eitaa logo
تو فقط لیلی باش... 💚
1.7هزار دنبال‌کننده
215 عکس
86 ویدیو
2 فایل
ـ✨﷽✨ـ 📗داستان واقعی و جذاب زندگی رضوان بانو💜 🌺جهاد زیبای من در خاکریزی به نام خانه، برای فتح الفتوحی به عظمت "لتسکنوا الیها"🌺 📈 ادمین تبلیغات 🏡کانال های دیگر ما @Zendegi_Bakhsh @RezgheSoty پیام ناشناس به ما: https://gkite.ir/es/9700924
مشاهده در ایتا
دانلود
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚 ✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿ روزگار تازه‌ی من... سلام از هفته قبل که امتحانات خانوم خانوما شروع شد و دیگه زود میاد و نهار خونه ست، همسرجان هم در یک اقدام باورنکردنی گفت: پس من هم میام، که ناهارها رو دور هم باشیم! ... حالا این " من هم میام" به این سادگیها که نیست. وقت استراحت ناهار و نمازشون فقط ۱ ساعت و نیم هست و دوباره باید برگرده بره سر کار. البته خونمون زیاد هم از محل کارش دور نیست، اگه ترافیک نباشه حدود ۲۰ دقیقه با ماشین راهه ... نمیدونم همسرجان مقتصد من توی این وضعیت بنزین چطوری به این نتیجه رسیده که اینکه بیاد خونه و دوباره برگرده صرفش بیشتره! ... از طرف دیگه چون حجم کارش خیلی زیاده، و کارش هم فکری هست و نیاز به تمرکز داره، معمولاً از سکوت محل کارش در این مدت استفاده میکرد و به کارهای عقب موندش میرسید، یا صرف انجام کارهای بانکی و اداریش میکرد. نمیدونم الان اونها رو میخواد چکار کنه؟ اما من دیگه اون رضوان قبلی نیستم که بخوام به هر چیزی سرک بکشم و به هر کاری کار داشته باشم. کار خودشه و خودش بهتر از هرکس میدونه باید چکارش کنه. اون ساعت استراحت هم حقش هست و کارکنان اونجا از این فرصت هرطوری که دلشون بخواد استفاده میکنن ... باید خوشحال باشم که اینجا رو دوست داره، و دوست داره با هم باشیم و دور هم باشیم. باید خدا رو شکر کنم که دیگه دوست نداره مثل قبلها فقط شبها یکی دو ساعت همدیگه رو ببینیم و بعدش هم از خستگی بیهوش بشه ... به جاش باید سعی کنم این یک ساعتی که خونه ست برای بقیه روزش انرژی کسب کنه و سرحال برگرده سر کارش ... البته باید اعتراف کنم که کارم سخت تر شده و اینکه بخوام ناهار هم درست کنم مستلزم اینه که خیلی برنامه هام رو بازبینی کنم و کارهام رو طوری برنامه ریزی کنم که ساعت ۱ هم ناهارم اماده باشه و هم خونه مرتب باشه و هم خودم سرحال باشم و   ... این یک هفته ای که گذشت برام واقعا سخت بود. البته موفق شدم هر روز به موقع همه چیز رو آماده کنم، اما خیلی بهم فشار اومد و این موارد هم برام مشکل ساز شد: ۱. تا صبح به خودم بجنبم و برم خرید و برگردم، شده بود ۱۱ و بعدش هم خیلی سخت بود که تند و تند ناهار رو آماده کنم و همزمان حواسم به خانوم کوچولو هم باشه. آخرهاش دیگه مجبور بودم حسن خلق رو کنار بذارم و ... ( رضوان شطرنجی! ) ۲. دیگه برای انجام کارهای روزانه مثل جارو و گردگیری و ... فرصت کافی نداشتم و این کارها می افتاد برای عصر که دیگه جونی برام نمونده بود و در نتیجه یا انجام نمیدادم و با موقع انجامشون با نشاط نبودم. ۳. پیاده روی روزانه رو هم دیگه نمیرسیدم برم، چون رفت و برگشتش حد اقل یک ساعت و نیم زمان می برد. ۵. نماز ظهر و عصرم رو نمیتونستم درست اول اذان بخونم، چون دقیقا همون موقعی بود که همسر جان میرسید خونه و پیک کارهام بود ... البته بلافاصله بعد از ناهار با نیم ساعت تاخیر میخوندم.  ۶. و از همه بدتر اینکه متاسفانه روال رژیمم از دستم در رفت و وزنم یک کیلو و نیم اضافه شد! هیچ فکر نمیکردم این ناهار مفصل خوردن هر روز تا این حد کارم رو خراب کنه. بگذریم از اینکه دیگه نمیتونم به اون توصیه پخته نخوردن در روز، و همینطور روزه بین روز عمل کنم، چون دقیقا همون موقع همسرجان میاد و باید ناهار بخوریم. و خود اینها هم تنظیم بدنم رو به هم زده. اما به هر حال این فاز جدید جهاد منه، و باید سعی کنم به یاری خدا به بهترین وجهی انجامش بدم. باید  راهی پیدا کنم که بتونم از این ۱ ساعت با هم بودنمون خاطره های خوشی برای همسرجان باقی بمونه و در بقیه روز از همین لحظه های زیبا انرزی بگیره. و در عین حال برنامه های خودم هم به هم نخوره... 💞تو فقط لیلی باش💞 🆔 @WomanArt
