باشگاه نویسندگی.
3️⃣ تروپ ارباب تاریکی (Dark Lord) این تروپ هم بیشتر در داستانهای فانتری دیده میشه. ارباب تاریکی ع
4️⃣ تروپ دختر رویایی شیطون دیوونه
(Manic Pixie Dream Girl)
فرض کن قهرمان مذکر و بیاحساسی باشی که مدام توی فکره... ای کاش فقط یه کسی وجود داشت که قلبت رو به شور و شگفتی زندگی باز کنه.
اصلا نترس، «دختر رویایی شیطون دیوونه» اینجاست! اومده به زندگی غمبار قهرمان مذکر معنا بده!
👒 «دختر رویایی شیطون دیوونه» معمولا جذابه، پرانرژی، خوشبین به زندگی... ویژگیهاش میتونن متغیر باشن، بیاین ببینیم این دختر اصلا نقشش چی هست:
این تروپ مدتهاست که وجود داره، اما اصطلاحش رو اولین بار در سال ۲۰۰۷، ناتان رابین به وجود آورد. چنین شخصیتی فقط برای این وجود داره که شخصیت اصلی به خوشحالی برسه و هرگز اهداف خودش رو دنبال نمیکنه.
رابین بعدها تکذیب کرد که اصطلاح از اونه، چون معنیش کمکم تغییر کرد. به جای شخصیتی که فاقد استقلال و هویت خودشه، مردم این عبارت رو برای اشاره به دخترهای باحال و خوشخوشک توی داستانها به کار میبردن. 💚
نمونههاشم در «خطای ستارگان بخت ما»، آگوستوس در ابتدا نسخهی مذکر این تروپه، اما کمکم پسری واقعی میشه.
در انیمیشن «Up»، الی همسر کارله. حضور اون برای نشون دادن شادی کارل از زندگی با اونه.
در «فارنهایت ۴۵۱»، کلاریس مدت کمی این نقش رو برای شخصیت اصلی بازی میکنه. اون واقعا همینطور خودش رو تعریف میکنه: «من هفده سالمه و دیوونهام.»
#تروپ
#از_چه_بنویسیم
🏠‧₊˚@WriteClub
محفل نویسندگی💛🎴
- جایی برای گردآوری هنرمندان در کنار یکدیگر -
‹ https://eitaa.com/joinchat/312476731C83544bfaf4 ›
باشگاه نویسندگی.
4️⃣ تروپ دختر رویایی شیطون دیوونه (Manic Pixie Dream Girl) فرض کن قهرمان مذکر و بیاحساسی باشی که
5️⃣ دانشمند دیوانه (The Mad Scientist)
دانشمند دیوانه صفات غیرمعمول شخصیتی و افکار بزرگ و آزمایشهای تابوشکن داره؛ اِصطلاحاً دیوانهست!
🧪 دانشمند دیوانه میتونه به روشهای گوناگونی پرداخته بشه: میتونه طرف آدم خوبها یا بدها یا بیطرف باشه، میتونه روانپریش یا اجتماعگریز باشه.
این تروپ رو دیگه توی دنیای واقعی هم زیاد دیدیم. آیزاک نیوتن و نیکولا تسلا رو که میشناسید؟
سه نوع دانشمند دیوانه:
• 🔬 زیستشناس دیوانه
به قلمرو خدا وارد میشن، با جسدها ور میرن و با ژنتیک سر و کار دارن. ممکنه بخوان حیات رو خلق کنن، به جاودانگی برسن، هیولا بسازن یا سربازهای فراطبیعی.
• 🧫 شیمیدان دیوانه: از نسل کیمیاگرهای قدیم! معمولا سرُمهای خارقالعاده و سمهای مهلک میسازن.
• 🛠 مهندس دیوانه: این دسته با ماشینآلات کار میکنن! مهندس دیوانه رباتهای قاتل، اشعههای مرگبار، دستگاههای آخرزمانی و انواع وسیله نقلیه میسازه. معمولا با ژنرالها و دولتهای شیطانی رابطه داره و اسلحه اونها رو تامین میکنه.
دوتا از زیرشاخههای معروف این تروپ:
😵💫بیحواس؛ دانشمند باهوشی که گاهی حواسش پرت میشه و چیزهایی مثل اسم مردم، تاریخها، غذا خوردن و خوابیدن رو فراموش میکنه. گرچه برای جزئیات علمی و ریاضیات حافظهش عالیه. معمولا براش سخته مکالمهی عادی داشته باشه. تقریبا هیچوقت در فراهم کردن چیزی که میخواد بسازه، شکست نمیخوره.
😈 خواهانِ تکاملِ شیطانی؛ دانشمندی که با آزمایشهاش میخواد در نسل بشر تفاوتی ایجاد کنه؛ مثلا حذف دستههای نامطلوب.
چندتا از دانشمندهای دیوانهی معروف 🧑🏻🔬
مثل کتاب فرانکنشتاین. فرانکنشتاین از نمونههای معروف این تروپه، به قدری که گاهی نویسندهها اسم شخصیت دانشمند دیوانهشون رو عمداً چیزی شبیه به واژهی فرانکنشتاین انتخاب میکنن.
مجموعهی نغمهای از یخ و آتش که کایبرن دانشمند دیوانهست؛ این تیپ شخصیتی مختص ژانر علمیتخیلی نیست.
همچنين سریال کارتونیِ ریک و مورتی که ریک سانچز دانشمند دیوانهست، از اون دستهای که تقریبا همهچی حالیشون میشه! مثل لئوناردو داوینچی.
فیلم دکتر استرنجلاو که دکتر استرنجلاو دانشمندی آلمانیه که اتفاقا همین آلمانی بودن هم یکی از زیرشاخههای تروپه، خیلی از دانشمندهای دیوانه در آثار داستانی، آلمانی یا اتریشیاند. این کشورها دانشمندان معروف زیادی داشتند، مثل انیشتین.
انیمه اتک آن تایتان، هانجی هم این تیپ شخصیتی رو داره. فهمیدن خیلی از چیزهایی که بشریت درباره تایتانها میدونه، کار اونه.
#تروپ
#از_چه_بنویسیم
🏠‧₊˚@WriteClub
نویسنده برای نوشتن جانش را میدهد ♥️
نویسنده سرباز پیادهنظام است.
او میداند پیشروی همان خاکی است که وجب به وجب، هر روز، هر ساعت و هر دقیقه از دشمن میگیرد و بهایش را با خون میپردازد.
هنرمند کفش جنگ به پا دارد. او خودش را در آینه مثل سرباز کوکی میبیند.
بدانید که فرشتگان الهام به آدمهای سختکوش لطف دارند و از آدمهای دمدمیمزاج متنفرند.
🖊 استیون پرسفیلد
#به_نویسنده
🏠‧₊˚@WriteClub
🖇 پنج نکته برای نوشتن پیشآگاهیهای خوب
(Foreshadow)
📓 برای داستانتون برنامهریزی کنید.
قبل از اینکه بدونید واسه چه اتفاقی در آیندهی داستان باید سرنخ و پیشآگاهی بدید و چطور، باید بدونید داستان به کجا میره.
شاید لازم باشه تا تموم شدن پیشنویس اول صبر کنید و بعد سرنخها رو توی اثر جا بدید. برنامه بریزید، بازبینی کنید و حواستون رو جمع نگه دارید.
🎱 سریع باشید.
اگه سرنخ رو خیلی دیر بذارید، اثرش کم میشه. هرچه زودتر پیشآگاهی بدید تا توی ذهن خواننده جاگیر بشه.
اینجور خواننده وقتی به عقب برمیگرده و متوجه میشه چه سرنخهایی از اول گذاشته بودید، بیشتر لذت میبره.
📷 سرنخها رو پخشوپلا کنید.
وقتی فکر میکنید کِی و کجا خوبه پیشآگاهی بدید، حیلهگری کنید.
مثل یه جور شکار گنج میمونه: همهی گنجها رو که یک جا قایم نمیکنید. پس سرنخها رو در سرتاسر داستان پخش کنید.
📼 میانهرو باشید.
با پیشآگاهیهای زیاد، خواننده رو خسته نکنید. با پیشآگاهی کم ممکنه یه رخداد غیرمنتظره براش عجیب و بیمعنی باشه.
