🔸وَلْيَعْفُواوَلْيَصْفَحُوا؛
أَلَاتُحِبُّونَأَنيَغْفِرَاللَّهُلَکُم
●ببخشیدوچشمبپوشید...
آیـٰادوستنداریدخداوندشمـٰاراببخشد؟
★(سورھنور²²)
اگربـٰاحرفے،رفتـٰارے،اشـٰارهاے...
خواستہیـٰانـٰاخواستہدلمـٰانرنجید
دربخششومهربـٰانےمصممبـٰاشیم...
نہدرکدورتهـٰا😇♥︎
``| @ya_rafigh_18|``
_ ازآیتاللّٰھبھجت‹ره›پرسیدند :
امامزمان‹ع›ڪجاست؟!
فرمودند :آقادرقلبهاے شماست؛♥️
مواظبباشیدبیرونش نڪنید:)..!
_ #اللهمعجللولیڪالفرج⛅️
🌱@ya_rafigh_18
( استاد فاطمی نیا )
این همه شب قدر بر من گذشت اما خودم میگویم که آدم نشدهام؛ چون معنی قدر را نفهمیدهام. بدتان نیاید اما جز عوام بازی از قدر چیزی نمیدانیم. قدر یعنی تجدید نظر کنیم! باید تقوا را اگر از قبل شروع نکردهایم از شب قدر شروع کنیم و جدی تصمیم بگیریم بداخلاق و پرخاشگر نباشیم و غیبت نکنیم.
🌱@ya_rafigh_18
🔴 روایتی از امیرالمؤمنین علیه السلام درباره برخی از زنان آخرالزمان
🔰اصبغ بن نباته به نقل از امیر المؤمنین علیه السلام:
« يَظْهَرُ فِي آخِرِ اَلزَّمَانِ وَ اِقْتِرَابِ اَلسَّاعَةِ وَ هُوَ شَرُّ اَلْأَزْمِنَةِ نِسْوَةٌ كَاشِفَاتٌ عَارِيَاتٌ مُتَبَرِّجَاتٌ مِنَ اَلدِّينِ دَاخِلاَتٌ فِي اَلْفِتَنِ مَائِلاَتٌ إِلَى اَلشَّهَوَاتِ مُسْرِعَاتٌ إِلَى اَللَّذَّاتِ مُسْتَحِلاَّتٌ لِلْمُحَرَّمَاتِ فِي جَهَنَّمَ خَالِدَاتٌ »
من لا يحضره الفقيه،ج۳،ص۳۹۰
در آخرالزمان و نزدیک شدن زمان موعود (قیامت یا حضرت مهدی علیهالسلام) که بدترین زمانهاست (چون جهان از ظلم و ستم پر شود) #زنانی ظاهر میشوند #بیحجاب و عریان بیرون آمده #خودنمائی میکنند، از دین #خارج میشوند (به احکام دین توجهی ندارند) در #فتنهها (آشوبها یا محافل عیش و شهوت) داخل میشوند و[به] #شهوترانی روی میآورند و به #لذات جوئی ها شتابانند، #حرام های الهی را حلال میکنند و در #جهنم همیشه خواهند ماند.
( ترجمه؛ برگرفته از کتاب دانشنامه امام علی علیه اسلام، ج1، ص915)
🌱@ya_rafigh_18
#تلنگر
مادامى که سيب با چوب باريکش به درخت متصل است
همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند.
باد باعث طراوتش میشود
آب باعث رشدش میشود
و آفتاب پختگی و کمال ميبخشد
اما ...
به محض منقطع شدن از درخت
و جدايى از "اصل"
آب باعث گندیدگی
باد باعث پلاسیدگی
و آفتاب باعث پوسیدگی
و از بين رفتن طراوتش میشود.
مراقب وصل بودن به "اصالتمان" باشیم که انسانیتمان از بین نرود..!
@ya_rafigh_18🍃
| #دعای_روز بیستوچهارمماهرمضان💐|
اللهمّ إنّی أسْألُکَ فیه ما یُرْضیکَ وأعوذُ بِکَ ممّا یؤذیک وأسألُکَ التّوفیقَ فیهِ لأنْ أطیعَکَ ولا أعْصیکَ یا جَوادَ السّائلین.
خدایا من از تو میخواهم در آن آنچه تو را خوشنود کند و پناه مى برم بتو از آنچه تو را بیازارد واز تو خواهم توفیق در آن براى اینکه فرمانت برم ونافرمانى تو ننمایم اى بخشنده سائلان ؛آمین🤲
| #التماس_دعا📿|
#ماه_رمضان
@ya_rafigh_18🍃
از دلبستگی خبری نیست!
همسر شهید عباس بابایی میگوید:
«عباس، روزی آمد خانه و گفت: خانوم! باید خونهمان رو عوض کنیم، میخوام خونهمان رو بدیم به یکی از پرسنلِ نیروی هوایی که با هشت تا بچه در یک خونۀ دواتاقه زندگی میکنند. این خونه برای ما بزرگ است، میدهیم به آنها و خودمان میرویم آنجا... آن بنده خدا وقتی فهمید فرماندهاش میخواهد این کار را بکند قبول نکرد؛ اما با اصرارِ عباس بالأخره پذیرفت و خونهمان رو با آنها عوض کردیم.»
🌱@ya_rafigh_18
روزقیامتخدامیگه:
اینبندهالانبایدبرهجهنم
الانبایدفشارقبرداشتهباشه
ولیحسینم...
هرچیتوبگی...
اینزحمتنکشیدهنمیتونم
چیزیبهشبدم...
ولیاگهتوبخوایمیشه...
اصلاابرقدرتهحسین(ع)...
استادپناهیان
🌱@ya_rafigh_18
میگنامامحسینعخیلـیدوسدارهبھش
بگنپسـرفاطمـه
بھشبگو
پسـرفاطمـهمنمبخر..
نگولیاقتندارم!!
لیاقتُخودمونمیسازیمرفقآ..!
بگوخودتمنروبهحرمتبرسونپسرفـٰاطمه
🌱@ya_rafigh_18
مشتی !
هروقتمیخوآستۍگنـاهکنیبہاینفکرکن
کہشبـایقـَدرچقدرگریہکردیوبہخدآ
التمـاسکردیکہببخشتت!ببینلذتگنـاهبہشکستـنقولوقرارات
بـاخدامیارزه؟💔
#تلنگر
🌱@ya_rafigh_18
توجهڪردید ↓
برخوردحسین«ع»باحُر
برخوردخداستــــ باما
گناهراڪهندیدمیگیرههیچ
تحویلمانهممۍگیردعجیبــ..🌱
🌱@ya_rafigh_18
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#روایتی از فرمانده شهید
💪🏻 اگه این هم پاک نشد هم خاک نشد هرچی دوست داشتی بگو !
#شهیدمجیدقربانخانی
🌱@ya_rafigh_18
❴شـهادت اومدنی نیسـت،
رسـیدنیِ!
باید آنقدر بدویی تا بهش برسـی.
اگه بشـینی تا بیاد،
همه السـابقون میشـن،
مـیرن و تـو جـا میمونـی..!❵
#حاجحسینیکتا🌿
🌱@ya_rafigh_18
#ساعتبهوقتسلام
جُـزءتـودَرگوشہـدِل؏ـشقڪَسۍ
نیستمَـرا
جُزءمُلاقـٰاتِتـومِیلوهوَسـۍ
نیسـتمَـرا🧡
✨#سلامامامرضایخوبم
✨#السلامعلیکیاشمسالشموس✋
هدیه محضر دلداده حضرت زهرا(سلام الله علیها) سه صلوات اهداء کنیم...😊
مشهد که آمدیم، بچه ی دومم را حامله بودم. موقع به دنیا آمدنش، مادرم آمد پیشم. سرشب، عبدالحسین را فرستادیم پی قابله.
به یک ساعت نکشید، دیدیم در میزنند. خانم موقر و سنگینی آمد تو. از عبدالحسین ولی خبری نبود. آن خانم نه مثل قابلهها، و نه حتی مثل زنهایی بود که تا آن موقع دیده بودم. بعد از آن هم مثل او را ندیدم. آرام و متین بود، و خیلی با جذبه و معنوی. آنقدر وضع حملم راحت بود که آن طور وضع حمل کردن برای همیشه یک چیز استثنایی شد برایم.
آن خانم توی خانه ی ما به هیچی لب نزد، حتی آب هم نخورد. قبل از رفتن، خواست که اسم بچه را فاطمه بگذاریم.
سالها بعد، عبدالحسین راز آن شب را برایم فاش کرد. میگفت: وقتی رفتم بیرون، یکی از رفقای طلبه رو دیدم. تو جریان پخش اعلامیه مشکلی پیش اومده بود که حتما باید کمکش میکردم. توکل بر خدا کردم و باهاش رفتم. موضوع قابله از یادم رفت. ساعت دو، دو و نیم شب یک هو یاد قابله افتادم. با خودم گفتم دیگه کار از کار گذشته، خودتون تا حالا حتماً یه فکری برداشتین.
گریه اش افتاد. ادامه داد: اون شب من هیچ کی رو برای شما نفرستادم، اون خانم هر کی بود، خودش اومده بود...
~| @ya_rafigh_18|~🍃