هوای خوبِ تو جان را بسوی طوس کشیده
کبوترِ دلِ عاشق در آن حریم پریده
خیالِ مرقدِ پاکت به عرش برده دلم را
دوباره زائرِ زاری رسیده و نرسیده!
تو دلنوازترینی تو چارهسازترینی
گلی به عطرِ تو در هیچ بوستان ندمیده
زنی نشسته کنارِ رواق و از غمِ غربت
میان گریه بخواند دعا ، بریدهبریده
بروی قولِ خودش ایستاده دخترِ زیبا
فقط به عشقِ شما چادری سپید خریده
به شور و شوقِ جوانی ؛ عصازنان سر پیری
رسانده است خودش را حرم ، خمیدهخمیده
کسی سراغ ندارد چنین نگاهِ بلندی
شبیه چشم تو هرگز ندیده و نشنیده
غزل برای بیانِ فراق ، مایه ندارد
بگیر ای دلکم ، یاری از غنای قصیده
#امید_امیدزاده
@omidzadeh_yakarim
در شامِ بُهت و عصرِ پُر از حیرت ، در ظهرِ بیقراریِ بیسامان
در کوچههای رونق لفّاظی ، پشتِ سکوتِ معنیِ سرگردان
در لابلای روحِ بلادیده ، زیر فشار فتنهی پاشیده
باید گذشت از خطر این سیل ؛ باید پرید از سر این زندان
باید من فقیر زمینخورده ، آب از روی تمامیِ دین برده
خود را به آستان تو اندازم ؛ ای حضرت کریم ؛ ای سلطان!
من مستمند رشتهی پیوندت ؛ مسکین بینهایت لبخندت
من سائل نگاه رئوف تو ؛ ای مهربانترین گل این بُستان
ای اصلِ اصلِ اصلِ همه هستی ؛ ای روحِ روحِ روحِ همه عالم
ای جانِ جانِ جانِ تن این خاک ؛ ای پایتختِ معنویِ ایران
هم کاملی و نقص نداری تو ؛ هم آرزوی باغ و بهاری تو
از نسل گل ، بهشتتباری تو ؛ رودی تو از شمیم خوش باران
دل: بی امان سرود تو میخواند ؛ سر : مرشد سعادت خود داند
ای باطن حقایق لاهوتی ؛ ای هشتمین کرامت بی پایان
تو شرط "لااله"ِ مسلمانی ؛ حصنِ حصین قلعهی ایمانی
تو امتداد سورهی انسانی ؛ تفسیر ناب و خالصی از قرآن
ای عارف خدای جهانگستر ؛ بالاترین معادلهی باور
ای رهنمای منزل بیداری؛ ای آیهی معرفی جانان
#امید_امیدزاده
غالباً با درد و غم ، مردُم به مشهد میروند
از مسیر کوچهی هشتم به مشهد میروند
زائرش از حضرت معصومه میگیرد برات
بیشتر ، ایرانیان از قم به مشهد میروند
در زیارت ، همّت و قسمت ندارد اعتبار
خادمان با "دعوت خانم" به مشهد میروند
زاهدان : تسبیح بر کف ، شاعران : حافظ به دست
مَشتیان : با کیسهی گندم به مشهد میروند
ناخدایانِ دلِ دریای طوفانیّ عشق
تا نگردد راهِ ساحل گم به مشهد میروند
#امید_امیدزاده
@omidzadeh_yakarim
روزهایی که از شلوغی شهر
خُرد و درمانده میرسم خانه
فکرهای اداری و مالی
میدود در سرَم حریصانه
وقتهایی که از زمین و زمان
خسته و دلشکسته و کِسلم
گاهگاهی که حالِ من خوش نیست
از تمامِ جهان گرفته دلم
لحظههایی که دوری از خورشید
کرده آیینهی مرا تیره
روزگاری که زَرق و برقِ حیات
کرده چشمِ مرا به خود خیره
بیتکلّف، بدونِ تشریفات
سوی قبله به راه میافتم
میروم در پناهِ حضرتِ عشق
مست، در بارگاه میافتم
میروم تا جَلا دهد قلبم
از وجودم غبار برگیرد
میروم تا نهالِ خشکِ دلم
از صفای حرم، ثمر گیرد
شاهعبدالعظیم جانِ ریست!
جانِ ری نه! که جانِ تهرانست
زائرش: زائرِ حسینِ غریب
حرمش: کربلای ایرانست!
