♥️كاش ميشدقلب ما از ياس بود
🌸تك تك گلبرگ آن احساس بود
♥️پاك وسبز و ساده وبی ادعا
🌸كاش ميشد بهتراز الماس بود
♥️كاش ميشد عشق راتفسيركرد
🌸عاشقی را با محبت سير كرد
♥️تقدیم به قلب مهربون شما
@xzaratanpryan
چشمت روشن یامهدی_۲۰۲۳_۱۰_۲۴_۰۹_۴۳_۱۲_۴۶۷.mp3
6.23M
♡••
چشمتروشنیامھدے..🎊
@xzaratanpryan
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
جالبه بدونین که چرا اکثر خانمها دنبال مردهایی هستن که جا افتاده ان و از خودشون چند سالی بزرگترن :
- چون آنها بالغند و رفتار کودکانه ندارند
- جذاب ترند
- میدانند با یک زن چگونه رفتار کنند
- به آنها حس امنیت میدهند
- از نظر مالی تا حدی به ثبات رسیده اند
- سرد و گرم روزگار رو دیدن و خیلی چیزا رو میدونن
- واقعا همدمهای خوبی هستند
- در انجام کارهای خونه کمک حال خانمشونن
_نظر دیگران براشون مهم نیست
- دنبال اذیت کردن نیستند
از عشقشون به همین راحتیا دلسرد نمیشن
@xzaratanpryan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸#میلاد_با_سعادت_امام_حسن_عسکری🌸
🌸(علیه السلام) بر همگان مـبارک باد 🌸
🌹@xzaratanpryan🌹
˚∘❃❁🌺🌺🌺❁❃∘˚
تقدیم به مادران
سلطان غم ، چشم و چراغم مادر
تنها گل گلزار باغم مادر
بعد از خدا تنها امیدم مادر
من با دعایت روسفیدم مادر
مادر پرستار دلم ای روشنی بخش و چراغ منزلم
در قلب من این آرزوی آخر است
گویند بهشت در زیر پای مادر است
ای وای من قدر تو را نشناختم
من را ببخش تنها به خود پرداختم
مادر پرستار دلم ای روشنی بخش و چراغ منزلم
تو با بدی ام ساختی و سوختی
تنها چراغ خانه را افروختی
هر جمعه ها چشمت به قاب جاده ها
شاید بیاید ام یجیب جاده ها
مادر پرستار دلم ای روشنی بخش و چراغ منزلم
کسی که تا همیشه پای من سوخت
چراغ خانه سرد من افروخت
شبی که سر به بالین تبم من
زمین و آسمان یکجا به هم دوخت
مادر تویی دار و ندارم مادر
بعد از تو من دیگر چه دارم مادر
ای گریه ات پشت و پناهم مادر
من با دعایت روبه راهم مادر
مادر پرستار دلم ای روشنی بخش و چراغ منزلم
👈@xzaratanpryan
💫
روزی زنی به دیدار شیخی رفت و به او گفت: دعایی بنویس که همسرم مرا دوست داشته باشد، پولش هر چه باشد می دهم!
شیخ گفت: من دعا نویس نیستم! زن اصرار کرد! شیخ که از اصرار زن به ستوه آمده بود گفت: من در صورتی می توانم دعایی که می خواهی بنویسم که چند مو از یال شیری برای من بیاوری!
زن رفت، مدتها گذشت تا این که بعد از چند ماه، آن زن دوباره به نزد آن شیخ بازگشت و با خوشحالی گفت: موهایی را که برای دعا نوشتن نیاز داشتی آوردم! الوعده وفا این موها را بگیر و دعایی را که خواستم بنویس!
شیخ با تعجب پرسید، اینها را از کجا آوردی؟!
زن گفت: در نزدیکی ما جنگلی است، به آنجا رفتم، از مردم سراغ شیر را گرفتم و بالاخره او را پیدا کردم! هر روز مقداری آشغال گوشت با خود می بردم و آنرا آنجا پرتاب کرده و فرار می کردم! تا این که کم کم شیر با من انس گرفت، روزی که توانستم یال او را نوازش کنم، دسته ای از آنها را چیدم و برای شما آوردم!
شیخ که با تعجب به حکایت آن زن گوش می داد، ناگهان با عصبانیت فریاد زد خاااااانم آن چیزی که با صبر و حوصله و محبت رامش کردی یک حیوان درنده است! همسر شما انسان است، عقل و شعور دارد خب به او هم محبت کنی جذب تو می شود! دعای محبت شوهرت دست خودت است، من چه دعایی می توانم برای تو بنویسم؟!
@xzaratanpryan
لاتم...لاشی نیستم
وحشیم...بیرحم نیستم
مغرورم...سرد نیستم
رُکَم...دروغگو نیستم
ساکتم...لال نیستم
کله خرم...بیشعور نیستم
خلاصه زخم خوردم رفیق
ولی ضعیف نیستم
@xzaratanpryan