eitaa logo
ان الحسين المصباح الهدي والسفينة النجاة
75 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
239 ویدیو
9 فایل
ياحسين
مشاهده در ایتا
دانلود
بنويسيد مرا بنده‌ى سلطان نجف بنويسيد كه عالم همه قربان نجف ما غباريم..غبارى زِ بیابان نجف بنويسيد على را گُلِ گلدان نجف وسط عرش بُوَد تختِ سليمانِ نجف آنكه بر خاك ، حياتِ دو جهان داد ، كه هست؟ آنكه بر مُرده زبان داد ، توان داد كه هست؟ آنكه در كعبه خودش اِذنِ اذان داد كه هست؟ تَرَك كعبه به ما نيز نشان داد كه هست... كعبه با آن عظمت دست به دامان نجف حق بده ! ديدن اين صحن تماشا دارد حرمش هم به خدا هيبتِ او را دارد نه حرم بلكه على عرشِ معلى دارد و اگر كعبه دَرَد سينه‌ى خود ،جا دارد سر ببرید ز ما بر سرِ ايوان نجف زِ قدومش همه‌ى راه به هم مى‌ريزد دلِ عشاق به ناگاه به هم مى‌ريزد تا ببيند رُخ او ماه ، به هم مى‌ريزد گر على گريه كُنَد ، چاه به هم مى‌ريزد جانِ عالم به فداى شه مردان نجف من على را به خدا رازِ خدا ميدانم ولى‌الله شده منصبِ آقاجانم ها على و بشر و كيف بشر ميخوانم به هواى حرمش ابرِ پُر از بارانم بنويسيد مرا بى سر و سامانِ نجف خلقت هر دوجهان گوشه‌اى از تلميحَش از كران تا به كران دانه‌اى از تسبيحَش فتح خيبر كه نشد معجزه...شد تفريحش و نشد غيرِ على كَس به على تشبيهش بنويسيد على بانىِ ايمان نجف جلوه‌ى ديگرى از جلوه‌ى مولا زهراست روى پيشانى او نقش فقط يا زهراست به دلم غم نرود تا كه دلم با زهراست نهراسم به خدا روز جزا تا زهراست غيرِ زهرا نبُوَد همدم جانانِ نجف تا كه در معركه شمشير به دستش اُفتاد دشمن از ترس دگر اسم خودش بُرد زِ ياد دامنش خيس شد و آبرويش رفت به باد... چاره ای نیست به جز گفتن دادِ بى داد.... چه شكوهيست در اين هيبت طوفان نجف تو بر اين سلسله‌ها حق خلافت دارى نه فقط شيعه به دنيا تو ولايت دارى كه در عُقبى تو فقط حُكمِ حكومت دارى به غلامانِ خودت نيز عنايت دارى بطلب اين همه سرمست به ايوان نجف آرمان صائمی
⚠️🎸🪕🎻 عقوبت نگاهداری آلات موسیقی در منزل قال الرّضا علیه السلام: مَنْ لَقِيَ فِي بَيْتِهِ طُنْبُوراً أَوْ عُوداً أَوْ شَيْئاً مِنَ الْمَلَاهِي مِنَ الْمِعْزَفَةِ وَ الشِّطْرَنْجِ وَ أَشْبَاهِهِ أَرْبَعِينَ يَوْماً فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ فَإِنْ مَاتَ فِي أَرْبَعِينَ مَاتَ فَاجِراً فَاسِقاً مَأْوَاهُ النَّارُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ. (فقه الرضا عليه السلام، ص282) حضرت رضا علیه السلام فرمود: هر كس چهل روز در خانه‏ اش طنبور (کمانچه) يا عود (یکی از آلات موسیقی شبیه تار) يا يكى از آلات لهو مثل مِعزف (آلات موسیقی) و شطرنج و امثال آن نگهدارى كند، بی گمان با خشمى از جانب خدا همراه می گردد. پس اگر در اين چهل روز بميرد، تبهكار و فاسق مرده است و جايگاهش آتش است، و آتش چه بد جايگاهى است! عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: لَا تَدْخُلُ الْمَلَائِكَةُ بَيْتاً فِيهِ خَمْرٌ أَوْ دَفٌّ أَوْ طُنْبُورٌ أَوْ نَرْدٌ وَ لَا يُسْتَجَابُ دُعَاؤُهُمْ وَ تَرْتَفِعُ عَنْهُمُ الْبَرَكَةُ. (مستدرك الوسائل، ج‏13، ص218) رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: در آن خانه‏ اى كه شراب يا دف يا طنبور (کمانچه) يا تخته نرد باشد، فرشتگان وارد نمى‏ شوند و دعاى‏ اهل خانه اجابت نمی ‏گردد و بركت از آنان برداشته مى‏ شود. عَنْ أَبِي أُمَامَةَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى بَعَثَنِي هُدًى وَ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ وَ أَمَرَنِي أَنْ أَمْحُوَ الْمَزَامِيرَ وَ الْمَعَازِفَ وَ الْأَوْتَارَ وَ الْأَوْثَانَ وَ أُمُورَ الْجَاهِلِيَّةِ إِلَى أَنْ قَالَ: إِنَّ آلَاتِ الْمَزَامِيرِ شِرَاؤُهَا وَ بَيْعُهَا وَ ثَمَنُهَا وَ التِّجَارَةُ بِهَا حَرَامٌ. (مستدرك الوسائل، ج‏13، ص219 به نقل از تفسیر روح الجنان) ابو امامه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى‏ كند كه فرمود: به تحقيق، خداوند مرا براى هدايت و رحمت براى جهانيان بر انگيخت و به من دستور داد نى‏ ها و معازف (آلات موسیقی) و تارها و بت‏ ها و امور جاهليت را نابود كنم ... همانا خريد و فروش و بهای فروش و تجارت با آلات موسيقى حرام است. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
من یکی از نوکران همسر حبل المتینم خادم و خدمتگزار دخت ختم المرسلینم بهر توصیف صفاتش امشب از لطف الهی شعله ور شد آتش خاموش نطق آتشینم گوش کن تا گویمت از وصف زهرا داستانی تا بدانی من نه تنها عاشق آن بی قرینم دوش اندر خواب دیدم مجمعی از خیل ذرات هر یکی می گفت شرح وصف او را این چنینم عرش گفتا من شدم میعادگاه دوستانش فرش گفتا زادگاه و مهد آل طاهرینم ماه گفتا من به پیش حُسن رویش شرمسارم شمس گفتا من هم از نور جمالش شرمگینم زهره گفتا ذره ای از پرتو زهرای اطهر هست کافی تا که از خورشید بالاتر نشینم مشتری گفتا چه کالایی ست بهتر از ولایش من خریدار چنین کالای رحمت آفرینم باد گفتا من نوازش مینمایم گیسوانش با شمیم جانفزایم ، با نسیم عنبرینم خاک گفتا افتخارم بس که از لطف الهی با چنین دُر ثمینی تا قیامت همنشینم آب گفتا شان من بالاتر و برتر از اینهاست چونکه از روز ازل مهریه ی آن نازنینم ناگهان آتش زبان بگشود و گفتا روز محشر دشمنانش را بسوزانم که من خواهان اینم لاجرم از خویش پرسیدم که ناگاه زامر ایزد در جوابم یکصدا گفتند هرعضوی چنینم عقل گفتا ماتم از نور جمال بی مثالش عشق گفت از خرمن مهر ولایش خوشه چینم چشم گفتا چشم امیدم بُود بر سوی زهرا کو بُوَد پشت و پناه و مونس و یار و معینم دست گفتا دست از دامان زهرا برندارم تا که دستم را بگیرد روز سخت واپسینم فاطمه ای بضعه ی خیرالورا ای دخت احمد گوشه ی چشمی بما کن ای گل ناز آفرینم روز و شب دم از ولایت می زند( ژولیده) از دل تا برات خود بگیرد این دل محنت قرینم ✍ژولیده
عالم رباني، حاج ملا فتحعلي عراقي فرمود: آخوند ملا محمد صادق عراقي در نهايت سختي و پريشاني بود و به هيچ وجه براي او گشايشي واقع نمي شد. شبي در عالم خواب ديد، در بياباني خيمه بزرگي بر پا است. پرسيد: اين خيمه مربوط به كيست؟ گفتند: اين جا خيمه امام زمان  عجل الله تعالی فرجه الشریف  است. با عجله خدمت آن حضرت مشرف شد وسختي حال خود را به آن سرور عرض كرد و از ايشان دعايي براي گشايش كار و رفع مشكلات خويش خواست. حضرت او را به سيدي از اولاد خود حواله دادند و اشاره به او و خيمه اش فرمودند. آخوند از محضر آن حضرت خارج شد و به همان خيمه اي كه اشاره فرموده بودند،رفت، ديد عالم مورد اعتماد، جناب آقا سيد محمد سلطان آبادي، كه روي سجاده نشسته و مشغول دعا خواندن است، در آن خيمه حضور دارد. به سيد سلام كرد وكيفيت جريان را نقل كرد. ايشان جهت وسعت رزق، دعايي به او تعليم نمود. در اين جا آخوند از خواب بيدار شد و در حالي كه دعا به يادش مانده بود، به طرف خانه آن عالم بزرگوار براه افتاد. از طرفي قبل از ديدن اين خواب، رابطه آخوند عراقي با سيد قطع بود و علتش را اظهار نمي كرد. وقتي خدمت سيد رسيد، او را به همان شكلي كه در خواب ديده بود، روي سجاده خود نشسته، مشغول