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚 ✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿ روزگار تازه‌ی من... سلام از هفته قبل که امتحانات خانوم خانوما شروع شد و دیگه زود میاد و نهار خونه ست، همسرجان هم در یک اقدام باورنکردنی گفت: پس من هم میام، که ناهارها رو دور هم باشیم! ... حالا این " من هم میام" به این سادگیها که نیست. وقت استراحت ناهار و نمازشون فقط ۱ ساعت و نیم هست و دوباره باید برگرده بره سر کار. البته خونمون زیاد هم از محل کارش دور نیست، اگه ترافیک نباشه حدود ۲۰ دقیقه با ماشین راهه ... نمیدونم همسرجان مقتصد من توی این وضعیت بنزین چطوری به این نتیجه رسیده که اینکه بیاد خونه و دوباره برگرده صرفش بیشتره! ... از طرف دیگه چون حجم کارش خیلی زیاده، و کارش هم فکری هست و نیاز به تمرکز داره، معمولاً از سکوت محل کارش در این مدت استفاده میکرد و به کارهای عقب موندش میرسید، یا صرف انجام کارهای بانکی و اداریش میکرد. نمیدونم الان اونها رو میخواد چکار کنه؟ اما من دیگه اون رضوان قبلی نیستم که بخوام به هر چیزی سرک بکشم و به هر کاری کار داشته باشم. کار خودشه و خودش بهتر از هرکس میدونه باید چکارش کنه. اون ساعت استراحت هم حقش هست و کارکنان اونجا از این فرصت هرطوری که دلشون بخواد استفاده میکنن ... باید خوشحال باشم که اینجا رو دوست داره، و دوست داره با هم باشیم و دور هم باشیم. باید خدا رو شکر کنم که دیگه دوست نداره مثل قبلها فقط شبها یکی دو ساعت همدیگه رو ببینیم و بعدش هم از خستگی بیهوش بشه ... به جاش باید سعی کنم این یک ساعتی که خونه ست برای بقیه روزش انرژی کسب کنه و سرحال برگرده سر کارش ... البته باید اعتراف کنم که کارم سخت تر شده و اینکه بخوام ناهار هم درست کنم مستلزم اینه که خیلی برنامه هام رو بازبینی کنم و کارهام رو طوری برنامه ریزی کنم که ساعت ۱ هم ناهارم اماده باشه و هم خونه مرتب باشه و هم خودم سرحال باشم و   ... این یک هفته ای که گذشت برام واقعا سخت بود. البته موفق شدم هر روز به موقع همه چیز رو آماده کنم، اما خیلی بهم فشار اومد و این موارد هم برام مشکل ساز شد: ۱. تا صبح به خودم بجنبم و برم خرید و برگردم، شده بود ۱۱ و بعدش هم خیلی سخت بود که تند و تند ناهار رو آماده کنم و همزمان حواسم به خانوم کوچولو هم باشه. آخرهاش دیگه مجبور بودم حسن خلق رو کنار بذارم و ... ( رضوان شطرنجی! ) ۲. دیگه برای انجام کارهای روزانه مثل جارو و گردگیری و ... فرصت کافی نداشتم و این کارها می افتاد برای عصر که دیگه جونی برام نمونده بود و در نتیجه یا انجام نمیدادم و با موقع انجامشون با نشاط نبودم. ۳. پیاده روی روزانه رو هم دیگه نمیرسیدم برم، چون رفت و برگشتش حد اقل یک ساعت و نیم زمان می برد. ۵. نماز ظهر و عصرم رو نمیتونستم درست اول اذان بخونم، چون دقیقا همون موقعی بود که همسر جان میرسید خونه و پیک کارهام بود ... البته بلافاصله بعد از ناهار با نیم ساعت تاخیر میخوندم.  ۶. و از همه بدتر اینکه متاسفانه روال رژیمم از دستم در رفت و وزنم یک کیلو و نیم اضافه شد! هیچ فکر نمیکردم این ناهار مفصل خوردن هر روز تا این حد کارم رو خراب کنه. بگذریم از اینکه دیگه نمیتونم به اون توصیه پخته نخوردن در روز، و همینطور روزه بین روز عمل کنم، چون دقیقا همون موقع همسرجان میاد و باید ناهار بخوریم. و خود اینها هم تنظیم بدنم رو به هم زده. اما به هر حال این فاز جدید جهاد منه، و باید سعی کنم به یاری خدا به بهترین وجهی انجامش بدم. باید  راهی پیدا کنم که بتونم از این ۱ ساعت با هم بودنمون خاطره های خوشی برای همسرجان باقی بمونه و در بقیه روز از همین لحظه های زیبا انرزی بگیره. و در عین حال برنامه های خودم هم به هم نخوره... 💞تو فقط لیلی باش💞 🆔 @WomanArt