eitaa logo
قرار عاشقی با شهیدان
3.4هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
6.9هزار ویدیو
47 فایل
✔غبارروبی گلزار شهدای کرمان چهارشنبه شب ها ساعت ۲۱ خودجوش و مردمی با رمز يا فاطمة الزهرا سلام الله اینجا! ازحاج‌ قاسم هم می گوییم اینکه چه شد حاج قاسم سردار دلها شد ارتباط با ادمین: @Yazahrasalamolah313
مشاهده در ایتا
دانلود
تحول در راهیان.mp3
زمان: حجم: 5.78M
پیشنهاد دانلودویژه👌 این داستان کاملآ وکاملآ وکاملآ واقعیست 🎧من!حسین یک دانشجوی بی اعتقاد! 🕊 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 @ya_zahhra_313
💙 نمیدونم الان چیـا ڪم دارے⁉️ ڪجـاهاے زندگیت گره داره⁉️ ناراحتیـت چیا هست⁉️ نمیدونم چقدر تلاش ڪردے برے .. نمیدونم چقدر برا دلـ💔ـواپسے.. چقدر دلت هوایے میشہ برا اومدنش..😔 ♨️چند تا حرف دارم برات ڪہ اگہ خوب دل بدے شاید یہ جا پیدا ڪنے ڪہ برے دردودل ڪنے غصه هاتو ڪم ڪنے دیگہ هے نگے من ڪہ تنهـام☺️💔 👈هر وقت دلتــ💔 گرفت از آدما، دلت تنگ شد برا یہ رفیق مهربون💞 ڪہ بتونے حرفاتو بهش بگے برو سر مزار *...🌷* اونجا یہ * _شهید* برا خودت انتخاب ڪن، سر مزارش حرفاتو بزن.. اگہ نمیتونے برے، بگرد دنبال شهیدے ڪہ تورو نگہ میداره...👌 باهاش شو، برادر خودت حسابش کن.. حرفاتو بهش بزن.. اصلا رودروایسے نڪنیااا همہ رو بگــــو بـےتعارف.. این رفیق با بقیہ رفقات فرق داره‌هااا😌 حتے اگہ غصہ هات سرِ اشتباهات خودت بود..😓 نمازت قضا شد،💔 غیبت شنیدے،🥀 نگاهت بہ خطا رفت⛔️ برو بهش بگــو ڪہ دلت شڪستہ از گناه📛، بگو غم دارے برا دورے از ، بگو دستتو بگیره.. بهش بگو : من یہ رفیق شهید🕊 دارم اونم ؛هوامو داشته باش😔 تویـے ڪہ زنده اے تویـے ڪہ دنیا رو چشیدے و دردامو میفهمے.. آخ اگــہ ڪہ دلــت بشـڪنہ...😔 خودش خریدار دلته❤️ حتما امتحانش کن👌🏻🙃 . *________________________* 👈اینجا قرار عاشقی با شهیدان است👉 🕊 🌷🕊🌷🕊🌷 @ya_zahhra_313
♦️شهید : «یک شب خواب شهید زین الدین را دیدم و هیجان‌زده پرسیدم: آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟ همین چند وقت پیش،‌ توی جاده‌ سردشت؟ 🔸حرفم را نیمه‌تمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانی‌اش افتاد. بعد باخنده گفت: من توی جلسه‌هاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی شهدا زنده‌ن؟ 🔸عجله داشت. می‌خواست برود. یک بار دیگر چهره‌ درخشانش را كاویدم. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: پس حالا كه می‌خوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمنده‌ها برسونم. 🔸رویم را زمین نزد. گفت: قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی می‌گم زود بنویس. هول‌هولكی گشتم دنبال كاغذ. یک برگه‌‌ كوچک پیدا كردم. فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: بفرما برادر! بگو تا بنویسم. 🔸گفت: بنویس: سلام، ‌من در جمع شما هستم! همین چند كلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی، با لحنی كه چاشنیِ التماس داشت، گفتم:‌ بی‌زحمت زیر نوشته رو امضا كن. برگه را گرفت و امضا كرد. كنارش نوشت: سید مهدی زین‌الدین. 🔸نگاهی بهت‌زده به امضا و نوشته‌ زیرش كردم. با تعجب پرسیدم: چی نوشتی آقامهدی؟ تو كه سید نبودی! گفت: اینجا بهم مقام سیادت دادند! 🔸از خواب پریدم. موج صدای آقامهدی هنوز توی گوشم بود؛ سلام، من در جمع شما هستم!» 📚منبع: کتاب «تنها زیر باران» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🥀⃟•✍کپی مطالب باذکر صلوات به نیت سلامتے و تعجیل در فرج مولے جایز است 👈اینجا قرار عاشقی با شهیدان است👉 @ya_zahhra_313