eitaa logo
-رایـح‌ـه¹²⁸-
704 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
384 فایل
-بسم‌الله . -من‌کشـته‌اشکم؛ هرمومـنی‌مرایـادکنداشکش‌روان‌شـود♥ . [امام‌حسین-علیه‌السـلام-] -پشـت‌صحنه‌کانال: -بیسمچی:
مشاهده در ایتا
دانلود
+دستشو دور کمرم حلقه زد ! هنوز کمی باد شکمم مانده بود و کمتر از قبل بر آمده بود .🤰 -تا حالا به این فکر کردی که چی تو این دنیا برات کافیه ؟یا فکر کردی زندگی یعنی چی ؟ +اممممم ..... به نظر من! « زندگی یعنی : ه‍ ‍م‍ ‍ی‍ ‍ن‍ ‍ ک‍ ‍ه‍ ‍ ت‍ ‍و ب‍ ‍ا ش‍ ‍ی‍ ‍و م‍ ‍ن‍ ‍ د ی‍ ‍و ا ن‍ ‍ه‍ ‍ و ا ر ... ❣د و س‍ ‍ت‍ ‍ت‍ ‍ ب‍ ‍د ا ر م‍ ‍❣» -اوه تحت تاثیر قرار گرفتم ..😜 +واقعا ؟ شما لطف کن تحت تاثیر قرار نگیر یه بار گرفتی بسته . -ببخشید کی ؟ +کی ؟ وقت گل نی . یه بار گرفتی میبینی که اوضاعمون چی شد ؟ -دوس داری بدونی زندگی از نظر من یعنی چی ؟😈 +چی ؟!🧐 ...باچیزی که گفت وکاری که کرد🤤🤭 ◣@ROmansm◥ عضو نشی .. چهره واقعی زندگی سخت این زوجو نمیبینی !🍒🌹 آخه با چهار تا بچه قد و نیم قد زندگی بازم انقدر عشقلونه🤪مگع داریم؟ البته بعد کلی سخته غیر قابل تصور شـــایـــد ....◑♥◐
+دستشو دور کمرم حلقه زد ! هنوز کمی باد شکمم مانده بود و کمتر از قبل بر آمده بود .🤰 -تا حالا به این فکر کردی که چی تو این دنیا برات کافیه ؟یا فکر کردی زندگی یعنی چی ؟ +اممممم ..... به نظر من! « زندگی یعنی : ه‍ ‍م‍ ‍ی‍ ‍ن‍ ‍ ک‍ ‍ه‍ ‍ ت‍ ‍و ب‍ ‍ا ش‍ ‍ی‍ ‍و م‍ ‍ن‍ ‍ د ی‍ ‍و ا ن‍ ‍ه‍ ‍ و ا ر ... ❣د و س‍ ‍ت‍ ‍ت‍ ‍ ب‍ ‍د ا ر م‍ ‍❣» -اوه تحت تاثیر قرار گرفتم ..😜 +واقعا ؟ شما لطف کن تحت تاثیر قرار نگیر یه بار گرفتی بسته . -ببخشید کی ؟ +کی ؟ وقت گل نی . یه بار گرفتی میبینی که اوضاعمون چی شد ؟ -دوس داری بدونی زندگی از نظر من یعنی چی ؟😈 +چی ؟!🧐 ...باچیزی که گفت وکاری که کرد🤤🤭 ◣@ROmansm◥ عضو نشی .. چهره واقعی زندگی سخت این زوجو نمیبینی !🍒🌹 آخه با چهار تا بچه قد و نیم قد زندگی بازم انقدر عشقلونه🤪مگع داریم؟ البته بعد کلی سخته غیر قابل تصور شـــایـــد ....◑♥◐
+دستشو دور کمرم حلقه زد ! هنوز کمی باد شکمم مانده بود و کمتر از قبل بر آمده بود .🤰 -تا حالا به این فکر کردی که چی تو این دنیا برات کافیه ؟یا فکر کردی زندگی یعنی چی ؟ +اممممم ..... به نظر من! « زندگی یعنی : ه‍ ‍م‍ ‍ی‍ ‍ن‍ ‍ ک‍ ‍ه‍ ‍ ت‍ ‍و ب‍ ‍ا ش‍ ‍ی‍ ‍و م‍ ‍ن‍ ‍ د ی‍ ‍و ا ن‍ ‍ه‍ ‍ و ا ر ... ❣د و س‍ ‍ت‍ ‍ت‍ ‍ ب‍ ‍د ا ر م‍ ‍❣» -اوه تحت تاثیر قرار گرفتم ..😜 +واقعا ؟ شما لطف کن تحت تاثیر قرار نگیر یه بار گرفتی بسته . -ببخشید کی ؟ +کی ؟ وقت گل نی . یه بار گرفتی میبینی که اوضاعمون چی شد ؟ -دوس داری بدونی زندگی از نظر من یعنی چی ؟😈 +چی ؟!🧐 ...باچیزی که گفت وکاری که کرد🤤🤭 ◣@ROmansm◥ عضو نشی .. چهره واقعی زندگی سخت این زوجو نمیبینی !🍒🌹 آخه با چهار تا بچه قد و نیم قد زندگی بازم انقدر عشقلونه🤪مگع داریم؟ البته بعد کلی سخته غیر قابل تصور شـــایـــد ....◑♥◐
