🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#گزیده_دایره_المعارف_تهاویل_الربیع🔹🌸
#بخش_چهل_و_هفتم
#اجتماع سه #لشگر در #نخلیه:🍃🍃🌺
قیس بن سعد همین که از موضوع مصالحه امام با معاویه مطلع گشت متأثر شده ومجبور شد که لشگر خویش را به طرف نخلیه حرکت دهد، و امام هم با لشگر بی وفایی خویش مداین را به صوب نخلیه ترک گفته، و معاویه هم با سپاه خویش وارد نخلیه گردید، پس از اجتماع سه لشگر در نخلیه معاویه دستور داد مردم جمع شوند سپس به منبر رفته وگفت: هیچ امتی در عالم نشده است که بعد از پیغمبرشان اختلاف کنند مگر این که اهل باطل آن، بر اهل حقش غلبه نموده است، همین که این حرف حق از دهان آن عنصر ناپاک در آمد متوجه شد که اشتباه کرده است; پس از قدری سکوت وتأمل گفت مگر این امت که اهل حق آن بر اهل باطلش غلبه نموده! وبعد گفت ای اهل عراق من با شما جنگ نکردم که شما نماز بخوانید وروزه بگیرید و زکوة بدهید زیرا که این کارها را خودتان میکردید، بلکه من برای این که به شما سلطنت کنم با شما نبرد دادم و بدانید هر شرطی را که با حسن (علیه السلام) کردهام همه را زیر پا گذاشته و به هیچ یک عمل نخواهم کرد [۱] نگارنده گوید اگر قبول صلح هیچ فایده ای غیر این اعتراف معاویه، نداشت، برای روشن کردن ماهیت او کافی بود. بعد از منبر پایین آمده از امام خواستار شد که منبری برود به خیال این که اگر آن حضرت منبر تشریف ببرد خواهد گفت من خلافت را با رضا و رغبت خویش تسلیم معاویه کردم، امام منبر تشریف برده بر خلاف انتظار معاویه فرمود که معاویه حق مرا غصب کرد. و من برای این که خون مسلمانان بی خود ریخته نشود مجبور شدم که مصالحه کنم... معاویه به عنوان امیرالمؤمنی وارد کوفه میشود! سپس هر سه لشگر از نخلیه به طرف کوفه حرکت کرده معاویه از باب الفیل [۱] با هزاران تشریفات وارد مسجدکوفه گردید بعد از امام خواهش کرد که به منبر تشریف ببرد آن حضرت امتناع کرده ولیکن معاویه اصرار نمود بالاخره امام بالای منبر قرار گرفته مشغول بیان فضایل و مناقب امیرالمؤمنین (علیه السلام) گردیده وفرمود: تا بنی امیه حکومت میکنند برای امت محمًد (صلی الله علیه و آله) راحتی نخواهد بود از خدا میخواهم جزای شما مردم را در مقابل ظلمی که به ما کردید بدهد، معاویه از استماع خطبه امام بسیار ناراحت شده به منبر رفته و گفت: حسن (علیه السلام) چون خودش را بر خلافت اهل نمی دید! از این است که آن را به من تسلیم کرد، و سپس به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و به امام حسن (علیه السلام) ناسزا گفت امام حسین (علیه السلام) از شنیدن این حرفها غضبناک شده و بلند شده خواست به معاویه جواب بدهد؛ لیکن امام حسن (علیه السلام) او را نشانده و امر به صبر کرده و خودشان بلند شده و فرمودند، ای کسی که علی (علیه السلام) را به زشتی یاد کردی منم حسن و پدرم علی (علیه السلام) و تویی معاویه و پدرت صخر (ابوسفیان) است مادر منفاطمه (علیها السلام) دختر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) و مادر تو هند جگر خواره جد من رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وجد تو عتبه ابن ربیعه جده من خدیجه کبری و جده تو قتیله است..... پس خدا لعنت کند از ما دو نفر، بر کسی که حسب و نسبش خبیث بوده و خودش خبیث است، همین که فرمایش امام به این جا رسید صدای اهل مسجد به آمین بلند شد. « ابن ابی الحدید » میگوید این حدیث را فضل ابن حسن مصری از یحیی بن معین نقل میکند فضل میگوید: که یحیی هم گفت آمین و من خودم (فضل) هم میگویم آمین و میگوید (ابن ابی الحدید) علی ابن حسین اصفهانی هم گفته است آمین. ابن ابی الحدید سپس میگوید من هم میگویم آمین [۲] (و نگارنده هم میگوید آمین امیدوارم که خواننده عزیز هم بگوید آمین یارب العالمین) بالاخره بعد امام شمه ای از فضایل اهل بیت را بیان کرده و فرمود: معاویه میخواهد شما را فریب دهد که میگوید من خودم را برای خلافت اهل ندانسته آن را به او تفویض کردم، و حال این که این حرف دروغ است زیرا که طبق منطق قرآن و بیان رسول گرامی (صلی الله علیه و آله) ما لایق ترین مردم برای خلافت هستیم، ولی از وقتی که جد بزرگوارم دنیا را وداع گفت ما مظلوم شده ایم خداوند بین ما و کسانی که بر ما ظلم کردند حکم کند و به خدا سوگند اگر بعد از رحلت جدم مردم با پدرم بیعت میکردند هر آینه زمین و آسمان برکات خود را نازل میکردند و وقتی که خلافت را از اهل آن گرفتند حتی آزادشدگان و فرزندان آنان هم که تو (معاویه) و اصحاب تو باشند، در آن طمع کردند اگر جدم را کسی یاری میکرد به غار نمی رفت، و وقتی که پدرم کمک میخواست اگر کمکش میکردند حقش را از دست نمی داد، و وقتی که این امت مرا خوار کرده و با تو بیعت کردند من در پیشگاه خدا مسئولیتی ندارم، و اگر جستجو کنید امروز در مابین مشرق ومغرب کسی غیر از من و برادرم حسین (علیه السلام) را پیدا نمی کنید که فرزند پیغمبر (صلی الله علیه و آله) باشد با معاویه مصالحه کردم
ب