eitaa logo
یا کریم
72 دنبال‌کننده
65 عکس
4 ویدیو
17 فایل
اشعار آیینی و مطالب ادبی
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از یا کریم
در شامِ بُهت و عصرِ پُر از حیرت ، در ظهرِ بی‌قراریِ بی‌سامان در کوچه‌های رونق لفّاظی ، پشتِ سکوتِ معنیِ سرگردان در لابلای روحِ بلادیده ، زیر فشار فتنه‌ی پاشیده باید گذشت از خطر این سیل ؛ باید پرید از سر این زندان باید من فقیر زمین‌خورده ، آب از روی تمامیِ دین برده خود را به آستان تو اندازم ؛ ای حضرت کریم ؛ ای سلطان! من مستمند رشته‌ی پیوندت ؛ مسکین بی‌نهایت لبخندت من سائل نگاه رئوف تو ؛ ای مهربان‌ترین گل این بُستان ای اصلِ اصلِ اصلِ همه هستی ؛ ای روحِ روحِ روحِ همه عالم ای جانِ جانِ جانِ تن این خاک ؛ ای پایتختِ معنویِ ایران هم کاملی و نقص نداری تو ؛ هم آرزوی باغ و بهاری تو از نسل گل ، بهشت‌تباری تو ؛ رودی تو از شمیم خوش باران دل: بی امان سرود تو می‌خواند ؛ سر : مرشد سعادت خود داند ای باطن حقایق لاهوتی ؛ ای هشتمین کرامت بی پایان تو شرط "لااله"ِ مسلمانی ؛ حصنِ حصین قلعه‌ی ایمانی تو امتداد سوره‌ی انسانی ؛ تفسیر ناب و خالصی از قرآن ای عارف خدای جهان‌گستر ؛ بالاترین معادله‌ی باور ای رهنمای منزل بیداری؛ ای آیه‌ی معرفی جانان
هدایت شده از یا کریم
بسم الله الرحمن الرحیم 📝 دایره ی شعر آیینی محدود به مدح و مرثیه یا به وسعت گستره ی معارف دین ؟! شعر آیینی یا مذهبی نوعی از ادبیات منظوم است که موضوع آن دین و آیین مذهبی است که بطور کلی شامل اعتقادات ، اخلاقیات و دستورات عملی دین مبین اسلام و مذهب حقه ی تشیع است. مکتب هدایت بخش اسلام حاوی مجموعه ی معارف بلند و انسان سازی است که ضامن سعادت انسان می باشد و طبعا تمام ساحت ها و شئونی را که بشر در زندگی با آن ها سر و کار دارد را در بر می گیرد. اسلام هم برای فرد برنامه دارد و هم برای جامعه ؛ و در همه ی زمینه های اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی ، سیاسی و ... دستوراتی جامع و بایدها و نبایدهایی دقیق داشته و سکوت نکرده است. انسان مومن با جهان بینی الاهی و نگرش مبتنی بر وحی -که شامل کتاب خدا و سنت و سیره و کلام پیامبر اکرم و اهل بیت پاکش(صلوات الله علیهم اجمعین) است- اندیشه و روش رفتاری خود را تنظیم نموده و به سلوک فردی و اجتماعی می پردازد. پس بر اهل ایمان فرض است که ضمن حمایت عملی و جانی و مالی با زبان و قلم خود نیز از حق و حقیقت دفاع کرده و به یاری دین خدا برخیزند. رسول اعظم(ص) به شاعران هم روزگار خویش می فرمودند که شما تا زمانی که با شعر خود دین خدا را نصرت می کنید مورد تایید و یاری فرشته ی وحی یعنی جبراییل هستید. حتی در تاریخ اسلام می بینیم که شاعران از سوی آن حضرت ، توصیه و تشویق به هجو مشرکان و کفار می شدند. این سیره ی راهبردی ، دستورالعمل جاودانه و اساسی برای تمامی هنرمندان آگاه و متعهد در همه ی اعصار است که با بصیرت عمیق و ایمان والای خویش در هر شرایطی پس از شناخت حق و باطل ، جبهه ی حق و باطل و اهل آن را نیز تشخیص داده و به یاری مظلوم شتافته و دشمن ظالم باشند و به نشر معارف دین بپردازند. با این پیش زمینه ی فکری ، شاعر آیینی خود را موظف می داند که نسبت به حوادث دنیای