eitaa logo
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
407 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
‌‌‌‌تنہابہ‌شوق‌ڪرب‌وبلا‌میکشم‌نفس دنیاےِبی‌حُ‌ـسِین‌بہ‌دردم‌نمیخورد")💔 الهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🤲🏻 ┅═══••✾••═══┅ راه‍ِ‌ ارتباطے: ☑️ @Mahdi1220 ⤵️جهت تبادل و تبلیغات @ya_hossien110 ⤵️همه کانال های ما @ya_hossien134 @Jok_city134 @steker128
مشاهده در ایتا
دانلود
باوضونام‌تورامی‌برم‌ومعتقدم، بردن‌نام‌تومانندنمازاست‌حسن!
–آرزوت چیــه!؟ +شهــٰادت♥️ –خیلی خوبه؛اما میدونستی طبقِ ڪلام ،مقام و پاداش کسی که میتونه گناه کنه ولی الوده نمیشه از شهیــد ڪمتر نیست...؟! 🍃نهج البلاغه حکمت۴۷۴
مدعی‌گویدکه‌بایک‌گل‌نمی‌آیدبهار؛ من‌گلی‌دارم‌که‌دنیاراگلستان‌میکند.. 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به وقت رمان عاشقی زودگذر👇❤️
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 👑 #paet102 عاشقی زودگذر صبح از گرمای شدید بلند شدم نگاه به ساعت کردم که نزدیک های
👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 👑 عاشقی زودگذر رفتم تو اتاق و در رو قفل کردم که حمید سریع در اتاق رو زد و گفت=کیانا در رو باز کن جوابش رو ندادم که گفت=خب به منم حق بده نگرانت شدم +کسی که نگران میشه با دادو بیداد نگرانیش رو بر طرف نمیکنه، به قول مامان فردا پس فردا همش میخوای داد و بیداد کنی لبخند خبیثی زدم و گفتم=بخواد این طوری باشه من برم تهران به بابام میگم اخلاق هامون بهم نخورد... حمید=کیانا خواهشا ببند +ببین چه قدر بی ادبی حمید=خب تو که میدونی من روی این کلمه حساسم بدم میاد از این کلمه و حرفا چرا میگی؟؟؟کیانا در رو باز کن خب +نج باز نمیکنم ،الانم برو میخوام تست فیزیک بزنم حمید=باشه باز نکن باشه،منم تا موقعه ای که تو از اون اتاق نیایی بیرون از اینجا نمیریم +میل با خودته عزیزم حمید=بابا شب تا صبح بیدار بودم خوابم میاد بیا بیرون دیگع +میخوام درس بخونم ساکت بعدش بالشت رو گذاشتم رو دهنم شروع کردم خندیدن😂 تست فیزیک و ریاضی رو زدم و کتاب هارو چند دور خوندم... درسم که تموم شد یه یک ساعتی خوابیدم... بیدار که شدم در اتاق رو باز کردم که دیدم حمید خوابیده جلو در😂 بنده خدا چه قدر خوش قولِ.... یه چادر انداختم سرش و رفتم تو حال که مامان زهرا از تو آشپزخونه گفت=مادر بیا اینجا... رفتم تو آشپزخونه که دیدم هستی نشسته داره گوجه سبز میخوره... یه دونه زدم پَس گردنش و گفتم=بی معرفت بدونه من میخوری؟ هستی=آخخخخ گردنم شکست دستات چه قدر سنگینه، خوب فکر کردم خوابی منم خوردم ولی برا تو و داداش حمید گذاشتم.... +دستت طلا هستی=شنیدم با مامانم حمید رو اذیت کردید +وای اره نقشه مامان بود😂باورت نمیشه هستی اومدیم خونه منو که دید مثل گوجه فرنگی بود😅وقتی اومد طرفم،با خودم گفتم الان حداقل دوتا سیلی رو میخورم ازش😂 مامان زهرا=بیخود کرده دست بلند کنه هستی=واییی مامان کیانا در اتاق رو قفل کرده حمید بیچاره هم پشت در اتاق خوابیده +ولیی خیلی زن ذلیله😂😂😂 هستی=رو آب بخندی داداشم رو اذیت میکنی بعد غش غش میخندی؟ +دوست دارم مشکلیه‌.... داشتم حرف میزدم که باز صدای حمید اومد=واییی مامان کیانا تو اتاق نیست نکنه رفته تهران واییی مامان بدبخت شدم منو هستی داشتیم منفجر میشدیم از خنده اومد تو آشپزخونه که اوضاعش خنده دار تر بود😂 جوراب پای راستش پاش بود و پای چپش جوراب نداشت دکمه های پیرهنش هم که یکی بود یکی نبود بسته بود چادری که سرش انداخته بودم هم سرش بود😂 هستی=داداش چه قدر چادر بهت میاد😂حیف که ریش داری از خنده زیاد دل درد گرفته بودم... حمید=کیانا امروز منو سکته میدی اخر اخه از این که منو اذیت میکنی چی بهت میرسه؟ +آش جو بهم میرسه😂 حمید=نمکدون بی نمک هستی=داداش شماهم قندون بی قندی😂 حمید=لیمو شیرین،مامان ولی مامان کیانا راست میگفت هر کاری ازش بر میاد +مامانمم گفت جنس فروخته شده پس گرفته نمیشود.... تلفن حمید زنگ زد که گفت=وایی کیانا مامانته +خب باشه تلفن رو ازش گرفتم و جواب دادم=به سلام مامان خانم حال و احوال چه طوره، میدونم زندگی بدون من معنی نداره، ولی میام نگران نباشید مامان=سلام نفس بگیر دختر، نه اتفاقا تو نیستی زندگی آرومه فقط دلم به حال حمید میسوزه +اتفاقا امروز یه بلایی سرش آوردم😅 مامان=چه کار کردی +نگران نباش زنده اس😂 مامان=خب چه کار میکنی بی معرفت،تو نمیخوای یه یادی از ما کنی ؟ +مامان به جان خودت از صبح درگیر درسا و شیطونی کردنم اصلا یادم رفت شرمنده مامان=اذیت نکنی +مامان مگه بچه ام😂 مامان=خب دیگه من برم مراقب خودت و حمید باش ، سلام برسون خدافظ😘 با مامان خدافظی کردم و گوشی رو گذاشتم رو میز که دیدم حمید داره گوجه سبز میخوره +هستی آدم فروش چرا گوجه سبز های منو دادی به اون هستی=مال توهم پیش داداشه +نمیخوام برو سهم منو ازش بگیر حمید=هرکی گوجه میخواد بیاد اینجا +کوفت هم خوردم من حمید=بچه بازی نکن بیا اینجا گوشی منم‌ بیار نمک هم بیار +نوکر خودت غلام سیاه حمید=خب توهم سیاه هستی +من به این سفیدی،اصلا پوست سیاه به موه بور میخوره عقل کل؟ حمید=خب نوکر خودم غلام سفید خوبه مامان با خنده گفت=حمید بس کن حمید=مامان بَس نیست گلرنگِ😂 👑 💛👑 👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑💛👑 نویسنده
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 👑 #part103 عاشقی زودگذر رفتم تو اتاق و در رو قفل کردم که حمید سریع در اتاق رو زد و
👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 👑 عاشقی زودگذر نشستم رو میز غذا خوری و گوشیم رو روشن کردم و رفتم تو وات که دیدم آتنا کلی پیام داده.... داشتم با آتنا حرف میزم که یه هویی گوشی از دستم کشیده شد...سرم رو بلند کردم که دیدم حمیده گوشیم رو خاموش کرد و گذاشت تو جیب شلوارش +گوشیم رو بده حمید=نچ،اول آشتی کن +نمیخوام حمید=بیا گوجه سبز بخوریم من به خاطر تو نخوردم ها +به من چه یه دونه گوجه سبز برداشت نمک ریخت روش و خورد و شروع کرد مسخره بازی...زل زده بود به من و آلو ها رو با حالت ترش مزه ای میخورد.‌... بی معرفت داشت همه رو میخورد... ظرف رو از دستش کشیدم و رفتم رو مبل که اومد ظرف رو گرفت و بعد گفت=اول آشتی کن تا بهت بدم +باشه بابا،زن ذلیل ظرف رو بهم داد و منم شروع کردم خوردن... حمید خندید و گفت=از این به بعد هرموقعه قهر کنی باید کل مغاره ها اهواز رو برات بخرم😂 +خب کاری نکن که قهر کنم حمید=،چشمم خانم،شماهم کاری نکن که من عصبی بشم +دیگه باید بری دکتر،شغل من اذیت کردنه حمید=باشه،بچرخ تا بچرخیم +خب ولش،راستی چرا بابا حسین نمیاد غروب شد ها؟ حمید=بابا فکر کنم ساعت یک بیاد چون قراره براش بار نخ بیاد +اهان (بابا حسین کارخونه پارچه داشت که خیلی معروف بود و حتی با خارج کشور هم‌ بعضی اوقات قرار داد میبست) ماهی کباب خوشمزه مامان زهرا رو باهم خوردیم....ظرف هارو با هستی شستیم... داشتم دستام رو خشک میکردم که حمید گفت=کیانا حاضر شو +کجا؟ حمید=چرخش بعدش بریم رود کارون و پل سفید +باشه،هستی توهم بیا بریم هستی=نه کار زیاد دارم با مامان شما برید خوش باشید لباس های ظهر پوشیدم و رفتم بیرون حمید با دیدنم از مبل بلند شد و اومد طرفم و گفت=کیانا شالت رو بیار جلو +خوبه که حمید=نه خوب نیست بیار جلو گفتم.. شالم رو درست کردم و از مامان و هستی خدافظی کردیم و رفتیم بیرون....‌ تقریبا کل اهواز رو چرخ زدیم و منم کلی خرج گذاشتم رو دست حمید😂 ساعت نزدیک های ۲ و نیم شب بود که رفتیم خونه.... 👑 💛👑 👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑💛👑 نویسنده📝
شهید ابراهیم هادی: باید اینقدر در راه خدا کار کنیم💪 اینقدر در راه خدا فعالیت کنیم✨ که وقتی خودش صلاح دید😄 پای کارنامه مارا امضا کند📖 و شهید شویم🌹
- یڪی‌چشمش‌رابراےخدامی‌دهد امامن‌وتومیتوانیم‌؛براےخداچشممان راڪنترل‌ڪنیم؟🖐🏿💔.. 🚶‍♂🌿 بی‌هیچ‌‌استعارھ ‌وبی‌هیچ قافیھ؛ چادرعجیب‌روۍسرت؏ــشق‌می‌کند❣. . 🌱💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختری که عاشق موسیقی و ...... بود طرفداران بی تی اس و موسیقی حتما ببینید