⚠️🎸🪕🎻 عقوبت نگاهداری آلات موسیقی در منزل
قال الرّضا علیه السلام: مَنْ لَقِيَ فِي بَيْتِهِ طُنْبُوراً أَوْ عُوداً أَوْ شَيْئاً مِنَ الْمَلَاهِي مِنَ الْمِعْزَفَةِ وَ الشِّطْرَنْجِ وَ أَشْبَاهِهِ أَرْبَعِينَ يَوْماً فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ فَإِنْ مَاتَ فِي أَرْبَعِينَ مَاتَ فَاجِراً فَاسِقاً مَأْوَاهُ النَّارُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ. (فقه الرضا عليه السلام، ص282)
حضرت رضا علیه السلام فرمود: هر كس چهل روز در خانه اش طنبور (کمانچه) يا عود (یکی از آلات موسیقی شبیه تار) يا يكى از آلات لهو مثل مِعزف (آلات موسیقی) و شطرنج و امثال آن نگهدارى كند، بی گمان با خشمى از جانب خدا همراه می گردد. پس اگر در اين چهل روز بميرد، تبهكار و فاسق مرده است و جايگاهش آتش است، و آتش چه بد جايگاهى است!
عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: لَا تَدْخُلُ الْمَلَائِكَةُ بَيْتاً فِيهِ خَمْرٌ أَوْ دَفٌّ أَوْ طُنْبُورٌ أَوْ نَرْدٌ وَ لَا يُسْتَجَابُ دُعَاؤُهُمْ وَ تَرْتَفِعُ عَنْهُمُ الْبَرَكَةُ. (مستدرك الوسائل، ج13، ص218)
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: در آن خانه اى كه شراب يا دف يا طنبور (کمانچه) يا تخته نرد باشد، فرشتگان وارد نمى شوند و دعاى اهل خانه اجابت نمی گردد و بركت از آنان برداشته مى شود.
عَنْ أَبِي أُمَامَةَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى بَعَثَنِي هُدًى وَ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ وَ أَمَرَنِي أَنْ أَمْحُوَ الْمَزَامِيرَ وَ الْمَعَازِفَ وَ الْأَوْتَارَ وَ الْأَوْثَانَ وَ أُمُورَ الْجَاهِلِيَّةِ إِلَى أَنْ قَالَ: إِنَّ آلَاتِ الْمَزَامِيرِ شِرَاؤُهَا وَ بَيْعُهَا وَ ثَمَنُهَا وَ التِّجَارَةُ بِهَا حَرَامٌ. (مستدرك الوسائل، ج13، ص219 به نقل از تفسیر روح الجنان)
ابو امامه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود: به تحقيق، خداوند مرا براى هدايت و رحمت براى جهانيان بر انگيخت و به من دستور داد نى ها و معازف (آلات موسیقی) و تارها و بت ها و امور جاهليت را نابود كنم ... همانا خريد و فروش و بهای فروش و تجارت با آلات موسيقى حرام است.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
من یکی از نوکران همسر حبل المتینم
خادم و خدمتگزار دخت ختم المرسلینم
بهر توصیف صفاتش امشب از لطف الهی
شعله ور شد آتش خاموش نطق آتشینم
گوش کن تا گویمت از وصف زهرا داستانی
تا بدانی من نه تنها عاشق آن بی قرینم
دوش اندر خواب دیدم مجمعی از خیل ذرات
هر یکی می گفت شرح وصف او را این چنینم
عرش گفتا من شدم میعادگاه دوستانش
فرش گفتا زادگاه و مهد آل طاهرینم
ماه گفتا من به پیش حُسن رویش شرمسارم
شمس گفتا من هم از نور جمالش شرمگینم
زهره گفتا ذره ای از پرتو زهرای اطهر
هست کافی تا که از خورشید بالاتر نشینم
مشتری گفتا چه کالایی ست بهتر از ولایش
من خریدار چنین کالای رحمت آفرینم
باد گفتا من نوازش مینمایم گیسوانش
با شمیم جانفزایم ، با نسیم عنبرینم
خاک گفتا افتخارم بس که از لطف الهی
با چنین دُر ثمینی تا قیامت همنشینم
آب گفتا شان من بالاتر و برتر از اینهاست
چونکه از روز ازل مهریه ی آن نازنینم
