eitaa logo
ان الحسين المصباح الهدي والسفينة النجاة
75 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
227 ویدیو
9 فایل
ياحسين
مشاهده در ایتا
دانلود
باسلام و با درود و احترام شیعه‌ای پرسید از پنجم امام کای شکافنده‌ی علوم، ای بی‌قرین باز گو جانا! چه باشد جان دین؟! مغز پنهان گشته دراین پوست چیست؟ آنکه دینش کامل و نیکوست کیست؟ باقرِ علمِ نبیّینِ عظام داد پاسخ، آن سلام و احترام دیده‌ی حق بین، گشودی بر رخش با سوالی نغز، دادی پاسخش گفت: آیا پیش چشمِ ریز بین دین بُوَد چیزی به غیر از مهر و کین؟! دوستی، با دوستانِ کردگار که نباشد جز خداشان، هیچ یار دشمنی، با دشمنانِ کبریا گر نباشد از سر کبر و ریا اصل دین است و تمامِ بندگی معنی دینداری و بالندگی ( ایزدی ) این است اسلام مبین بهر حق باید بُوَد هر مهر و کین مِهرِ احمد با علی، در سینه گیر وز ابوبکر و عمر، بس کینه گیر هرکه حُسنِ عاقبت را طالب است بهر او این بغض و این حب، واجب است خود تولّی و تبرّی، دین ماست ریشه‌ی اندیشه و آیین ماست حب حیدر، بغضِ خصمش، کیشِ ماست هر که زهرایی است، قوم و خویش ماست دوست با اهل سقیفه نیستم پیروِ آن سه خلیفه نیستم تهران جمعه ۱۳ بهمن ۱۴۰۲
عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْقَمَّاطِ، قَالَ:، قَالَ لِي رَجُلٌ مِنَ الزَّيْدِيَّةِ أَيَّامَ زَيْدٍ، مَا مَنَعَكَ أَنْ تَخْرُجَ مَعَ زَيْدٍ قَالَ، قُلْتُ لَهُ إِنْ كَانَ أَحَدٌ فِي الْأَرْضِ مَفْرُوضَ الطَّاعَةِ فَالْخَارِجُ قَبْلَهُ هَالِكٌ، وَ إِنْ كَانَ لَيْسَ فِي الْأَرْضِ‏ مَفْرُوضُ الطَّاعَةِ فَالْخَارِجُ وَ الْجَالِسُ مُوَسَّعٌ لَهُمَا، فَلَمْ يَرُدَّ عَلَيَّ شَيْئاً، قَالَ فَمَضَيْتُ مِنْ فَوْرِي إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَأَخْبَرْتُهُ بِمَا قَالَ لِيَ الزَّيْدِيُّ، وَ بِمَا قُلْتُ لَهُ، وَ كَانَ مُتَّكِئاً فَجَلَسَ، ثُمَّ قَالَ أَخَذْتَهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ شِمَالِهِ وَ مِنْ فَوْقِهِ وَ مِنْ تَحْتِهِ ثُمَّ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً. 📚رجال الكشي؛ ص۴۱۱ ابوخالد قَمّاط گوید: مردی از زیدیه در زمان زید به من گفت: چرا با زید قیام نمی‌کنی؟! گفتم: اگر در روی زمین امامی وجود داشته باشد که اطاعت او واجب است، پس کسی که با زید قیام کند هلاک شده است، و اگر امامی نباشد، قیام کننده و کسی که قیام نکند فرقی با هم ندارند! مرد زیدی نتوانست جوابی بدهد. من فوراً خدمت امام صادق علیه‌السلام رسیده و جریان را به ایشان عرض کردم؛ امام تکیه کرده بودند، نشستند و سپس فرمودند: از جلو و عقب و راست و چپ و بالا و پایین او را گیر انداختی و راه فراری برایش نگذاشتی.