اطراف خویش بی تفاوت نماند و همواره تلاش کند تا موضع درستی اتخاذ کند که مورد رضای پروردگار عالم باشد. سرودن شعر مدح و منقبت در وصف اولیای الاهی و اهل بیت پیامبر(ع) و مرثیه سرایی و ذکر مصیبت های وارده بر آنان در راستای همین ادای تکلیف مذهبی است که توجیه شرعی و عقلی می یابد. تجلیل بزرگان دین و اسوه های علم و تقوا ، ترویج حق و راستی است و یادآوری مظلومیت ائمه ی اطهار و خاندان مطهرشان (ع) تقبیح ظلم و رسوا کردن ستمکاران و تنفر و بیزاری از راه و روش آنان است. معاویه و یزید (لعنه الله علیهما) و امثالهم ، نماد و سمبل شرک و نفاق و بدکرداری اند . هیچگاه کفر و ظلم و زشتی از بین نرفته و در طول تاریخ اتباع و پیروان زیادی برای آن نمادها وجود داشته و خواهد داشت . انسان مسلمان همواره می بایست راه خود را از جاهلان و گمراهان جدا نموده و مسیر خردورزی و هدایت را در پیش گیرد و در حد توان و سواد و هنر خویش دیگران را هم به راه راست انسانیت دعوت کرده و خود و جامعه اش را از خطا و گناه و پستی دور نگه دارد. شاعر آیینی ، زبان گویا و تاثیرگذار مذهب و مجاهدی قلم بدست است که ذوق و احساس خود را در جهت اهداف عالی و نورانی مکتب حیات بخش اسلام بکار گرفته و با بیانی زیبا و لطیف زیبایی های آیینش را آینه وار به نمایش می گذارد و جان رهجویان حقیقت را مجذوب و قلب دلدادگان حق را مسرور و قدوم شان را مستحکم می نماید. شاعر آیینی وظیفه دارد که هر جا ظلمی دید فریاد کند و به یاری مظلوم بشتابد. هر جا انحرافی از معیار راستی و عدالت دید تذکر دهد. اگر در جامعه ی اسلامی ، سقوط ارزش های الاهی را مشاهده نمود زبان به اعتراض بگشاید و با هنر کلامی خویش امر به معروف و نهی از منکر کند . هدفی که پیشوای آزادگان جهان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در راه آن جان داد . آرزوی بزرگ تمامی انبیای الاهی که بدست مبارک منجی عالم بشریت حضرت مهدی(عج) محقق خواهد شد یعنی اصلاح جامعه و برقراری عدالت و ارتقای معرفت بشر و تکمیل عقول جهانیان . بنابراین عمق و گستره ی شعر آیینی نه تنها محدود به مدح و مرثیه ی آل الله(ع) نیست بلکه توحید و مناجات و اخلاق و حکمت و پند و موعظه و جهاد و شهادت و سیاست و حکومت و خانواده و همه ی شئون زندگی و جامعه را نیز شامل می گردد. در موضوع و مضمون شعر آیینی نباید تنگ نظر و کوته بین و سطحی نگر و ظاهربین بود و آن را ایستا و تاریخی دانست بلکه باید نگاهی همه جانبه و جهانی و جاودانه و پویا و زنده به آن داشت ؛ چنان که دین این گونه است. @omidzadeh_yakarim
هدایت شده از یا کریم
کوتاه و کم مکن ز سَرم: سایه‌سار را روشن کن از نگاهِ خود: این شامِ تار را هم لطفِ توست شاملِ زوّارِ دوردست؛ هم می‌نوازی از کرمت: هم‌جوار را ریلِ قطارِ مشهدِ تو در مسیرِ شوق حل می‌کند معادله‌ی انتظار را بی‌ساغر و شراب، حریمِ تو می‌کده‌ست! آبِ پیاله می‌بَرد از سَر خمار را حتی به بارگاهِ تو در نیمه‌ی خزان می‌شد شنید: بوی لطیفِ بهار را! ماه و ستاره با خطِ شمس‌الشموسی‌ات تنظیم کرده‌اند: قرار و مدار را در تکّه‌های آینه‌ی دارِ زهدِ تو دیدم: شکوهِ آیه‌ی پروردگار را بارم: کج‌ست و کار: خراب‌ست؛ یا رضا! باری؛ درست کن همه‌ی کاروبار را...