ناگهان آتش زبان بگشود و گفتا روز محشر
دشمنانش را بسوزانم که من خواهان اینم
لاجرم از خویش پرسیدم که ناگاه زامر ایزد
در جوابم یکصدا گفتند هرعضوی چنینم
عقل گفتا ماتم از نور جمال بی مثالش
عشق گفت از خرمن مهر ولایش خوشه چینم
چشم گفتا چشم امیدم بُود بر سوی زهرا
کو بُوَد پشت و پناه و مونس و یار و معینم
دست گفتا دست از دامان زهرا برندارم
تا که دستم را بگیرد روز سخت واپسینم
فاطمه ای بضعه ی خیرالورا ای دخت احمد
گوشه ی چشمی بما کن ای گل ناز آفرینم
روز و شب دم از ولایت می زند( ژولیده) از دل
تا برات خود بگیرد این دل محنت قرینم
✍ژولیده
عالم رباني، حاج ملا فتحعلي عراقي فرمود: آخوند ملا محمد صادق عراقي در نهايت سختي و پريشاني بود و به هيچ وجه براي او گشايشي واقع نمي شد.
شبي در عالم خواب ديد، در بياباني خيمه بزرگي بر پا است.
پرسيد: اين خيمه مربوط به كيست؟ گفتند: اين جا خيمه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
با عجله خدمت آن حضرت مشرف شد وسختي حال خود را به آن سرور عرض كرد و از ايشان دعايي براي گشايش كار و رفع مشكلات خويش خواست.
حضرت او را به سيدي از اولاد خود حواله دادند و اشاره به او و خيمه اش فرمودند.
آخوند از محضر آن حضرت خارج شد و به همان خيمه اي كه اشاره فرموده بودند،رفت، ديد عالم مورد اعتماد، جناب آقا سيد محمد سلطان آبادي، كه روي سجاده نشسته و مشغول دعا خواندن است، در آن خيمه حضور دارد.
به سيد سلام كرد وكيفيت جريان را نقل كرد.
ايشان جهت وسعت رزق، دعايي به او تعليم نمود.
در اين جا آخوند از خواب بيدار شد و در حالي كه دعا به يادش مانده بود، به طرف خانه آن عالم بزرگوار براه افتاد.
از طرفي قبل از ديدن اين خواب، رابطه آخوند عراقي با سيد قطع بود و علتش را اظهار نمي كرد.
وقتي خدمت سيد رسيد، او را به همان شكلي كه در خواب ديده بود، روي سجاده خود نشسته، مشغول ذكر و استغفارمشاهده نمود و سلام كرد.
سيد جواب سلامش را داد و تبسمي نمود، مثل اين كه از قضيه مطلع باشد.
آخوندبراي گشايش كار خود دعايي خواست.
مرحوم سلطان آبادي، همان دعايي را كه درعالم خواب تعليم فرموده بود، بيان كرد.
آخوند عراقي مقيد به خواندن آن دعا شد و به اندك زماني دنيا از هر طرف به او روآورد و از سختي و تنگدستي راحت شد.
بعد از اين اتفاق، مرحوم حاج ملا فتحعلي، سيد را خيلي ستايش مي كرد و مدتي هم نزد ايشان درس خوانده بود.
اما آنچه را سيد به آخوند در عالم خواب و بيداري تعليم داده بود، سه چيز است: اول آن كه، بعد از نماز صبح دست به سينه گذاشته و هفتاد مرتبه «یا فَتّاح» بگويد.
دوم، دعايي را كه در كتاب كافي است، هميشه بخواند كه حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله آن را به مردي از صحابه كه مبتلا به مرض و پريشاني بود، تعليم دادند و از بركت خواندن اين دعا به اندك زماني مشكلاتش برطرف شد.
دعا اين است: لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلّا بِاللّٰهِ، تَوَكَّلْتُ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَايَمُوتُ، وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً، ولَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِى الْمُلْكِ، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيراً.
