eitaa logo
قرار عاشقی با شهیدان
3.4هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
6.9هزار ویدیو
47 فایل
✔غبارروبی گلزار شهدای کرمان چهارشنبه شب ها ساعت ۲۱ خودجوش و مردمی با رمز يا فاطمة الزهرا سلام الله اینجا! ازحاج‌ قاسم هم می گوییم اینکه چه شد حاج قاسم سردار دلها شد ارتباط با ادمین: @Yazahrasalamolah313
مشاهده در ایتا
دانلود
بـسْمِ رَبِّ الْـشُّـهَـداءِ وَالْـصِّـدّیـقـیـن 🌹سردار شهید علی شفیعی ♥تولد1345/08/18 کرمان شهادت1365/10/4 جزیره ی ام الرصاص♥ ✅سمت:فرمانده محورهای عملیاتی لشکر41 ثارالله کرمان ✅خاطراتی از سردار شهید علی شفیعی ⬅ کمک به نیازمندان در نیمه های شب ⬅درب اولین منزل ایستاد، گره گونی را باز کرد و پلاستیکی را کنار در گذاشت، چند مرتبه به شدت در را کوبید و سریع رفت، در باز شد، زنی پلاستیک کنار در را برداشت، به بیرون سرک کشید و برگشت . ✅هیچ گاه جنگ و جبهه را رها نکرد و سختیهای آن را با جان و دل پذیرفت . در عملیات والفجر 8 در کارخانه نمک فاو آنقدر مانده بود که یک لایه نمک بر پوستش نشسته بود و با شوخی به بچه ها می گفت "اگر نمک می خواهید من دارم "دستی بر موها و صورتش می کشید و نمک می ریخت ، از بس با آب شور کارخانه وضو گرفته بود ، تمام دست و صورتش شوره بسته بود . او با این وضع مشکل هم حاضر نبود وظیفه خود را زیر پا بگذارد و برای آسایش خودش کار جبهه و جنگ را رها کند. ✅فرازی از وصیت نامه ⬅خدایا شاهد باش به ظاهر و به درستی نیتم وتورا بهترین دوست ها وعشق ها واعمال ها یافتم پس مرابه راه خودت فراخوان و بدان از تمامی مظاهر جاری بریدم تا به تو بپیوندم . خدایا من خواهان شهادت هستم پس در حقم لطفی کن ، خدایا این دست ها درخانه تو را زده است خدایا این چشم ها بهانه تو رامی گیرد و بی اختیار اشک می ریزد. ✅مزار شهید: گلزار شهدای کرمان ، ردیف هفتم از کنار دیوار مهدیه ، شماره 16 از سمت بالا ✅عکس کاشی کاری: خیابان مصلی ، نبش ورودی خیابان کارگر (به طرف شرق روبروی سازمان تامین اجتماعی شماره 1
سردار شهید علی شفیعی تولد 1345/08/18 کرمان شهادت 1365/10/4 جزیره ی ام الرصاص سمت:فرمانده محورهای عملیاتی لشکر41 ثارالله کرمان خاطراتی از سردار شهید علی شفیعی کمک به نیازمندان در نیمه های شب درب اولین منزل ایستاد، گره گونی را باز کرد و پلاستیکی را کنار در گذاشت، چند مرتبه به شدت در را کوبید و سریع رفت، در باز شد، زنی پلاستیک کنار در را برداشت، به بیرون سرک کشید و برگشت . هیچ گاه جنگ و جبهه را رها نکرد و سختیهای آن را با جان و دل پذیرفت . در والفجر 8 در کارخانه نمک فاو آنقدر مانده بود که یک لایه نمک بر پوستش نشسته بود و با شوخی به بچه ها می گفت "اگر می خواهید من دارم "دستی بر موها و صورتش می کشید و نمک می ریخت ، از بس با شور کارخانه وضو گرفته بود ، تمام دست و صورتش شوره بسته بود . او با این وضع مشکل هم حاضر نبود وظیفه خود را زیر پا بگذارد و برای آسایش خودش کار و را رها کند. فرازی از نامه باش به و به درستی نیتم وتورا بهترین ها و ها واعمال ها یافتم پس مرابه راه خودت فراخوان و بدان از تمامی جاری بریدم تا به تو بپیوندم . خدایا من خواهان هستم پس در حقم لطفی کن ، خدایا این دست ها در تو را زده است خدایا این چشم ها بهانه تو رامی گیرد و بی اختیار می ریزد. 👈اینجا قرار عاشقی با شهیدان است 👉 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 @ya_zahhra_313