه قبلی شان برنگردند و ساکن حرم بمانند.
چقدر رشک برانگیز بود.
جَلدشان میکردند تا بشوند کبوتر حرم.
کبوترهایی که تا ساعتی پیش مال یک خانه معمولی و آدمهای معمولی مثل ما بودند می شدند کبوتر حرم و ساکن بهشت حرم و لابد این اتفاقی نبود.
بابا که از مجلس برگشتند سراغ کبوترها را گرفتند. بعد که داستان را فهمیدند لبخندی زدند و گفتند: چه با سعادت وخوش عاقبت بودند کبوترهایتان. شدند کبوتر حرم...