ذكر و استغفارمشاهده نمود و سلام كرد. سيد جواب سلامش را داد و تبسمي نمود، مثل اين كه از قضيه مطلع باشد. آخوندبراي گشايش كار خود دعايي خواست. مرحوم سلطان آبادي، همان دعايي را كه درعالم خواب تعليم فرموده بود، بيان كرد. آخوند عراقي مقيد به خواندن آن دعا شد و به اندك زماني دنيا از هر طرف به او روآورد و از سختي و تنگدستي راحت شد. بعد از اين اتفاق، مرحوم حاج ملا فتحعلي، سيد را خيلي ستايش مي كرد و مدتي هم نزد ايشان درس خوانده بود. اما آنچه را سيد به آخوند در عالم خواب و بيداري تعليم داده بود، سه چيز است: اول آن كه، بعد از نماز صبح دست به سينه گذاشته و هفتاد مرتبه  «یا فَتّاح» بگويد. دوم، دعايي را كه در كتاب كافي است، هميشه بخواند كه حضرت رسول اكرم  صلی الله علیه و آله  آن را به مردي از صحابه كه مبتلا به مرض و پريشاني بود، تعليم دادند و از بركت خواندن اين دعا به اندك زماني مشكلاتش برطرف شد. دعا اين است: لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلّا بِاللّٰهِ، تَوَكَّلْتُ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَايَمُوتُ، وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً، ولَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِى الْمُلْكِ، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيراً. سوم، دعايي را كه ابن فهد حلي از حضرت  امام رضا  صلوات الله علیه  نقل كرده كه بعد از نماز صبح خوانده شود و هر كس آن را بخواند حاجتش برآورده و مشكلاتش حل مي شود. دعا اين است:  بِسْمِ اللّٰهِ وَصَلَّى اللّٰهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، ﴿وَأُفَوِّضُ أَمْرِى إِلَى اللّٰهِ إِنَّ اللّٰهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ، فَوَقَاهُ اللّٰهُ سَيِّئاتِ مَا مَكَرُوا﴾، ﴿لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ، فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنِينَ﴾. ﴿حَسْبُنَا اللّٰهُ وَنِعْمَ الْوَكيلُ، فَانْقَلَبُوا بِنِعْمةٍ مِنَ اللّٰهِ وَفَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ﴾، مَا شَاءَ اللّٰهُ لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلّا بِاللّٰهِ، مَا شَاءَ اللّٰهُ لَامَا شَاءَ النَّاسُ؛مَا شَاءَ اللّٰهُ وَإِنْ كَرِهَ النَّاسُ، حَسْبِىَ الرَّبُّ مِنَ الْمَرْبُوبِينَ، حَسْبِىَ الْخالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ، حَسْبِىَ الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقِينَ، حَسْبِىَ اللّٰهُ رَبُّ الْعالَمِينَ، حَسْبِى مَنْ هُوَ حَسْبِى، حَسْبِى مَنْ لَمْ يَزَلْ حَسْبِى، حَسْبِى مَنْ كَانَ مُذْ كُنْتُ لَمْ يَزَلْ حَسْبِى، حَسْبِىَ اللّٰهُ، لَاإِلٰهَ إِلّا هُوَ، عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ، وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ. 📚 بركات حضرت ولي عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف
گلی گم کرده‌ام می‌جویم اورا به هر گل می‌رسم می‌بویم اورا گل من نی بود این ونه آنست گل من مهدی صاحب زمان است دلم اندر هوایش می‌زند پر شرر افکنده بر جانم چو آذر خوش آن روزی که با شم یاور او بمانند گدایان بر در او خوش آن روزی که من پروانه باشم فدای آن گل یکدانه باشم خوش آن روزی که من بر عهد دیرین نثار او کنم این جان شیرین الا ای گل کجایی جان فدایت چه باشد گر که گردم خاک پایت ز درد انتظارت جان به لب شد تن فرسوده‌ام در تاب و تب شد بسی رفتند و مردند از فراقت ندیدند در جهان آن روی ماهت