#رمانبازمانده ♥️
#رمانآنلاین
تا میخواستم شیر آب را باز کنم،با صدای محمد که صدام میزد، متوقف شدم و به سمتش برگشتم. دیدم که با صورتی نگران و کلافه به سمتم میاد.....
زهرا دختری مقید و مذهبی که توی سفرش به کربلا متوجه میشه که برادرش....
میخۅاۍ ادامہ رماݩ باڵا ࢪو بخونے؟!!!
پس بزݩ رو لینک پایین .....👇🏻
•┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈•
̪̺͍̽ @ebrahimdelhaa ͛ ⃔
•┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈•