#داستان
پادشاهی قصد نوشیدن آب از جويباری را داشت. شاهينش به جام زد و آب بر روی زمين ريخت. پادشاه عصبانی شد و با شمشير به شاهين زد.
پس از مرگِ شاهين، پادشاه در مسير آب، ماری بسيار سمی دید که مُرده و آب را مسموم کرده بود.
از كشتن شاهين بسيار متاثر گشت. مجسمهای طلایی از شاهين ساخت و بر یکی از بالهايش نوشت:
یک #دوست خوب، هميشه دوست شما است، حتی اگر انتقادی از تو کند که دلخور شی (مثلا میگه این کار گناه است، ترکش کن)
روی بال ديگرش نوشت: هر عملی كه از روی #خشم باشد، محكوم به شكست است.
#اندکی_تفکر
🌷
✍️ پاتوق دانشجو 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/416809240C666df76787
#داستان
روزی حاکمی به وزیرش گفت: امروز بگو بهترین قسمت گوسفند را برایم کباب کنند و بیاورند.
وزیر دستور داد، خوراک زبان آوردند.
چند روز بعد حاکم به وزیر گفت: امروز میخواهم بدترین قسمت گوسفند را برایم بیاوری و وزیر دستور داد باز هم خوراک زبان آوردند.
حاکم با تعجب گفت: یک روز از تو بهترین خواستم و یک روز بدترین، هر دو روز را زبان برایم آوردی چرا؟
وزیر گفت: قربان بهترین دوست برای انسان زبان اوست و بدترین دشمن نیز باز هم زبان اوست.
#اندکی_تفکر
🌷
✍️ پاتوق دانشجو 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/416809240C666df76787
#داستان
می گویند: مسجدی میساختند، بهلول سر رسید و پرسید: چه می کنید؟ گفتند: مسجد میسازیم.
گفت: برای چه؟ پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا.
بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند «مسجد بهلول» شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد.
سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای در مسجد نوشته شده است: «مسجد بهلول». ناراحت شدند؛ بهلول را پیدا کردند و به باد کتک گرفتند که زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد می کنی؟
بهلول گفت: مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساختهایم؟ فرضاً مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد را ساختهام، خدا که اشتباه نمیکند.
#اندکی_تفکر
🌿🆔🌍 ✍️ پاتــــــــــــــــوق دانشجو 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/416809240C666df76787
#داستان قصابی که دست خودشو
با ساطور قطع کرد😱😱😱
روزی حضرت علی علیهالسلام کنیزی را دید که گرایان است، علتش را پرسید، گفت: صاحبم مرا برای خرید گوشت مأمور ساخت، و چون گوشت را خریدم مورد پسند وی واقع نشد، لذا آن را برگرداندم، دوباره قصاب گوشت را عوض کرد و گفت: چنانچه بار دیگر بیاوری عوض نمیکنم، ولی صاحبم این گوشت را نیز نپسندید، نمیدانم چه کار کنم
به درخواست کنیز آن حضرت به مغازه قصابی وارد شد، و از قصاب خواست که گوشت را عوض کند، و یا معامله را اقاله نماید.
قصاب امیرالمؤمنین را نمیشناخت، و لذا مشتی بر سینه آن حضرت زد و گفت: برو بیرون به شما مربوط نیست!!😔
آقا سرشو انداخت پایین و رفت
مردم ریختند و گفتند فهمیدی کیو زدی؟!😳
قصاب گفت نه نشناختم
گفتند مشتبر سینه ای حضرت علی(ع)امیر المومنین مسلمانان زدی😔😢
قصاب گفت دستی که امیر المومنین را بزند مال من نیست ساطور قصابی رو برداشت ودست خودشو قطع کرد😱
علی علیهالسلام چون از این جریان آگاه گشت بر بالین قصاب آمده، و دست قطع شده را از زمین برداشت، و بلافاصله آن را در جای خود قرار داد، و از خدا خواست سلامتی را به وی برگرداند، در نتیجه دست قطع شده به برکت انفاس ملکوتی آن حضرت خوب شد
جیگرشو داری یه چیزی بهت بگم؟؟؟🙄
امام زمان(ع)فرمودند:💚💚
باهرگناهی که میکنی یه سیلی تو صورت من میزنی!!!!😔❌
🦋👈👈🔞توجه توجه 💯👇👇
🔥تنها کانال رسمی شبهات دانشـــــــــــــجو رو به دوستان فابریک تون حتما معرفی کنید ↙️
🌿🆔🌍 ✍️ 👇👇👇
@x_shobhe313
🍀
✨🍀
🍀✨🍀
✨🍀✨🍀
🍀✨