eitaa logo
با ما نویسنده شو/حمیده ایزدی
137 دنبال‌کننده
304 عکس
0 ویدیو
1 فایل
اینجا با فنون و تجربیات نویسندگی و تولید محتوا آشنا شو. این کانال حتی با یکنفر علاقمند به نویسندگی پابرجاست. با ما آموزش ببین، بنویس و کتاب چاپ کن. @HamideIzadi https://eitaa.com/writer000Raha
مشاهده در ایتا
دانلود
با ما نویسنده شو/حمیده ایزدی
داستانک: با بقیه فرق داری امروز به اتوبوس نمی رسی، دستی تکان میدهی اما راننده تو را نمی بیند. خبری
داستانک کوتاهی در کانال با ما نویسنده شو نوشتم. وقتی خواندید، از خود بپرسید: شخصیت داستان مرد بود یا زن؟ جوان بود یا پیر؟ استاد بود یا دانشجو؟ معلم بود یا محصل؟ بنظر شما کدامیک بود؟؟؟؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با ما نویسنده شو/حمیده ایزدی
پیام ۱۰۲ من: آیین نوشتن دوست من بنظر شما ۱۰۱ راز نویسندگی برای شروع نوشتن کافی نیست؟ چرا نمی توانی
آیین نوشتن نویسندگان بزرگ همان عادات روزانه آنهاست. هنری میلر: در جوانی از نیمه‌شب تا سپیده‌دم می‌نوشت تا اینکه متوجه شد صبح‌ها بهتر کار می‌کند. بعد وقت نوشتنش را تغییر داد، از صبحانه تا ناهار کار می‌کرد. سپس یک چرت می‌خوابید و دوبارۀ همۀ بعدازظهر و گاه تا دیروقت شب می‌نوشت؛ اما پا که به سن گذاشت دریافت کار بعدازظهر غیرضروری و حتی بی‌ثمر است. تامس وولف: معمولاً حدود نیمه‌شب و مقدار حیرت‌انگیزی چای و قهوه شروع به نوشتن می‌کرد. وولف نزدیک دو متر قد داشت و اغلب ایستاده می‌نوشت. از طاق یخچال به‌جای میزتحریر خود استفاده می‌کرد. تا سپیده‌دم می‌نوشت. سپس چیزی می‌نوشید و تا حدود ساعت ۱۱ می‌خوابید. فرانتس کافکا:بعد از پیاده‌روی و شام با خانواده ، در ساعت ۱۰:۳۰ یا ۱۱:۳۰ می‌نشست سرِ نوشتن و بسته به توان و تمایل و بخت، تا ساعت ۱، ۲ یا ۳ بامداد به نوشتن ادامه می‌داد. چارلزدیکنز : پرکار بود. دیکنز ۷ از خواب بیدار می‌شد. ۸ صبحانه می‌خورد و ساعت ۹ در اتاق کارش بود. تا ۲ بعدازظهر آنجا می‌ماند. در تنفسی کوتاه برای ناهار پیش خانواده برمی‌گشت. در این فاصله انگار اغلب در خلسه بود. بی‌اراده می‌خورد و حرف نمی‌زد و شتابان به میز کارش برمی‌گشت و فقط می نوشت. کنت هاروف: با چشمانی بسته پشت میز ماشین تحریرش می نشست و بی وقفه می نوشت! خاطرات نویسندگان بزرگ را که بخوانیم ، هر یک عاداتی برای بهتر نوشتن دارند که ما به اصطلاح آیین نوشتن می گوییم. از خود بپرسید، چه زمانی؟ و کجا ؟ با چای یا قهوه؟ خانه یا کافه؟ صبح یا اخرشب؟ بهتر قلم در دست میگیرید و بی دغدغه و بی وقفه می نویسید؟ ؟ شما هم آیین نوشتن خودت را داشته باش❤️ https://eitaa.com/writer000Raha
تو مَرا جان و جهانی چه کنم‌ جان و جهان را تو مَرا گَنجِ روانی چه کنم سود و زیان را. - مولانا
دوستانی که تمایل به دریافت سه کتاب داستانی: جواهر خاطره بازی سایه ام باش می باشند به من پیام دهند تا در جریان نحوه دریافت آن قرار گیرند.👇 @HamideIzadi https://eitaa.com/writer000Raha
دوست من زبان ما ۳۲ حرف دارد اما میدونستی زبان فارسی توانایی ساخت ۲۲۵ میلیون واژه رو دارد؟ پس بدون نگرانی بنویس با واژه ها بازی کن واژه جدید بساز https://eitaa.com/writer000Raha
کدام کتاب را خوانده اید؟ ‌.جواهر، داستان کوتاه اجتماعی و واقعی؟ .خاطره بازی، داستانهای کوتاه شبیه خاطرات دور ونزدیک خود یا اطرافیان ؟ .سایه ام باش، داستان اجتماعی واقع گرا از بطن جامعه امروزی؟ مشتاقم نظر خوانندگان عزیز را دریافت کنم 🙏 @HamideIzadi https://eitaa.com/writer000Raha
فکر می کنید موضوع این کتاب چیست؟‌