هدایت شده از یا کریم
هوای خوبِ تو جان را بسوی طوس کشیده کبوترِ دلِ عاشق در آن حریم پریده خیالِ مرقدِ پاک‌ت به عرش برده دلم را دوباره زائرِ زاری رسیده و نرسیده! تو دلنوازترینی تو چاره‌سازترینی گلی به عطرِ تو در هیچ بوستان ندمیده زنی نشسته کنارِ رواق و از غمِ غربت میان گریه بخواند دعا ، بریده‌بریده بروی قولِ خودش ایستاده دخترِ زیبا فقط به عشقِ شما چادری سپید خریده به شور و شوقِ جوانی ؛ عصازنان سر پیری رسانده است خودش را حرم ، خمیده‌خمیده کسی سراغ ندارد چنین نگاهِ بلندی شبیه چشم تو هرگز ندیده و نشنیده غزل برای بیانِ فراق ، مایه ندارد بگیر ای دلکم ، یاری از غنای قصیده @omidzadeh_yakarim
هدایت شده از یا کریم
بسم الله الرحمن الرحیم 📝 محدوده ی خیال در شعر آیینی شعر آیینی یکی از گونه های اصیل و تاثیرگذار شعر است که شاعران ولایی در طول تاریخ اسلام بخوبی توانسته اند از این ابزار هنری در جهت انتقال آموزه های اخلاقی و اعتقادی شریعت حقه بهره ببرند. می دانیم که "عنصر خیال" یکی از اساسی ترین عناصر شعری است که منشاء تصویرسازی ذهنی و ملاک و تراز زیبایی شناسی در شعر است. اما وقتی برای شعر قید "مذهبی یا آیینی" قایل میشویم دیگر نباید قوه ی خیال را نامحدود تصور کنیم و شاعر را مجاز بدانیم که در هر ساحتی و بهر شکلی خیال پردازی کند بلکه لازم است که چارچوبه ی مشخصی را برای آن درنظر بگیریم. محدوده ی خیال در دو حوزه ی "تاریخ و اعتقادات" در شعر آیینی قابل بررسی و تامل است : نخست اینکه شاعر آیینی به هیچ وجه اجازه ی داستان سرایی و قصه سازی در خصوص وقایع زندگی انبیاء و اولیای الاهی را ندارد مگر اینکه پس از مطالعه ی دقیق و جامع کتب تاریخی و مقاتل معتبر و شناخت کافی نسبت به شخصیت والای حضرات معصومین(ع) و درک درست شرایط زمانی و موقعیت مکانی آنها به گمانه زنی منطقی درباره ی رفتار و گفتار احتمالی آن بزرگواران دست یازد که از این روش در مرثیه سرایی و مرثیه خوانی به "زبان حال گویی" تعبیر میشود. دو دیگر اینکه شاعر آیینی در حوزه ی اعتقادات نیز می بایست پای مرغ خیال خویش را مهار عقل و دین زند و از نزدیک شدن به پرتگاه های هولناک " وهن و غلو " پرهیز کند. متاسفانه گاهی مشاهده میشود که برخی شاعران ، ناخواسته و ناآگاهانه اولیای الاهی را در سروده های خود از جایگاه بلندشان پایین آورده و با زبانی تحقیرآمیز و ذلت آور درباره ی حضرات معصومین(ع) لب به سخن می گشایند و حال اینکه این بزرگواران ، عزیزان خدا و عزت مندان دنیا و آخرتند ! از سوی دیگر عده ای با گفتن مطالبی کفرآمیز و شرک آلود آنان را -که بالاترین افتخارشان بندگی خدای تعالی ست- هم پایه و شبیه او (جل و اعلا) تصور کرده و به ورطه ی غالی گری در می افتند در حالیکه روایات و احادیث متعددی در مورد لزوم کاستن جایگاه اهل بیت نبوت(ع) از مقام ربوبیت و توبیخ و مجازات غالیان صوفی مسلک -توسط خود ایمه ی اطهار- و نیز تاکید بر وحدانیت و یگانه دانستن ذات باری تعالی به ما رسیده است. باشد که با نگاهی درخور و شایسته به عنصر خیال در شعر آیینی و کسب معرفت و شناخت کافی نسبت به اصول اعتقادی دین مبین اسلام و اطلاع صحیح از تاریخ زندگانی اهل بیت عصمت و طهارت(ع) در راه سرودن اشعار مذهبی -علاوه بر حسن فاعلی- خدمتی توام با "حسن فعلی" به آستان رفیع شان تقدیم کرده و مبلغی راستین برای فرهنگ غنی تشیع بوده باشیم. @omidzadeh_yakarim
در این گروه به خوانش اشعار و متون ادبی با نگاه انتقادی و تحلیلی می‌پردازیم : https://eitaa.com/joinchat/4229300569Ca329769f67
تو آقایی! تو آقازاده‌ای! دارالسّلامی تو تو فرزند امام مهربان! جودِ تمامی تو تو معنای عبادت؛ روح صومی! جان تکبیری! صلاتیّ و سجودی تو! قعودیّ و قیامی تو! از آن ارکانِ خَمسی که پیمبر برشمُرد آری_ اساسِ رکنِ دین یعنی ستونِ این خیامی تو به سنِ کودکی در کوره‌ی حق، پخته‌ شد عقل‌ت تصّور کرد خصمِ کوردل -بیهوده- خامی تو برای صحبت خود برگزیده خالق‌ت؛ جانم! -شبیه حضرت موسی- چه با رَب هم‌کلامی تو ◾ تو را در خانه‌ات سَم داد صیادت -بمیرم من- پرستوی غریب‌افتاده‌ای؛ در بندِ دامی تو ولی مانندِ جدّت، بی‌کس و مظلوم جان دادی! سه روزی هست بی‌غسل و کفن بر روی بامی تو!
کف می‌زنند دورِ تو هر چند عید نیست این هلهله برای اسیران، نوید نیست بعد از غمِ مصیبتِ عظمای بی‌کسی‌ت عیدی اگر رسید یقیناً سعید نیست جان داده‌ای به شوقِ وصالِ جمالِ دوست هر کُشته‌ای که رفته به مقتل شهید نیست گفتم مریز آب! که لب‌تشنه است او آب‌ست -مُحستب- به پیاله؛ نَبید نیست از لحظه‌ای که روی زمین ریخت آب را دیدم که روی هیچ کنیزی سپید نیست این اشتیاقِ ظلم در این خانه‌ی بهشت تاویلِ نقضِ آیه‌ی "هَل مِن مَزید" نیست؟ فردا به پای روضه‌ی تو گریه می‌کنند از این منافقانِ مُزوّر بعید نیست بعد از شکستِ قامتِ تو ای گل رضا! سروی اگر دمید در اینجا رشید نیست مجنون شدند از غمِ این روضه، باغ‌ها برگی دگر به شاخِ درختانِ بید نیست گفتم: کجاست نغمه‌ی مرغِ اسیر؟ گفت: انگار قُمری از قفسِ خود پرید؛ نیست...