درک حسم برای هیچ کسی قابل هضم نبود ! تپش های درون سینه ام هر لحظه هر صدم ثانیه بیشتر میشد . همچنین اونم شُک زده از دیدارم بود ... اون اینجا چیکار میکرد ؟ بابا گفته بود اون دیگه اینجا نمیاد ... وای خدا چرا نمیره ؟میخواد ابرو ریزی کنه ؟ 😳😧 خواستم از کنارش بگذرم که گفت ... -صبر کن ! +توجهی نکردم نمیتونستم بمونم . قدم گذرانی از کنارش برداشتم که به عقب کشیده شدم . یک قدم عقب اومده بودم سر جای اولم ایستاده بودم ! -باید باهات صحبت کنم . +من جایی نمیام . با همون شیطنت همیشگیش که دلم غش میرفت براش و هنوز بعد پنج ماه ازبین نرفته بود ادامه داد . -مطمئنی؟ +اره . ای کاش هیچ وقت این اره رو نمیگفتم چون بعضی از خریتاش هنوز از بین نرفته بود .. و من از مهم ترین خریتاش خبر داشتم . همون لحظه درد کم کم در وجودم نهفته شد ! وقتی زانو زد و اون کارو کرد چشام گرد شد .😳😱 دانشجو های کلاسمم همه جمع شدند تو سالن و همه هی میگفتن استادقبول کنین استادقبول کنین♥️💍 نمیدونستم چیکار کنم ؟ اما درد هر لحظه بیشتر میشد ! تا اینکه لبخندی به نشانه رضایت زدم و اون حلقه رو انداخت تو دستم و وقتی ایستاد بی قرار با جیغی تو آغوشش افتادم که دیگه چیزی جز صداهای اطراف نمیشنیدم چنین شد که ... میخوای بدونی چی میشه ؟😜 @ROmansm چنل بالا میزاره رمانه رو دنبال کن تا داستان حرفه ای شونو بخونی🌸💕
درک حسم برای هیچ کسی قابل هضم نبود ! تپش های درون سینه ام هر لحظه هر صدم ثانیه بیشتر میشد . همچنین اونم شُک زده از دیدارم بود ... اون اینجا چیکار میکرد ؟ بابا گفته بود اون دیگه اینجا نمیاد ... وای خدا چرا نمیره ؟میخواد ابرو ریزی کنه ؟ 😳😧 خواستم از کنارش بگذرم که گفت ... -صبر کن ! +توجهی نکردم نمیتونستم بمونم . قدم گذرانی از کنارش برداشتم که به عقب کشیده شدم . یک قدم عقب اومده بودم سر جای اولم ایستاده بودم ! -باید باهات صحبت کنم . +من جایی نمیام . با همون شیطنت همیشگیش که دلم غش میرفت براش و هنوز بعد پنج ماه ازبین نرفته بود ادامه داد . -مطمئنی؟ +اره . ای کاش هیچ وقت این اره رو نمیگفتم چون بعضی از خریتاش هنوز از بین نرفته بود .. و من از مهم ترین خریتاش خبر داشتم . همون لحظه درد کم کم در وجودم نهفته شد ! وقتی زانو زد و اون کارو کرد چشام گرد شد .😳😱 دانشجو های کلاسمم همه جمع شدند تو سالن و همه هی میگفتن استادقبول کنین استادقبول کنین♥️💍 نمیدونستم چیکار کنم ؟ اما درد هر لحظه بیشتر میشد ! تا اینکه لبخندی به نشانه رضایت زدم و اون حلقه رو انداخت تو دستم و وقتی ایستاد بی قرار با جیغی تو آغوشش افتادم که دیگه چیزی جز صداهای اطراف نمیشنیدم چنین شد که ... میخوای بدونی چی میشه ؟😜 @ROmansm چنل بالا میزاره رمانه رو دنبال کن تا داستان حرفه ای شونو بخونی🌸💕
درک حسم برای هیچ کسی قابل هضم نبود ! تپش های درون سینه ام هر لحظه هر صدم ثانیه بیشتر میشد . همچنین اونم شُک زده از دیدارم بود ... اون اینجا چیکار میکرد ؟ بابا گفته بود اون دیگه اینجا نمیاد ... وای خدا چرا نمیره ؟میخواد ابرو ریزی کنه ؟ 😳😧 خواستم از کنارش بگذرم که گفت ... -صبر کن ! +توجهی نکردم نمیتونستم بمونم . قدم گذرانی از کنارش برداشتم که به عقب کشیده شدم . یک قدم عقب اومده بودم سر جای اولم ایستاده بودم ! -باید باهات صحبت کنم . +من جایی نمیام . با همون شیطنت همیشگیش که دلم غش میرفت براش و هنوز بعد پنج ماه ازبین نرفته بود ادامه داد . -مطمئنی؟ +اره . ای کاش هیچ وقت این اره رو نمیگفتم چون بعضی از خریتاش هنوز از بین نرفته بود .. و من از مهم ترین خریتاش خبر داشتم . همون لحظه درد کم کم در وجودم نهفته شد ! وقتی زانو زد و اون کارو کرد چشام گرد شد .😳😱 دانشجو های کلاسمم همه جمع شدند تو سالن و همه هی میگفتن استادقبول کنین استادقبول کنین♥️💍 نمیدونستم چیکار کنم ؟ اما درد هر لحظه بیشتر میشد ! تا اینکه لبخندی به نشانه رضایت زدم و اون حلقه رو انداخت تو دستم و وقتی ایستاد بی قرار با جیغی تو آغوشش افتادم که دیگه چیزی جز صداهای اطراف نمیشنیدم چنین شد که ... میخوای بدونی چی میشه ؟😜 @ROmansm چنل بالا میزاره رمانه رو دنبال کن تا داستان حرفه ای شونو بخونی🌸💕
درک حسم برای هیچ کسی قابل هضم نبود ! تپش های درون سینه ام هر لحظه هر صدم ثانیه بیشتر میشد . همچنین اونم شُک زده از دیدارم بود ... اون اینجا چیکار میکرد ؟ بابا گفته بود اون دیگه اینجا نمیاد ... وای خدا چرا نمیره ؟میخواد ابرو ریزی کنه ؟ 😳😧 خواستم از کنارش بگذرم که گفت ... -صبر کن ! +توجهی نکردم نمیتونستم بمونم . قدم گذرانی از کنارش برداشتم که به عقب کشیده شدم . یک قدم عقب اومده بودم سر جای اولم ایستاده بودم ! -باید باهات صحبت کنم . +من جایی نمیام . با همون شیطنت همیشگیش که دلم غش میرفت براش و هنوز بعد پنج ماه ازبین نرفته بود ادامه داد . -مطمئنی؟ +اره . ای کاش هیچ وقت این اره رو نمیگفتم چون بعضی از خریتاش هنوز از بین نرفته بود .. و من از مهم ترین خریتاش خبر داشتم . همون لحظه درد کم کم در وجودم نهفته شد ! وقتی زانو زد و اون کارو کرد چشام گرد شد .😳😱 دانشجو های کلاسمم همه جمع شدند تو سالن و همه هی میگفتن استادقبول کنین استادقبول کنین♥️💍 نمیدونستم چیکار کنم ؟ اما درد هر لحظه بیشتر میشد ! تا اینکه لبخندی به نشانه رضایت زدم و اون حلقه رو انداخت تو دستم و وقتی ایستاد بی قرار با جیغی تو آغوشش افتادم که دیگه چیزی جز صداهای اطراف نمیشنیدم چنین شد که ... میخوای بدونی چی میشه ؟😜 @ROmansm چنل بالا میزاره رمانه رو دنبال کن تا داستان حرفه ای شونو بخونی🌸💕
درک حسم برای هیچ کسی قابل هضم نبود ! تپش های درون سینه ام هر لحظه هر صدم ثانیه بیشتر میشد . همچنین اونم شُک زده از دیدارم بود ... اون اینجا چیکار میکرد ؟ بابا گفته بود اون دیگه اینجا نمیاد ... وای خدا چرا نمیره ؟میخواد ابرو ریزی کنه ؟ 😳😧 خواستم از کنارش بگذرم که گفت ... -صبر کن ! +توجهی نکردم نمیتونستم بمونم . قدم گذرانی از کنارش برداشتم که به عقب کشیده شدم . یک قدم عقب اومده بودم سر جای اولم ایستاده بودم ! -باید باهات صحبت کنم . +من جایی نمیام . با همون شیطنت همیشگیش که دلم غش میرفت براش و هنوز بعد پنج ماه ازبین نرفته بود ادامه داد . -مطمئنی؟ +اره . ای کاش هیچ وقت این اره رو نمیگفتم چون بعضی از خریتاش هنوز از بین نرفته بود .. و من از مهم ترین خریتاش خبر داشتم . همون لحظه درد کم کم در وجودم نهفته شد ! وقتی زانو زد و اون کارو کرد چشام گرد شد .😳😱 دانشجو های کلاسمم همه جمع شدند تو سالن و همه هی میگفتن استادقبول کنین استادقبول کنین♥️💍 نمیدونستم چیکار کنم ؟ اما درد هر لحظه بیشتر میشد ! تا اینکه لبخندی به نشانه رضایت زدم و اون حلقه رو انداخت تو دستم و وقتی ایستاد بی قرار با جیغی تو آغوشش افتادم که دیگه چیزی جز صداهای اطراف نمیشنیدم چنین شد که ... میخوای بدونی چی میشه ؟😜 @ROmansm چنل بالا میزاره رمانه رو دنبال کن تا داستان حرفه ای شونو بخونی🌸💕
درک حسم برای هیچ کسی قابل هضم نبود ! تپش های درون سینه ام هر لحظه هر صدم ثانیه بیشتر میشد . همچنین اونم شُک زده از دیدارم بود ... اون اینجا چیکار میکرد ؟ بابا گفته بود اون دیگه اینجا نمیاد ... وای خدا چرا نمیره ؟میخواد ابرو ریزی کنه ؟ 😳😧 خواستم از کنارش بگذرم که گفت ... -صبر کن ! +توجهی نکردم نمیتونستم بمونم . قدم گذرانی از کنارش برداشتم که به عقب کشیده شدم . یک قدم عقب اومده بودم سر جای اولم ایستاده بودم ! -باید باهات صحبت کنم . +من جایی نمیام . با همون شیطنت همیشگیش که دلم غش میرفت براش و هنوز بعد پنج ماه ازبین نرفته بود ادامه داد . -مطمئنی؟ +اره . ای کاش هیچ وقت این اره رو نمیگفتم چون بعضی از خریتاش هنوز از بین نرفته بود .. و من از مهم ترین خریتاش خبر داشتم . همون لحظه درد کم کم در وجودم نهفته شد ! وقتی زانو زد و اون کارو کرد چشام گرد شد .😳😱 دانشجو های کلاسمم همه جمع شدند تو سالن و همه هی میگفتن استادقبول کنین استادقبول کنین♥️💍 نمیدونستم چیکار کنم ؟ اما درد هر لحظه بیشتر میشد ! تا اینکه لبخندی به نشانه رضایت زدم و اون حلقه رو انداخت تو دستم و وقتی ایستاد بی قرار با جیغی تو آغوشش افتادم که دیگه چیزی جز صداهای اطراف نمیشنیدم چنین شد که ... میخوای بدونی چی میشه ؟😜 @ROmansm چنل بالا میزاره رمانه رو دنبال کن تا داستان حرفه ای شونو بخونی🌸💕
درک حسم برای هیچ کسی قابل هضم نبود ! تپش های درون سینه ام هر لحظه هر صدم ثانیه بیشتر میشد . همچنین اونم شُک زده از دیدارم بود ... اون اینجا چیکار میکرد ؟ بابا گفته بود اون دیگه اینجا نمیاد ... وای خدا چرا نمیره ؟میخواد ابرو ریزی کنه ؟ 😳😧 خواستم از کنارش بگذرم که گفت ... -صبر کن ! +توجهی نکردم نمیتونستم بمونم . قدم گذرانی از کنارش برداشتم که به عقب کشیده شدم . یک قدم عقب اومده بودم سر جای اولم ایستاده بودم ! -باید باهات صحبت کنم . +من جایی نمیام . با همون شیطنت همیشگیش که دلم غش میرفت براش و هنوز بعد پنج ماه ازبین نرفته بود ادامه داد . -مطمئنی؟ +اره . ای کاش هیچ وقت این اره رو نمیگفتم چون بعضی از خریتاش هنوز از بین نرفته بود .. و من از مهم ترین خریتاش خبر داشتم . همون لحظه درد کم کم در وجودم نهفته شد ! وقتی زانو زد و اون کارو کرد چشام گرد شد .😳😱 دانشجو های کلاسمم همه جمع شدند تو سالن و همه هی میگفتن استادقبول کنین استادقبول کنین♥️💍 نمیدونستم چیکار کنم ؟ اما درد هر لحظه بیشتر میشد ! تا اینکه لبخندی به نشانه رضایت زدم و اون حلقه رو انداخت تو دستم و وقتی ایستاد بی قرار با جیغی تو آغوشش افتادم که دیگه چیزی جز صداهای اطراف نمیشنیدم چنین شد که ... میخوای بدونی چی میشه ؟😜 @ROmansm چنل بالا میزاره رمانه رو دنبال کن تا داستان حرفه ای شونو بخونی🌸💕
درک حسم برای هیچ کسی قابل هضم نبود ! تپش های درون سینه ام هر لحظه هر صدم ثانیه بیشتر میشد . همچنین اونم شُک زده از دیدارم بود ... اون اینجا چیکار میکرد ؟ بابا گفته بود اون دیگه اینجا نمیاد ... وای خدا چرا نمیره ؟میخواد ابرو ریزی کنه ؟ 😳😧 خواستم از کنارش بگذرم که گفت ... -صبر کن ! +توجهی نکردم نمیتونستم بمونم . قدم گذرانی از کنارش برداشتم که به عقب کشیده شدم . یک قدم عقب اومده بودم سر جای اولم ایستاده بودم ! -باید باهات صحبت کنم . +من جایی نمیام . با همون شیطنت همیشگیش که دلم غش میرفت براش و هنوز بعد پنج ماه ازبین نرفته بود ادامه داد . -مطمئنی؟ +اره . ای کاش هیچ وقت این اره رو نمیگفتم چون بعضی از خریتاش هنوز از بین نرفته بود .. و من از مهم ترین خریتاش خبر داشتم . همون لحظه درد کم کم در وجودم نهفته شد ! وقتی زانو زد و اون کارو کرد چشام گرد شد .😳😱 دانشجو های کلاسمم همه جمع شدند تو سالن و همه هی میگفتن استادقبول کنین استادقبول کنین♥️💍 نمیدونستم چیکار کنم ؟ اما درد هر لحظه بیشتر میشد ! تا اینکه لبخندی به نشانه رضایت زدم و اون حلقه رو انداخت تو دستم و وقتی ایستاد بی قرار با جیغی تو آغوشش افتادم که دیگه چیزی جز صداهای اطراف نمیشنیدم چنین شد که ... میخوای بدونی چی میشه ؟😜 @ROmansm چنل بالا میزاره رمانه رو دنبال کن تا داستان حرفه ای شونو بخونی🌸💕