سوم، دعايي را كه ابن فهد حلي از حضرت امام رضا صلوات الله علیه نقل كرده كه بعد از نماز صبح خوانده شود و هر كس آن را بخواند حاجتش برآورده و مشكلاتش حل مي شود.
دعا اين است: بِسْمِ اللّٰهِ وَصَلَّى اللّٰهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، ﴿وَأُفَوِّضُ أَمْرِى إِلَى اللّٰهِ إِنَّ اللّٰهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ، فَوَقَاهُ اللّٰهُ سَيِّئاتِ مَا مَكَرُوا﴾، ﴿لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ، فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنِينَ﴾. ﴿حَسْبُنَا اللّٰهُ وَنِعْمَ الْوَكيلُ، فَانْقَلَبُوا بِنِعْمةٍ مِنَ اللّٰهِ وَفَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ﴾، مَا شَاءَ اللّٰهُ لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلّا بِاللّٰهِ، مَا شَاءَ اللّٰهُ لَامَا شَاءَ النَّاسُ؛مَا شَاءَ اللّٰهُ وَإِنْ كَرِهَ النَّاسُ، حَسْبِىَ الرَّبُّ مِنَ الْمَرْبُوبِينَ، حَسْبِىَ الْخالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ، حَسْبِىَ الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقِينَ، حَسْبِىَ اللّٰهُ رَبُّ الْعالَمِينَ، حَسْبِى مَنْ هُوَ حَسْبِى، حَسْبِى مَنْ لَمْ يَزَلْ حَسْبِى، حَسْبِى مَنْ كَانَ مُذْ كُنْتُ لَمْ يَزَلْ حَسْبِى، حَسْبِىَ اللّٰهُ، لَاإِلٰهَ إِلّا هُوَ، عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ، وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ.
📚 بركات حضرت ولي عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف
گلی گم کردهام میجویم اورا
به هر گل میرسم میبویم اورا
گل من نی بود این ونه آنست
گل من مهدی صاحب زمان است
دلم اندر هوایش میزند پر
شرر افکنده بر جانم چو آذر
خوش آن روزی که با شم یاور او
بمانند گدایان بر در او
خوش آن روزی که من پروانه باشم
فدای آن گل یکدانه باشم
خوش آن روزی که من بر عهد دیرین
نثار او کنم این جان شیرین
الا ای گل کجایی جان فدایت
چه باشد گر که گردم خاک پایت
ز درد انتظارت جان به لب شد
تن فرسودهام در تاب و تب شد
بسی رفتند و مردند از فراقت
ندیدند در جهان آن روی ماهت
پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند:
أفضل الصّدقه حفظ الّلسان.
بهترین صدقه ها، نگهدارى زبان است.
آیتالله مرعشی(ره) فرمود:
.من خیلی عاشق علّامه مجلسی بودم. مخصوصاً وقتی که یاد بیانات علامه میافتادم، از اینکه چرا بعضی جرأت میکنند و تعبیرات ناروایی را نسبت به ایشان به کار میبرند، در تعجب بودم.
.یک شب خیلی به حضرت صدّیقه، فاطمه زهرا «سلام الله علیها» متوسل شدم تا در برزخ، مقام علّامه مجلسی را به من نشان دهند. همان شب در خواب دیدم که به «قبرستان وادیالسلام» رفتم تا برای همه مؤمنین، اساتیدمان و فقهایی که در آنجا هستند فاتحه بخوانم.
.دیدم وادی السلام یک صحرای بی حّد و حصر است؛ یک بیابان ولکن مملوّ از عمامه!
.همه اهل علماند و گویا من در عالم خواب همه را میشناسم: «شیخ کلینی»، «شیخ صدوق»، «شیخ مفید»، «سلّار»، «ابن حمزه» [ره]، بزرگانِ مشهد؛ تمام. حاج شیخی هم که من در این جمع می دیدم «حاج میرزا حسین نوری» [صاحب مستدرک الوسائل] بود.
.من حاج میرزا حسین نوری را درک نکرده بودم اما گویی ایشان را از قبل دیدهام و میشناسم.