مثلِ جدّش: کریم و بخشندهست
ناامید از درش نرفته گدا
زائرش شاد میرود ز حرم
میشود از غمِ زمانه رها
در حریمِ بهشت او مدفون
اهلِ دانش؛ اعاظمِ علماند
طالبانِ حدیثِ اهلُالبیت
گِرد این قبّه، عازمِ علماند
ملجاء مشکلِ گرفتاران
داروی دردهای سختست او
گرچه شاهان، کنارِ او دفناند
شاهِ شاهانِ پایتختست او
بیتعارف، مجاورانِ حرم
اهلِ مهماننوازی و کرماند
همگی سفرهدار و بخشنده
همگی باوقار و محترماند
#امید_امیدزاده
از من شنو نصیحت شیوا را
دشمن بدار دشمن مولا را
دشمن بدار دشمن آنکس که
قبلهست اهل عالم بالا را
من دشمنم به دشمن آن مردی
که گفته آن خطابهی غرا را
فرموده است《شِقشِقَةٌ》چونان
کرده عجب شکایت دنیا را
که آب کرده قلب رئوفان را
سوزانده سخت، سینهی خارا را
گفته حکایت نبی و اصحاب
خوانده روایت غم فردا را
تشریح کرده سوز زمستان را
توصیف کرده ظلمت یلدا را
بعد از رسول، حقّ علی بردند
سوی فلان، کشانده تمنّا را
نصِ بلامنازعِ قرآن را
دستورِ حضرتِ حقِ یکتا را
در زیر پا گذاشته -کافرکیش-
بر روی حق نهاده چرا پا را؟
هرگز ندیدهایم شود کوری
چون رهنمای، سالکِ بینا را
هرگز نبوده است شود پَستی
فرمانده، شخصِ عالیِ اعلی را
گوساله را خدای بنامیدند
لعنت کنید آن بُتِ رعنا را
لعنت کنید جِبت و هُبل را هم
طاغوت را و خادمِ عُزّی را
لعنت کنید سامری دین را
آن فتنهجویِ یاغیِ نازا را
لعنت کنید غاصب ملعون را
آن بیحیا خلیفهی رسوا را
آن بیحیا که آتش کین افروخت
بر بابِ وحی، بیتِ مُعلّا را
آن خانهای که حضرت پیغمبر
سر داد در مقابلش آوا را :
《کز حق درود باد بر اهل حق
آن اهلبیت طاهر و والا را》
هم گفته با صراحت و با تاکید
هم بهره برده صحبت ایما را
فرموده است معنی کوثر را
تصریح کرده خانهی طوبی را
اما دریغ و درد نفهمیدند
شان و مقامِ بانوی حورا را
مردم سکوت کرده در این بلوا
از حد، برون نموده تماشا را
میزان: علیست از چه برون بردید
از بیتِ وحی، بحرِ شکیبا را؟
گم کرده راه و رفته به راه کج
نادیده این صراطِ هویدا را
غرق گمان و تشنهی تشویشید
نشناختید حضرتِ دریا را
دلبستهی دنائت دنیایید
تنها نهاده عارفِ شیدا را
در وهمِ سودِ بیع و نفهمیدید
بازندهاید حکمتِ سودا را
باغِ فدک گرفته به زور از وی
از یاد برده آیهی تقوا را
خوردید خوشهی رطب و اما
نشناختید صاحب خرما را
کردید از این بلای جهانافروز
مرثیهساز، آدم و حوّا را
هم اشکِ نوح را درآورده
هم نالهی خلیل و مسیحا را
در این خزانِ بیپدری باید
لعنت کنیم بانی سرما را
من دشمنم به دشمن اهلِ بیت
من دوستدار، حضرت زهرا را
از ظلم مینویسم و از مظلوم
تا میتوان نوشت الفبا را
یا رب به حق سورهی اَلاِنسان
فرمای بیش، کیفر آنها را
از دشمنانِ سلطهگرِ تاریخ
یا رب! بگیر دادِ دل ما را
یا رب! به حقِّ سورهی وَالعَصرَت
بر ما رسان حمیدهی زیبا را
بر ما رسان بقیّهی معصومین
آن مرد باصلابتِ تنها را
آن منتقم؛ ذخیرهی آینده
بر دردِ این زمانه، مداوا را
#امید_امیدزاده
بسم الله الرحمن الرحیم
تبرّی از دشمنانِ حق، آنجا که در مقامِ عمل و رفتار، مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد جزء فروعِ دین(در کنار تولّی) است ولی آنجا که در مقامِ اعتقادِ قلبی و باورِ عقلی به آن نگاه شود جزء اصولِ دین(در ذیلِ اصلِ توحید، نبوّت و امامت) شمرده میشود.