آواره‌ی کوچه‌ها شد: مردی که یاری ندارد در کوفه گشته گرفتار؛ راهِ فراری ندارد ابن‌زیادانِ کافر، بی‌چارگانِ یزیدند مُسلِم بجز حضرتِ حق، پروردگاری ندارد بی‌زار از این سیاهی‌ست؛ شعر و شعورش الاهی‌ست غیر از "امیری حسینٌ" هرگز شعاری ندارد خشکیده مِهر و محبّت؛ لعنت به رسمِ خیانت اینجا کویرِ عراق‌ست؛ باغ و بهاری ندارد تطمیع و تحمیق و تهدید از کوفه دین را ربوده مکتوبِ خود را قلم زد؛ قول و قراری ندارد پاشیده شد تا سپاه‌ش، طوعه فقط شد پناه‌ش بدجور اینجا غریب‌ست؛ ایل و تباری ندارد این قوم، آتش به‌دوشند؛ دین را به دنیا فروشند آزادگی ای دریغا این شهر -آری- ندارد بت‌های سنگیّ تزویر، آیینه‌اش را شکستند اشک از دو چشم‌ش روان‌ست؛ آیینه‌زاری ندارد صیادِ مرجانه سرمست از کشتنِ پهلوان‌ست تا روزِ کشتارِ جمعی، گویا شکاری ندارد
─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ 🔷🔹 •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
در مُلکِ نجران، ملتی نزدِ گمان خویش تحریف کرده دینِ عیسی را میان خویش نامه نوشت احمد برای دعوت آن‌ها ترسیم فرمود این‌چنین خط‌ّونشان خویش سوی مدینه راه افتادند ده‌ها تن با خویش می‌گفتند: «باید با بیان خویش_ مغلوب سازیم اعتقاد امت اسلام فتح و ظفر را می‌بَریم آن‌جا از آن خویش» غافل که مجبورند سرداران بیندازند_ در سایه‌ی شمشیرِ حق، تیروکمان خویش بعد از جدالی سخت با آیات پیغمبر وقتی که فهمیدند کذبِ داستان خویش_ گفتند: «باید از خدا خواهان نفرین شد» گفتند: «می‌آییم قطعاً در زمان خویش» فرمود: «می‌آییم ما با نَفس‌های خود همراه فرزندان خویش و با زنان خویش» در انتظار لشگری انبوه، فردا صبح_ آماده -ترسایان- نشسته در مکان خویش دیدند از سوی افق نوری نمایان شد از چهره‌های پنج‌تن در آستان خویش در دست دارد مصطفی طفلی شبیه ماه دارد در آغوشش کمی از کهکشان خویش! پشت سرش نوری‌ست: روشن‌تر از آیینه! دنبال او مردی که انگاری‌ست جان خویش! دیدند می‌آیند اندک‌سِیر و پُرپِیمان دیدند تیره، اهلِ نجران آسمان خویش با ترس و وحشت جا زدند از «نَبْتَهِلْ‌گفتن» دیدند تا درگیر لکنت‌ها زبان خویش گفتند: «تسلیمیم؛ تسلیمیم؛ تسلیمیم!» شرمنده برگشتند سوی خان‌ومان خویش ◾ این ماجرا تعظیم شانِ عترتِ طاهاست حتی عدو آورده آن‌را در بیان خویش...
چشمه‌ی چشمانِ ما : در حرم‌ت زمزم‌اند مرثیه‌های جهان : پیشِ غمِ تو کم‌اند ای که از آهوی تو ، دیو و دَدان می‌رمند 《ای که به عشق‌ت اسیر خیلِ بنی‌آدمند سوختگانِ غمت ، با غمِ دل خُرّمند》 ماتمِ عظمای تو آتشِ دل برفروخت دار و ندار همه قافله‌ی مِهر سوخت جانِ گدازانِ ما دیده به لطفِ تو دوخت 《هر که غم‌ت را خرید ، عشرتِ عالم فروخت با خبرانِ غم‌ت بی خبر از عالمند》 اطلس و آرام و هند : پیشِ شکوه‌ت نَمی‌ست شادیِ هر دو جهان : بی تو مرا ماتمی‌ست زخمِ دلِ خسته را : مجلسِ تو مرهمی‌ست 《در شِکنِ طُرّه‌ات : بسته دلِ عالمی‌ست و آن همه دلبستگان ، عقده‌گشای همند》 کشته‌ی اشکِ بشر ؛ گریه‌ی نم‌نم تویی علّتِ مُبقیّه‌ی مکتبِ خاتم تویی موجبِ داغِ دلِ هاجر و مریم تویی 《یوسفِ مصرِ بقا ، در همه عالم تویی در طلب‌ت مرد و زن ، آمده با درهمند》 خاک به دستانِ باد : بی‌سر و سامانِ توست آتشِ دریای شوق : دست به دامانِ توست "ذبحِ عظیم" آیتی سرخ ز قرآنِ توست 《تاجِ سَرِ بوالبشر ، خاکِ شهیدانِ توست کاین شهدا تا ابد ، فخرِ بنی‌آدمند》 کرببلا : بزمِ طور ؛ کوی تو : میقاتِ دل عرشِ حریم‌ت شها! : بابِ کراماتِ دل در پیِ بحثِ رخ‌ت ، عقل شده ماتِ دل 《در طلب‌ت اشکِ ماست : رونقِ مرآتِ دل  کاین دُرَرِ با فروغ : پرتوِ جامِ جمند》 آنکه گِل و سنگ دید ، زائرِ کوی تو نیست قیمتِ هر دو جهان ، قیمت موی تو نیست هیچ سبوی غمی مثلِ سبوی تو نیست 《چون به جهان خرّمی ، جز غمِ روی تو نیست باده‌کشانِ غمت ، مستِ شرابِ غمند》 مکتبِ اسلام بود بی تو فقط : نام و بس رسمِ تو آزادگی داد به پیغام و بس شادیِ ما بعدِ تو : غصه و آلام و بس 《عقدِ عزای تو بست ، سنتِ اسلام و بس  سلسله‌ی کائنات ، حلقه‌ی این ماتمند》 روزِ ازل گشت تا رایتِ عشق‌ت بلند شد همه جا برملا رایتِ عشق‌ت بلند خورده سرِ کوچه‌ها رایتِ عشق‌ت بلند 《گشت چو در کربلا : رایتِ عشق‌ت بلند خیلِ مَلَک در رکوع ، پیشِ لوای‌ت خمند》 یادِ تو از خویش بُرد : عاشقِ دل‌بُرده را تربتِ پاک‌ت هوس : آبِ بقا خورده را لطفِ تو راضی کند زائرِ آزرده را 《خاکِ سرِ کوی تو : زنده کند مرده را زان که شهیدانِ تو : جمله مسیحا دمند》 با تو رها می‌کنند لذّتِ قصرِ جنان طایفه‌ی عارفان ؛ لشگرِ دلدادگان ریخته دور و برت : پیکرِ سروِ جوان 《هر دم از این کشتگان ، گر طلبی بذلِ جان در قدم‌ت جان‌فشان ، با قدمی محکمند》 نکته‌ی توحید در صفحه‌ی پیکارِ توست شرحِ وفا و خلوص : قصّه‌ی سردارِ توست حاجتِ اهلِ ادب : دستِ علمدارِ توست 《سرِّ خدای ازل ، غیب در اسرارِ توست  سرِّ تو با سرِّ حق ، خود ز ازل توأَمند》 واله‌ی شوریده را نیست بجز غم نصیب دردِ فراقِ مرا هم تو دوا ، هم طبیب جز دو سه یارِ نجیب ، کوفه ندارد غریب 《محرمِ سرِّ حبیب ، نیست به غیر از حبیب  پیک و رسل در میان ، مَحرم و نامحرمند》 از کرَم‌ت نوکرت شَرم نیارد چرا ؟ مزرعه‌ی سینه را مِهر نکارد چرا ؟ عکسِ جمالِ تو بر دل ننگارد چرا ؟ 《در غمِ جسم‌ت " فؤاد " ، اشک نبارد چرا ؟  کاین قطراتِ عیون ، زخمِ تو را مَرهمند》