داستانک: شک به گمانم با صدای باز و بسته شدن در، از خواب بیدار شدم ، به سمت ساعت نگاه کردم،ساعت ۷ بود و من بی اعتنا بلافاصله به خواب رفتم. کمتر از یکساعت باسروصدایی بیدار شدم. از جایم برخاستم و مهرداد را آشفته دیدم دیدم که در حال پوشیدن لباسهایش است. تا مرا دید مکثی کرد. گفت: دیرم شده. جواب دادم: جایی می خواستی بروی؟ مکثی کرد و پاسخ داد: ساعت ۷ با سعید قرار داشتم. حتما الان بخاطر تاخیرم عصبانی است. تعجب میکنم چطور تا حالا زنگ نزده و بدوبیراه نگفته. با عجله سوئیچ و موبایلش را از روی میز برداشت و از اتاق خارج شد. پرسیدم: تو صبح بیرون رفته بودی؟ چون، چونکه سوییچ ماشین که دست من بود! لحظه ای ایستاد و به فکر فرو رفت. بعد گفت: خودت دیشب بمن دادی تا بیدارت نکنم، یادت رفته. منم به فکر فرو رفتم. درحالیکه داشت کفشهایش را می پوشید گفتم: ولی امروز که جمعه است. تو حالت خوب نیست؟ او هم لحظه ای ایستاد و به سمت من برگشت و با تعجب جواب داد: واقعا امروز جمعه است؟؟ حالت خوبه؟ https://eitaa.com/writer000Raha
به نظرشما: آن روز جمعه بود؟ چرا سعید تاکنون زنگ نزده بود؟ آیا مرد صبح از خانه بیرون رفته بود؟ آیا مرد بیمار بود یا دروغ می گفت؟ آیا زن بیمار بود؟‌ کدامیک؟؟؟ این متن می تواند بخشی از یک کتاب معنایی و جنایی باشد. https://eitaa.com/writer000Raha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نگاهم در فنجانی که در آن چای نوشیدی، یخ کرد. "رها" https://eitaa.com/writer000Raha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به گمانم تو چون خاورمیانه در تب وتاب و من کشور دوست که مانده است در خواب "رها" https://eitaa.com/writer000Raha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شاد آن صبحی که جان را چاره آموزی کنی.... https://eitaa.com/writer000Raha
مسافرم در جاده ای که امتدادش مرا به تو می رساند "رها" https://eitaa.com/writer000Raha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.....:یک لحظه صبر کن! صبرکن! یکبار برای همیشه بیا رخ به رخ بنشینیم و چشم در چشم. قبوله؟ بگو قبوله؟ تا کی برآشفته؟ ببین رنگ‌به رخسارم نمانده! تا کی مرا و امثال مرا از خانه ام و وطنم دور میکنی؟ بیا یکبار هم که شده، دلت به حال من و امثال من به رحم آید. تا کی آواز بخوانی و ما را بی آغاز؟ پاسخ آمد: این طبیعت من است، مرا به خودم ببخشای. قصدم فراق نیست. باد خزان وزید و برگ از شاخه پرید. آنچه خواندید ناله ی یک برگ زرد بود با باد خزان. "رها" https://eitaa.com/writer000Raha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توتیای چشم مه، جز پرتو خورشید نیست ما به نور دوست می‌بینیم، حسن رویِ دوست غنی کشمیری https://eitaa.com/writer000Raha
سَفر یعنی اینکه تو با دیدنِ یک درخت احساس کنی برای اولین بار است آن درخت را می‌بینی. وگرنه این‌همه خَلبان و راننده شب و روز از جایی می‌روند به جای دیگر. هیچ درختی براشان تازِگی ندارد. این که سفر نیست. سفر یعنی دور شدن از یکنواختی. وسعتِ دید نسبت مستقیم دارد به بُعد مسافت؛ هرچه دورتر، وسعت دید بیش‌تر. و من این را پیش از سفر نمی‌دانستم. سفر یعنی اینکه وقتی صبح از خواب بیدار شدی تعجب کنی، و از خودت بپرسی من اینجا چه می‌کنم؟ عباس_معروفی ‌ https://eitaa.com/writer000Raha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیام ۱۰۳ من: هنر جان بخشی نسبت دادن رفتار انسانی به سایر جانداران واشیا را جان بخشی یا تشخیص می گویند. در ادبیات فارسی شعر های بسیاری خوانده ایم که از این هنر بهره برده اند مانند: جوی می خندد، ابر می گرید ، سنگ ناله میکند و .... همچنین در داستانها می توان از این هنر استفاده کرد، به اشیا جان داد تا زندگی کنند، به حیوانات اجازه داد حرف بزنند تا سبک زندگی خود را داشته باشند. دوست من، خودت را جای اشیا دور و برت بگذار و حرف دلشان را یادداشت کن. از آنها داستانی بنویس. خوب گوش کن، پرندگان، درختان و گیاهان و گلها دارند چه چیزی زمزمه می کنند؟! https://eitaa.com/writer000Raha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پرنده مهاجر! سفرت به سلامت خوش دارم به وقت هجرت وطنی داشته باشی که قلبی در آن بتپد. "رها" https://eitaa.com/writer000Raha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر برای تو خیری داشت میماند  اگر دوستدارت بود حرف ميزد و اگر مشتاق دیدنت بود می‌آمَد... نزار توفیق قبانی (۱۹۲۳_۱۹۹۸) https://eitaa.com/writer000Raha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا