eitaa logo
ڪانال•roomanــہـہـ۸ــہـ♥
101 دنبال‌کننده
385 عکس
23 ویدیو
6 فایل
‹ مثـلـا‌آرامـش‌بـا‌یـہ‌لیـواݩ‌آبمـیوه... › #بزن‌بـی‌صـدا https://harfeto.timefriend.net/16789757871311 مدیر: @Bhvgcfcf زاپاس؛ https://eitaa.com/joinchat/2187002315C4b02196e00 •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•
مشاهده در ایتا
دانلود
🤎🪵 رمان: 👮‍♂🍃 زهرا با نگاهش از مادر پدرش اجازه گرفت بشینه و اونام سر تکون دادن زهرا نشست رو صندلی عروس و داماد و حالا نوبت من بود که خجالت بکشم مهراد:بدو برو بشین یاسین جون این فقط یه صیغه محرمیت دو ماهه بود و این همه شلوغی راه انداخته بودن زهرا روسری گلبهی سرش بود رفتم کنارش نشستم که تو خودش جمع شده بود عاقد:خب اجازه دارم این صیغه رو بخونم خانواده ها اجازه دادن عاقد خوند و ۱۴شاخه گل رزسفید هم شد مهریش زهرا با صدای خیلی کم بله رو گفت مامان انگشترایی که نمیدونم کی رفتن خریدن داد بهمون حالا منو زهرا محرم بودیم به ارومی دستشو گرفتم دستش چقدر نرم بود و کوچیک انگشتر و دستش کردم اونم با تردید انگشت دستمو گرفت و انگـشتر و دستم کرد بعد سریع دستشو کشید چقدر خجالتیه ها کارم در امده بعد از یکم سر و صدا همه رفتن و فقط من و سرهنگ و مهراد موندیم به همراه زهرا سرهنگ:دخترم اول اینکه مبارک باشه دوم اینکه حسابی مراقب خودت باش زهرا خانم ماهم طبق معمول با خجالت جواب داد زهرا:ممنونم جناب سرهنگ مهراد:زن داداش این هدیه منه یه جعبه در اورد و داد دست زهرا زهرا:ممنون سرگرد نیاز نبود مهراد:خواهش میکنم زن داداش زهرا جعبه رو باز کرد یه ست جواهر بود گوشواره و دستبند و گردنبند مهراد:زن داداش گوشواره شنود گذاری شده گردنبند هم دارای شنود و ردیاب خیلی قویه اینارو از خودتون دور نکنید