بنابراین بدیهی است که احکام فقهی یعنی فروعِ دین، تقلیدی است و با رجوع به رسالهی عملیه و فتاوای مراجع تقلید قابل دسترسی است اما مسائلِ اعتقادی یعنی اصولِ دین، کاملاً تحقیقی است و بههیچوجه تقلیدی نیست.
بهعبارت دیگر برای فهم و تعمق در اصل توحید و نبوت و امامت و عدل و معاد باید بهطور مستمر و دائمی و بهصورت گسترده و نامحدود دست به تحقیق زد و برای وصول به حقیقت از طریق مطالعه و مباحثه و مشاورهی علمی پژوهید.
متاسفانه موضوع برائت در جامعهی دینی ما آنچنان که باید تبیین و تحلیل نشده است و این اصل مهم که کلمهی توحید(لا اله الا الله) با آن آغاز شده -که بدون نفیِ طاغوت، پذیرشِ ولایتِ حق غیرممکن است- و قبولِ نبوت بدون شکستنِ اصنامِ شرکآلود، محال و فهمِ امامت بدون بیزاری از مظاهرِ نفاق و عناد و لجاج، ممتنع میباشد دچار تحریف و فراموشاندن و برخورد گزینشی شده است.
در حالیکه این عقیدهی قلبی -یعنی تبری از کفر و شرک و نفاق و ظلم- و اظهار زبانی و رفتاری این بیزاری و تنفر -از کافران و مشرکان و منافقان و ظالمان- دارای اثرات و نتایج اخلاقی و اجتماعی و سیاسی فراوانی است زیرا موجب دوری انسان مومن از گناه و زشتی و نیز تحدید و مرزبندی با اهلِ عصیان و طغیان و همچنین مقابلهی عملی با معاندان و دشمنانِ مذهب خواهد گردید.
لعنِ دشمنان اهلبیت(ع) و قاتلان آن بزرگواران که در زیارات و ادعیهی ماثوره آن حضرات -هم بهصورت کلی و هم مصداقی- بهوفور دیده میشود(۱) چیزی غیر از دعا برای دفع رحمت خدا از آنان نیست و نوعی نفرین است و ربطی به توهین و فحاشی و سَبّ ندارد. چرا که در بسیاری از آیات قرآن نیز لعن و نفرین ظالمان و کافران وجود دارد(۲) و ساحت قدسی کلامالله، مبرا از توهین و فحاشی است و اگر در جایی ظاهرِ آیات چنین بنماید در واقع توصیف است نه توهین!
مفهوم دیگری که در این راستا نیازمند تبیین و موشکافی است بحث《وحدت》است. وحدت مسلمین اگر بهمعنای اتّحاد در برابر دشمنان اسلام است حرف درستی است اما اگر بهمعنی فراموشکردن اختلافات اعتقادی و فقهی و سیاسی و یکی و یکرنگشدن با عامه است قطعاً نه تنها اشتباه بلکه غیرِممکن و تصوّر آن نیز محال است. زیرا در این صورت تباین و تمایزی بین شیعه و سنی باقی نمیماند.
بنابراین بهنظر میرسد ترکِ لعنِ دشمنان و قاتلانِ اهلِبیت(ع) و پرهیز از تبری و بیزاری از آنان، دستِکم بهلحاظ قلبی و اعتقادی غیرِمجاز و غلط است و بهلحاظ عملی و فقهی نیز هرکس، مکلًف است به دستور مرجع خود رفتار کند که در این زمینه، فتوای عموم مراجع، تنها پرهیز از سبّ و توهین نسبت به مقدسات اهلِسنت و ایجاد اختلاف است.
پانوشت:
(۱)
- اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ/ اَللّهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنّی وَ ابْدَاءْ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ الثَّانِیَ وَالثّالِثَ وَ الرّابِعَ(زیارت عاشورا)
- إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا ﴿۵۷﴾ احزاب
همانا آنها که خدا و رسولش را آزار مى دهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته، و براى آنها عذاب خوارکنندهاى آماده کرده است.
- انما فاطمة بضعة منّی یؤذینی ما آذاها و ینصبنی ما انصبها
همانا فاطمه پارهی تن من است، هر چه او را بیازارد مرا آزرده و هرچه او را اندوهگین کند مرا اندوهگین کرده است.
(۲)
- وَعَدَ الله الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْکُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا هِیَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِیمٌ ﴿۶۸﴾توبه
خداوند به مردان و زنان منافق و کفار، وعده آتش دوزخ داده که در آن جاودانه خواهند ماند که همان کفایتشان میکند! و خدا آنها را لعن کرده و عذاب همیشگى براى آنهاست!