.دیدم آن جلو، طرفِ قبله، یک دری از خاتَم -که با هیبت و عظمت است - وجود دارد ؛ یک نفر هم کنار آن ایستاده و آن در بسته است. به حاجیِ نوری عرض کردم اینجا کجاست؟
.فرمودند: اینجا قطعهای از «وادی السلامِ نجف» است. وقتی نظاره کردم، آثار قبری را ندیدم امّا هوا و فضایِ خیلی خوب و مایه انسی داشت که انسان دوست داشت از آن جدا نشود.
.حاجی نوری فرمودند: ارواح مؤمنینِ شیعه هر جای دنیا که باشند پس از وفات به وادی السلام منتقل میشوند و در اینجا تا روز قیامت متنعّماند.
.امروز پیغمبر اکرم، ائمه اطهار و حضرت زهراء «سلام الله علیهم اجمعین» اذن عام دادند که با نوّابشان ملاقات کنند. پشت این در باغی است که پیامبر اکرم، ائمه و حضرت زهرا [سلام الله علیها] در آن باغ هستند.
.آن آقایی هم که دمِ در ایستاده، «علاّمه مجلسی» است. ایشان واسطه بین پیغمبر، ائمه و علمای شیعه است. خودِ پیغمبر صلّ الله علیه و آله و سلم به علّامه مجلسی لقب «بابُ الأئمّه» دادهاند!
.علّامه هم جفت جفت آقایان را صدا میکرد: مثلاً «محمد بن یعقوب کلینی و صدوق»، «شیخ مفید و شیخ طوسی»، «سید رضی و سید مرتضی»... آقایان جفت جفت به ملاقاتِ پیغمبر (صلی الله علیه و آله) میرفتند. من از هول و هیبتِ واقعهای که در آن فضا دیدم از خواب جستم.
مرحوم شیخ ابراهیم صاحب الزمانی مرثیه خوان اهل بیت... داستاني شنيدني دارد كه از حضرت رضا عليه السلام براي مدح خويش صله دريافت داشته است ! خود نقل مي كرد كه يك بار مشهد مقدس مشرف شدم و مدتي در آنجا اقامت گزيدم . پولم تمام شد و كسي را هم براي رفع مشكل خويش نميشناختم. از اين رو قصيدهاي در مدح حضرت رضا عليه السلام سرودم و فكر كردم كه بروم و آن را براي توليت آستان مقدس بخوانم و صله بگيرم با اين نيت حركت كردم، اما در ميان راه به خود آمدم كه چرا نزد خود حضرت رضا عليه السلام، نروم و آن را براي وي نخوانم ؟! به همين جهت كنار ضريح رفتم و پس از استغفار و راز و نياز با خدا، قصيدهي خود را خطاب به روح بلند و ملكوتي آن حضرت خواندم و تقاضاي صله كردم .ناگاه ديدم دستي با من مصافحه نمود و يك اسكناس ده توماني در دستم نهاد . بيدرنگ گفتم :« سرورم ! اين كم است » ده توماني ديگر داد باز هم گفتم : « كم است » تا به هفتاد تومان كه رسيد، ديگر خجالت كشيدم تشكر كردم و از حرم بيرون آمدم .
كفشهاي خود را كه مي پوشيدم، ديدم آيه الله حاج شيخ حسنعلي تهراني، جد آيت الله مرواريد، با شتاب رسيد و فرمود :« شيخ ابراهيم ! » گفتم : « بفرماييد آقا !» گفت:«خوب با آقا حضرت رضا عليه السلام روي هم ريختهاي، برايش مدح ميگويي و صله ميگيريد. صله را به من بده » بيمعطلي پولها را به او تقديم كردم و او يك پاكت در ازاي آن به من داد و رفت وقتي گشودم ديدم دو برابر پول صله است يعني يكصد و چهل تومان .