نقطه تعادل رو تشخیص بدید. اینجور خوانندهها دلشون میخواد دوباره داستانتون رو بخونن تا همهی سرنخهاتون رو پیدا کنن.
🗝 نظر کسی رو بپرسید.
شما به اثرتون زیادی نزدیکید. شاید احساس کنید پیشآگاهیتون واضحه؛ اما اگه خواننده تشخیصش نده بیفایدهست. از یه دوست و آشنا بخواید متن رو بخونه و بپرسید سرنخها چطور بودن؟ خیلی واضح بودن، اصلاً واضح نبودن، یا متعادل بودن؟
برای مثال، در داستانی که شخصیت مدام ارواح رو میبینه، میتونیم با رخدادها و سرنخهای گوناگونی به این اشاره کنیم که خود شخصیت هم روحه. خواننده شاید تا آخر معنی سرنخهامون رو متوجه نشه اما وقتی آخر سر حقیقت برملا شد همهشون رو درک میکنه.
#چطور_بنویسیم
#بیشتر_بدان
🏠‧₊˚@WriteClub
هدایت شده از رادیویِ کوچكِ زوزه.
« نور خاموشیناپذیرِ خدا. »_۲۰۲۵_۰۲_۱۴_۰۷_۲۵_۱۲_۷۹۳.mp3
3.72M
کجاست آن که به او امید بسته شده برای از بین بردن ستم و دشمنی؟
-دعای ندبه.
از افکارِ محو، طباطبایی
حنجرهی دلنشینِ هُوَ
و تدوینگری او.
اذا جاء "نصرالله" والفتح؛
فکر کردن به چیزهایی هم سخت است، چه رسد به گفتن و به زبان آوردن و مکتوب کردنشان. تا امروز برایش یک فاتحه هم نخوانده بودم؛ از همان اوایل مهر که خبرش را شنیدم. هنوز هم نمیخواهم بخوانم. من که جنازهای ندیده ام؛ اصلا جنازه ای باقی مانده؟ حرف چه کسی را باور کنم؟ آن کسی که میگفت خبر دارد از بدنش چیزی نمانده یا آن یکی که میگفت رویش خراش هم نیفتاده؟ یعنی اگر نگاهش کنی فکر میکنی خوابیده و منتظر میمانی تا بیدار شود؟ اصلا چگونه اتفاق افتاد؟ اصلا اتفاقی افتاد؟ چرا نمیتوانم باور کنم؟ اصلا چه چیزی را باور کنم؟ همهاش استراتژی جنگیست لابد. شاید قرار است تابوت خالی را تشییع کنند و بعد ناگهان خودش بیاید و توی همان اتاق همیشگی، روی صندلی اش بنشیند و لبخند بزند و خط و نشان بکشد؟
مگر برای زنده فاتحه میخوانند؟ نیازی به فاتحه ندارد آدم زنده. پس چرا امروز گفتند برایش فاتحه بفرستیم؟ گیرم که بگویند؛ مگر علم غیب دارند که بدانند چه شده؟ اصلا شاید بخشنامه کرده اند که همه بگویند ترور شده تا کسی نفهمد کجاست. زبانم لال چه حرفی بود زدم؟ انشاءالله ۱۲۰ سال دیگر عمر کند. مگر الکیست که بیایند بگویند زدیم و بعد هم هیچ به هیچ؟ اگر میشد که قبلا میزدند.
ولی عمامهاش روی تابوت بود. خب بود که بود؛ از کجا معلوم مال خودش باشد؟ گیرم که همه راست میگویند. گیرم که ترورش کرده باشند و بعد هم هیچ به هیچ. گیرم عمامه روی تابوت برای خودش باشد. اصلا مگر میشود بمیرد؟ مگر شهید میمیرد؟ شهید که زنده است؛ ما مرده ایم. مانده ایم و حوضمان. شهید که نمیمیرد...
هنوز هم میدانم که زنده است. نمیتوانم باور کنم سیدحسن ترکمان کرده باشد. نه، سید ترکمان نمیکند...
نویسنده؛ علی ✍️🏻
#باشگاه_نویسندگی
🏠‧₊˚@WriteClub