- یَوْمَ لَا یَنفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ ﴿۵۲﴾ غافر
روزی که معذرت ظالمین سودی نبخشد و لعنت و جایگاه بد برای آنهاست!
- وَالَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الأَرْضِ أُوْلَئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ ﴿۲۵﴾ رعد
آنها که عهد الهى را پس از محکم کردن مىشکنند، و پیوندهایى را که خدا دستور به برقرارى آن داده قطع مىکنند، و در زمین فساد مى نمایند، لعنت و ناگواری آخرت براى آنهاست!
عین خدا یکتاست؛ تکراری ندارد
در زندگی جز فاطمه یاری ندارد
معراج را هم در هوای مرتضی رفت
احمد به جز او میلِ دیداری ندارد
شیرِ هوی را کُشت با شمشیرِ تقوا
مرحبکُشی نزدِ علی کاری ندارد
بشنو به گوشِ دل که آوای اذان هم
غیر از ولایت، هیچ اقراری ندارد
ایثار را در《لَن تَنالوا البِر》نشان داد
بخشیدنِ خاتم که دشواری ندارد
#امید_امیدزاده
باران گرفت و چشمهی کوثر روانه شد
بلبل به باغ آمد و گرمِ ترانه شد
آمد کسیکه صبرِ خدا را نشانه شد
دشتِ کویرِ عاطفه را آبودانه شد
از پشتِ لحظههای تجّرد زنی رسید
تاریخ کمکسی به چنین عزمِ جزم دید
دختر مگو! بگو : گُلِ بُستانِ کردگار
خواهر مگو! بگو : سخنِ سبزِ روزگار
مادر مگو! بگو : سببِ خلقتِ بهار
خاتونِ دهر و زاهدهی عارفهتبار
مبهوت شد حماسه از اعجازِ نامِ او
در حیرتاند اهلِ ولا از قیامِ او
زینب: یگانهدخترِ ممتازِ مرتضی ست
او آشنای کوچهی توحیدِ کبریاست
زیباترین تجلّیِ تصویرِ کربلاست
از هر چه عجز و ذلّت و بیچارگی رهاست
زینب: عقیلهایست که از خانومان گذشت
حتی به راه مکتبش از خیرِ جان گذشت
عاشق مگو! که عشق، حقیرست در بَرش
عاشق شدهست عاشقِ عشق برادرش
آیینهای گذاشته حق در برابرش
عشقی که هست مرحمتِ حیِّ داورش
آخر کجاست مَحرمِ این وادیِ غیور
بیطاقتیم ما همه در عشق، او صبور...
▫️
بانو! بگیر از دل ما اضطراب را
هموار کن مسیر پر از پیچوتاب را
بیدار کن تمامیِ دلهای خواب را
بشکن به چشم ما اثراتِ سراب را
ما از الَست طایفهای عشقمحوریم
شکرِ خدا که در دو جهان، خاکِ این دریم
ما را مدافعانِ حریمت نوشتهاند
از سائلانِ فیضِ قدیمت نوشتهاند
مدیونِ خاندانِ کریمت نوشتهاند
از مخلصانِ شانِ عظیمت نوشتهاند
از فتنههای دوزخیان، زار و خستهایم
در انتظارِ مهدیِ زهرا نشستهایم
#امید_امیدزاده
نشناخت آنچنان که تویی هیچکس تو را
مدحِ خدا به آیهی تطهیر بس تو را
لحظهبهلحظه زندگیات یادِ مرتضیست
مشغول خود نکرد جهانِ عبث تو را
هستی چو حلقهایست کفِ دستهای تو
لاهوت همچو طاقچه در دسترس تو را
مرغی! -پر از طراوتِ پرواز- ای دریغ!
این پستآشیانهی دنیا قفس تو را
آیینهای زلالی و پاکیزه از غرض
هرگز نبود در دلِ پاکت هوس تو را
تو مادری برای نبی؛ او تو را پدر
تو همدمی برای علی؛ او نفس تو را
دریای بیکرانهای! -آرام و ژرفخو-
بیارزشست غائلهی خاروخس تو را
سیمرغِ ذوالجلالی و در این دو روزِ عمر
این دشمنانِ سستعناصر مگس تو را
مبهوتِ ارتفاعِ مقام تو ماندهایم
باید شناخت ذاتِ خدا را سپس تو را
#امید_امیدزاده
May 11
https://ble.ir/omidzadeh1359
سلام علیکم
در صورت تمایل دوستانتان را از طریق این پیوند به صفحهی اشعار من در نرمافزار بله دعوت بفرمائید!