اي كه بر خاك حريم تو ملائك زده بوس
رشك فردوس برين گشته ز تو خطه توس
هركه آيد به گدايي به در خانهي تو
حاش لله كه زدرگاه تو گردد مأيوس
پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله
إنَّ الشَّیطانَ اثنانِ: شَیطانُ الجِنِّ وَ یُبَعَّدُ بـ لاحُولَ وَلاقُوَّۀَ إلاّ بِاللهِ العَلِّی العَظِیمِ، وَشِیطانُ الإنْسِ وَیُبَعَّدُ بِالصَّلاۀِ عَلیَ النَّبیِّ وَآلِهِ؛
شیاطین دو گروهاند؛ شیاطین جنّی که با ذکر لاحُولَ وَلاقُوَّۀ إلاّ بِاللهِ العَلِّی العَظِیمِ رانده می شوند، و شیاطین انسی که با صلوات بر محمّد و آل محمّد [شر و آزارشان] از شخص دور می شود.
بحار الأنوار ۹۲ : ۱۳۶
ماجرای شعر معروف شهریار درباره حضرت علی (ع)
آیت الله العظمی مرعشی نجفی فرمودند شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیای خدا را در خواب ببینم. آن شب در عالم خواب دیدم که در زاویه مسجد کوفه نشستهام و وجود مبارک مولا امیرالمومنین (علیه السلام) با جمعی حضور دارند .حضرت فرمودند: شاعران اهل بیت را بیاورید. دیدم چند تن از شاعران عرب را آوردند. فرمودند: شاعران فارسی زبان را نیز بیاورید. آن گاه محتشم و جند تن از شاعران فارسی زبان آمدند. فرمودند: شهریار ما کجاست؟ شهریار آمد. حضرت خطاب به شهریار فرمودند: شعرت را بخوان!
شهریار این شعر را خواند:
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایهی هما را
….
آیت الله العظمی مرعشی نجفی فرمودند: وقتی شعر شهریار تمام شد از خواب بیدار شدم چون من شهریار را ندیده بودم. فردای آن روز پرسیدم که شهریار شاعر کیست؟ گفتند: شاعری است که در تبریز زندگی میکند. گفتم: از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید. چند روز بعد شهریار آمد. دیدم همان کسی است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر (ع) دیدهام.
از او پرسیدم: این شعر «علی ای همای رحمت» را کی ساختهای؟ شهریار با حالت تعجب از من سوال کرد که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساختهام؟ چون من نه این شعر را به کسی دادهام و نه درباره آن با کسی صحبت کردهام. مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی به شهریار میفرمایند: چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیرالمومنین (ع) تشریف دارند. حضرت شاعران اهل بیت را احضار فرمودند: ابتدا شاعران عرب آمدند. سپس فرمودند: شاعران فارسی زبان را بگویید بیایند. آنها نیز آمدند. بعد فرمودند شهریار ما کجاست؟ شهریار را بیاورید! و شما هم آمدید. آن گاه حضرت فرمودند: شهریار شعرت را بخوان! و شما شعری که مطلع آن را به یاد دارم خواندید.
شهریار فوق العاده منقلب میشود و میگوید: من فلان شب این شعر را ساختهام و همان طور که قبلا عرض کردم تا کنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار ندادهام.
آیت الله مرعشی نجفی فرمودند: وقتی شهریار تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت، معلوم شد مقارن ساعتی که شهریار آخرین مصرعغ شعر خود را تمام کرده، من آن خواب را دیدهام. ایشان چندین بار به دنبال نقل این خواب فرمودند: یقینا در سرودن این غزل به شهریار الهام شده که توانسته است چنین غزلی به این مضامین عالی بسراید. البته خودش هم از فرزندان فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است و خوشا به حال شهریار که مورد توجه و عنایت جدش قرار گرفته است.
متن کامل شعر علی ای همای رحمت
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا
بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را
چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
چو علی که میتواند که بسر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری به من آر توتیا را
به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم
که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را
«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنائی بنوازد آشنا را»
ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله
هر كه نيم خورده برادر خود را از جهت تبرك بخورد خداوند فرشتهاى را بين آن دو خلق ميكند تا براى هر دو استغفار نمايد تا روز قیامت
📚بحارالأنوار (جلد 75)