روزهایی که از محل کار به خانه می آمد با همه ی خستگی سعی می کرد با لبخندی بر لب وارد شود. در حالی که چشمانش از فرط بی خوابی و خستگی سرخ شده بود، اما همچنان گرم و صمیمی صحبت می کرد. بعد شروع به احوال پرسی و خنده می کرد. فضای بیرون را کاملا از یاد می برد.
#شهید_محمد_غفاری
ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
بهکانالشهیدابراهیمهادیبپیوندید👇🏻🌺
╭━━⊰❀🌺❀⊱━━╮
❣️ @wwwwwwabrahim
❣️ @wwwwwwabrahim
╰━━⊰❀🌺❀⊱━━╯
•[﷽]
🦋💬| دوستانم، من سلام شما را به شهداء خواهم رساند، و از ایثار و خودگذشتگی شماها برای آنها سخن خواهم گفت و به آنها میگویم که شما تعهد کردهاید، تا آخر قطرههای خون خود چکیده بر سنگفرش بیابانهای حق علیه باطل است؛ پیروی از اسلام و #ولایت را ادامه خواهید داد...
فرازی_از_وصیت_نامه
🦋 #شهید_محمد_غفاری
ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
بهکانالشهیدابراهیمهادیبپیوندید👇🏻🌺
╭━━⊰❀🌺❀⊱━━╮
❣️ @wwwwwwabrahim
❣️ @wwwwwwabrahim
╰━━⊰❀🌺❀⊱━━╯
🌷#شهید_محمد_غفاری
هر چه جلو می رفت توسلاتش بیشتر می شد. دیگر آن چه از خدا می خواست دنیایی نبود. در قنوتش و در دعاهای هیئت بارها می شنیدم که این دعا را می خواند: اللهم الرزقنا توفیق الشهادت فی سبیلک. یک بار هم به من گفت: اگه شهید نشدم، دوست دارم توی هیئت و موقع روضه خواندن بمیرم!
ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
بهکانالشهیدابراهیمهادیبپیوندید👇🏻🌺
╭━━⊰❀🌺❀⊱━━╮
❣️ @wwwwwwabrahim
❣️ @wwwwwwabrahim
╰━━⊰❀🌺❀⊱━━╯