༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀༅
#حدیث چهارم:
🖤نگاه مؤمن با نور خدا
حضرت فاطمةُ سلام الله علیها:
مؤمن، با نور خداوند متعال می نگرد.
عيون المعجزات : ص ۵۴
🥀 @yaade_shohadaa
🇮🇷شهید ارتش جمهوری اسلامی ایران؛
سرباز «غلامعلی حاجیزاده»
تاریخ تولد: ۱۳۴۰
تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۸/۱۶
محل شهادت: کرمانشاه
محل مزار: گلزار علی ابن جعفر قم
🍃 بخشی از وصیتنامه شهید:
از همان کودکی با اصول و مبانی دین آشنا شد. دوره ابتدایی و راهنمایی را که تمام کرد برای رفتن به جبهه آماده شد و با فرا رسیدن موعد سربازی بلافاصله به سوی جبهههای نبرد شتافت و در صفوف رزمندگان اسلام قرار گرفت.
او که از مدتها در انتظار رسیدن به معبود جانان بود در سال ۱۳۶۱ در کرمانشاه به آرزوی دیرینۀ خویش دست یافت و به فیض شهادت نائل آمد.
غلام علی آخرین بار که به مرخصی آمد خیلی برای رفتن عجله داشت و مدام میگفت: مادر من باید هر چه زودتر برگردم.
مادر می گفت: به خاطر من چند روز دیگر بمان.
گفت: مادر جان! الان موقع خوردن و خوابیدن نیست. هنگام جنگ و جهاد در راه خداست.
♦️تلاوت سوره ی «حمد» هدیه به شهید والامقام «غلامعلی حاجیزاده»
#نهمینچلهتوسلبهشهدا
#شهدای_ارتش_جمهوری_اسلامی_ایران
#روز چهلم
🥀 @yaade_shohadaa
#عروج_عاشقانه
🥀«۹ آذر ماه»
🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹
💔 شهید ابراهیم کریمی سر اکیپ گشت مرزی بودند و در حین گشت زنی متوجه ورود افراد ناشناسی به صورت غیر قانونی به داخل کشور میشوند،که بعد از دستور ایست از جانب شهید آنها که از گروه پژاک بودند شروع به تیراندازی میکنند که در نتیجه ایشان از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله قرار گرفته و به علت شدت جراحت قبل از رسیدن آمبولانس به شهادت میرسد.
♦️هدیه به روح شهید بزرگوار ابراهیم کریمی «صلوات»
#شهید_امنیت
🥀 @yaade_shohadaa
#خاکریز_خاطرات
✨آنها پیش از آنکه شهید شوند، شهید بودند؛
♦️زمانی که قاضی بود، بعضی ها چمدان پر از پول به عنوان رشوه برایش میآوردند، اما همسرم هیچ کدام را قبول نمیکرد.
حتی یکبار دیدم آقایی بعد از اینکه کارش از راه قانونی در دادگاه انجام گرفته بود، آمد و دستمالی پر از پول را جلوی ایشان گذاشت.
شیخ احمد تا پول ها را دید، عصبانی شد و داد زد: اومدی آخرتم رو به دنیا بفروشی؟ بلند شو برو...
اون آقا نفهمید چطور پول هاش رو جمع کنه و بره...
📚 کتاب سرداران تقوا،صفحه ۹۰، خاطرهای از زندگی روحانی شهید شیخ احمد فقیهی
#امام_زمان
#حجاب
🥀 @yaade_shohadaa
✨یادبود شهدای مخاطبین
💔شهید والامقام امیر سیاوشی شاه عنایتی
✍🏻«امیر سیاوشی شاه عنایتی» متولد ۱۵ خرداد ۱۳۶۷ در تهران بود و در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۲۹ (مصادف با شهادت امام حسن عسگری «ع») در حلب سوریه به شهادت رسید.
شهید والامقام، دو سال با همسرش ریحانه قرقانی عقد کرده بودند عشق و علاقه بین این دو آن قدر زیاد بود که همه آرزوها و برنامههای چند سال آینده زندگی شان را با هم چیده بودند. قرار بود اگر پسردار شدند اسمش محمدطاها باشد و دخترشان را نازنین زهرا بگذارند.
امیر مثل خیلی از تازه دامادها عاشق زن و زندگیاش بود، اما درست در زمانی که میخواستند زندگی مشترکشان را زیر یک سقف آغاز کنند، همه داشتههای دنیایی را رها کرد و در اعزام به سوریه شهید شد. آنچه در پی میآید.
🥀شهید مهدی زین الدین:
هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله «علیه السلام» یاد می کنند…
«هدیه به شهید بزرگوار امیر سیاوشی شاه عنایتی ذکر فاتحه و شاخه گل صلوات»
#شهدای_مخاطبین
#غزه_مظلوم
🥀 @yaade_shohadaa
یادِ شهدا
✨یادبود شهدای مخاطبین 💔شهید والامقام امیر سیاوشی شاه عنایتی ✍🏻«امیر سیاوشی شاه عنایتی» متولد ۱۵ خر
🌹برای یادبود شهید بزرگوارتان در کانال «یادِ شهدا»، عکس و اطلاعات شهید را به آیدی زیر ارسال کنید.👇🏻
@yade_shoohada
#طوفان_الاقصی
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
37.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شبزیارتیامامحسین ♥️
💔من تمام عمر دنبال صدای مادرم...
اللهم الرزقنا زيارة الحسين فى الدنيا
و شفاعة الحسين فى الاخرة🤲🏻
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ💚
وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ💚
وعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ💚
وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن💚
❤️برای سلامتی و تعجیل در فرج #امام_زمان (عج) صلوات
#شب_جمعه
🥀 @yaade_shohadaa
#خاطرات_تفحص🥀
✍🏻خيلی گشته بوديم، نه پلاكی نه كارتی، هیچی همراهش نبود.
لباس فرم سپاه تنش بود. چيزی شبيه دكمه پيراهن در جيبش نظرم را جلب كرد. خوب كه دقت كردم، ديدم يك نگين عقيق است كه انگار جمله ای رويش حك شده؛ خاك و گل ها را پاك كردم. ديگر نيازی نبود دنبال پلاكش بگرديم! روی عقيق نوشته بود:«به ياد شهدای گمنام»
#رفیق_شهید
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀༅
#حدیث پنجم:
🖤دوری از تهمت به زنان پاکدامن
حضرت فاطمةُ(س):
خداوند دوری از تهمت زدن [به زنان پاکدامن] را واجب کرد، تا مانع لعنت [و دور شدن از رحمت حق] باشد.
📗الاحتجاج : ج ۱ ص ۲۵۸ ح ۴۹
🥀 @yaade_shohadaa
36.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀 💔 🥀 💔 🥀
✨نگاهِ شهدا گوارای وجودتان...
پایانِ
چله توسل به شهدای ارتش جمهوری اسلامی ایران
#امام_زمان
#حجاب
🥀 @yaade_shohadaa
✨﷽✨
🌹 چله دهم توسل به شهدا
تعجیل در ظهور #امام_زمان
عجل الله تعالی فرجه
و برای نجات از #فتنه ها
🌹چله سوره کوثر🌹
برای بازگشت
آرامش به دلهایمان
حیا به بانوان سرزمینمان
غیرت به مردهای سرزمینمان
برآورده به خیر شدن حاجاتمان
به شهدای کودک💔 متوسل میشویم🤲🏻
🎁هر روز هدیه به یک شهید کوچک
✅ تاریخ شروع
۱۳ آذر ماه
🥀 لینک رو بزن وارد کانال شو👇
https://eitaa.com/joinchat/609943782Cb426596ccf
یادِ شهدا
✨﷽✨ 🌹 چله دهم توسل به شهدا تعجیل در ظهور #امام_زمان عجل الله تعالی
🖇️؛🌹
سلام رفقا؛
نهمین چله توسل به شهدا هم به پایان رسید.
ان شاءالله شهدا عنایت ویژه به هممون داشته باشن🤲🏻
👈🏻حتماً و لطفاً دوستان خودتون رو به چله جدید دعوت کنین☺️
#عروج_عاشقانه
🥀«۱۰ آذر ماه»
🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹
💔 وصیتنامه:
هر خانمی که چادر به سر کند و عفت ورزد، و هر جوانی که نماز اول وقت را در حد توان شروع کند، اگر دستم برسد سفارشش را به مولایم امام حسین (ع) خواهم کرد و او را دعا می کنم؛ باشد تا مورد لطف و رحمت حق تعالی قرار گیرد.
من مانند کسی هستم که سوار تاکسی شده و به مقصد می رسم ولی پولی ندارم، از خدا خجالت می کشم، ولی به لطف و رحمت خدا امیدوارم.
♦️هدیه به روح شهید بزرگوار حسین محرابی «صلوات»
#شهید_مدافع_حرم
🥀 @yaade_shohadaa
#معرفی_کتاب
📚من زندهام
"من زنده ام" روایتی از خاطرات دوران اسارت "معصومه آباد" بوده که به قلم خود وی منتشر شده است. عنوان روی جلد کتاب دستخط خود اوست که به خانواده اش با زبان فارسی نوشت: "من زنده ام" تا از بی خبری مفقودالاثری رهایی یابد.
این اثر موفق شده جایزه ی کتاب سال دفاع مقدس را در سیزدهمین دوره ی آن به خود اختصاص دهد و به زبان های دیگری هم بازگردانی شود.
"معصومه آباد" دختر پرافتخار و غیور ایران، زمانی که تنها هفده سال داشت به اسارت ارتش بعث عراق درآمد. او به همراه سه بانوی امدادگر ایرانی که از سوی هلال احمر در جبهه ها مشغول خدمت داوطلبانه بودند، توسط بعثی ها اسیر گرفته شدند و این اتفاق خوشحالی فراوانی را برای سربازان صدام به همراه داشت. به نحوی که به آن ها لقب "بنات الخمینی" یا دختران خمینی را داده بودند و خطاب به این بانوان غیرنظامی می گفتند که ارزش شما با ژنرال های ایرانی برابر است!
بخش نخست کتاب به کودک و نوجوانی "معصومه آباد" اختصاص دارد و او از خاطرات خانواده ی پرجمعیت و اهل آبادان خود سخن می گوید. "معصومه" در میان خواهر و برادرانش، عزیز دردانه ی پدر است و پدر از شدت علاقه ی زیاد، او را "دختر تو جیبی بابا" صدا می زند. این بخش از کتاب خواننده را با نحوه ی شکل گیری شخصیت "معصومه آباد" آشنا می کند تا مخاطب بداند چطور شد که وی برای امداد به نیروهای ایرانی داوطلب شد و سپس در ادامه ی کتاب "من زنده ام"، خاطرات دوران اسارت چهارساله ی این بانوی دلیر، به قلم روان و دلنشین خود او بازگو شده است.
#امام_زمان
#حجاب
🥀 @yaade_shohadaa
#برشی_از_یک_کتاب
#من_زندهام
#قسمت_اول
🥀در این قسمت خواستیم از مقدمه کتاب استفاده کنیم چون...💔😭
این کتاب را تقدیم می کنم:
به ساحت مقدس پیام آور کربلا که قصه اسارتش از واقعه عاشورا حماسه ساخت و اسارتش سرمشق همه آزادگان جهان و از جمله زنان آزاده ی کشورمان شد.
به پدر و مادر و برادران و خواهرانم که در طول جنگ و دوران اسارتم دلیرانه جنگیدند و ثانیه های انتظار را با توکل بر خدا شمردند و به دلواپسی ها پشت کرده و ایوب وار صبوری کردند.
به روح ملکوتی مرحوم حاج آقا ابوترابی که تکه ای از خدا بود که در زمین جا مانده بود و مقام معظم رهبری او را سید آزادگان نام نهاد.
به روح بلند شهید محمدجواد تندگویان که همه ی وجودش غیرت و شرف بود و هربار که بدطینتان در سلول ما را باز می کردند فریاد می کشید «نصر من الله و فتح قریب» هر کس صدای مرا می شنود فریاد بزند «و بشر المومنین». وقتی پیکر این شهید غریب به ایران رسید استخوان های شکسته و درهم ریخته ی سر و تنش، دشمن زبون را رسواتر کرد.
به همه ی همسرانی که با تبسم از یادگاران جنگ تیمارداری می کنند تا کاشانه ی زندگی گرم و پرشور بماند.
به چشم های همیشه تر و منتظر همسر مفقودالاثر محمد زارع نعمتی که می گوید: هر وقت محمد در خوابم به خانه می آید، همه خانه بوی عطری را می گیرد که او همیشه از آن استفاده می کرد.
به همه ی همسران صبور آزاده ای که ثانیه های جوانی شان در انتظار گرفتن پرنده های کاغذی سپری شد.
به فرزندانی که بی هیچ خاطره ای از پدر، سال های بسیاری را در انتظار دیدار او سپری کردند؛ به ویژه فرزند امیر خلبان حسین لشگری که در طول هیجده سال اسارت پدر، فقط یک نامه از او دریافت کرد.
این کتاب را نوشتم که بگویم:
من زنده ام که فراموش نکنیم از خانواده آبیان، پدر و پسر که در یک روز شهید شدند و مادر، حجله ی همسر و فرزندش را با هم چید.
من زنده ام که فراموش نکنیم هنوز هم میثم پسر طلبه ی شهید حسین زاده (مفقودالاثر) هر شب چشم انتظار، پشت در حیاط می خوابد که شاید یک روز پدرش بی خبر در خانه را بزند و او اولین نفری باشد که در را به رویش باز کند.
من زنده ام که فراموش نکنیم ما آزادگان هنوز شب ها با کابوس زندان الرشید و استخبارات، قتلگاه های عنبر، رمادیه، تکریت و موصل از خواب می پریم. بی آنکه سازمان های مدافع حقوق بشر به آن همه جنایات پاسخی داده باشند.
من زنده ام که فراموش نکنیم جنگ تحمیلی هشت ساله، جنگ دنیا با ایران بود و دفاع ما یک دفاع یک تنه بود. میگ و میراژهایی که بمب بر سر ما می ریختند هدیه ی شوروی و فرانسه بودند و مواد اولیه ی بمب های شیمیایی گاز خردل و سیانور، تحفه ی آلمان به رژیم بعث عراق بود. هواپیماهای خبرچین آواکس و ناوهایی که نفت کش های عربستان و کویت را اسکورت می کردند، همه چشم روشنی آمریکا به صدام بود. آنها با ناوچه هایی که به رژیم بعثی عراق پیشکش می کردند با هواپیماهای سوپراتاندار به سکوهای نفتی ما حمله ور می شدند. ناجوانمردانه تر اینکه این جنگ، فقط جنگ سرباز و ارتش نبود، بلکه آنها دامنه ی جنگ را به تمام شهرها و خیابان ها و مردم بی سلاح و بی دفاع کشانده بودند و با موشک های نه متری و دوازده متری، کوچه های دومتری را مورد اصابت قرار می دادند تا هیچ جان پناهی برای کودکان، مادران و غیرنظامیان باقی نگذارند. حالا چطور فرزندان ما باور کنند کشورهایی که اسلحه در اختیار صدام می گذاشتند، تغییر روش داده اند و دوستدار صلح و مدافع حقوق بشر شده اند؟
من زنده ام که فراموش نکنیم قصه ی سیصد شهید غریب اردوگاه ها و زندان های عراق را و یادمان نرود برای رژیم بعثی عراق چقدر جان اسیر بی بها و ارزان بود.
کاش دنیا بداند که بعثی ها چطور در جشن تموز (پیروزی کودتای صدام)، رضا زاهدی را مجبور کردند آواز بخواند و برقصد و او تن به این کار نداد و یک سرباز عراقی آنقدر او را زد که بر اثر خونریزی مغزی از دنیا رفت.
#جمعه
🥀 @yaade_shohadaa
#برشی_از_یک_کتاب
#من_زندهام
#قسمت_دوم
🥀کاش دنیا بداند که بر اسیران جنگی عملیات رمضان چه رفت و از برادر فرزام فر بپرسد که بعثی ها جشن تموز را در جبهه چگونه برگزار کردند و چگونه در مقابل چشمان بهت زده ی آنها، اسرا را به رگبار بستند و با تانک های تی-62 پیکر آنها را با خاک یکسان کردند و تعداد دیگری را آتش زدند و هر چه بچه ها فریاد زدند، آنها بیشتر هلهله و پایکوبی کردند و در آخرین بخش این ضیافت عده ای را به تانک و جیپ های نظامی بستند و آنقدر روی زمین کشیدند تا به شهادت رسیدند.
کاش دنیا بداند محمدعلی جعفری بر اثر ضربه های چوب بر سرش شهید شد.
کاش دنیا بداند مجید عامری بیمار نبود؛ او تمام رمضان را روزه گرفته بود، اما دو روز بعد به اسهال مبتلا شد، اما نه بر اثر این بیماری بلکه بر اثر ضربات شلاق به شهادت رسید، بی آنکه سازمان های بشردوستانه سر بچرخانند و بپرسند آنجا چه خبر است؟
کاش دنیا بداند در مهر سال 1359، نه در جبهه بلکه در شهر هزار و یک شب بغداد، در مقابل نعره ی افسر عراقی که به بهانه ی اینکه بداند چه کسی حرس خمینی (پاسدار) است، می خواست پنجاه نفر را به رگبار ببندد، علیرضا الهیاری خودش را از صف بیرون کشید و گفت: نکشید! اینها هیچ کدام حرس خمینی (پاسدار) نیستند. فقط من حرس خمینی هستم و لحظاتی بعد علیرضا ایستاده به زمین افتاد.
کاش دنیا بداند جمال ابراهیم پور بعد از چهل و پنج روز دست و پنجه نرم کردن با مرگ به بیمارستان صلاح الدین برده شد و هیچ وقت برنگشت و اسرای بعدی که به آن بیمارستان رفتند به چشم خود دیدند که جمال روی تختش نوشته بود: من را اینجا به قتل رساندند.
کاش دنیا سید جلیل حسینی را بشناسد، سیمای ملکوتی او را ببیند و از دوستش سید یونس علی حسنی مرثیه سرای اردوگاه موصل که او را غسل و کفن کرد بپرسد که او در آخرین لحظه چه گفت.
کاش دنیا بداند گوشت تن رضا رضایی از شدت شکنجه ها چنان شکافته بود که کابل های بعثی ها به استخوان های او می پیچید اما عطش شان فرو نمی نشست. بر زخم هایش نمک ریختند و باز راضی نشدند و تن شرحه شرحه اش را روی خرده شیشه ها غلتاندند و دست آخر او را به برق وصل کردند. کاش دنیا جسم رضا را می دید و به سازمان های بشردوستانه، هبوط انسانیت را نشان می داد.
کاش دنیا بداند صیادی که همیشه در اردوگاه شق و رق راه می رفت و قدم می زد، بر اثر ضربات کابل خونریزی مغزی کرد و شهید شد و یا وقتی هیأت صلیب سرخ برای علی دشتی نامه و عکس بچه هایش را از خرمشهر آورده بود، علی داشتی با وجود داشتن شماره ی اسارت، شهید شده بود.
کاش دنیا بداند اردوگاه تکریت جایی بود دیوار به دیوار جهنم، که اسرای بسیاری از جمله قدرت الله رحمتی در آنجا بر اثر تشنگی و بی آبی به شهادت رسیدند.
کاش دنیا بداند برای ما و تاریخ ما مایه ی فخر و مباهات است که فتح الله عزیزی سواد نداشت اما وقتی در اردوگاه خواندن و نوشتن را آموخت، اولین جمله ای که نوشت این بود: «من تا آخرین قطره ی خونم مقاومت خواهم کرد» و به این شعار عمل کرد.
کاش دنیا بداند دست های حسین صادق زاده به هر خاکی می خورد زمینش سبز می شد و از برکت دست های او باغچه ی کوچک اردوگاه سبز شده بود. اما بر اثر ضربه ی کابل خون دماغ شد و آنقدر خون از دست داد تا شهید شد. راستی در کدام نقطه ی این دنیا در قرن بیستم کسی بر اثر خون دماغ مرده است؟
کاش دنیا بداند که آدم فروش ها و خائنان، محمد رضایی را به بهای یک پاکت سیگار فروختند و دودش را به هوا فرستادند و زیر برگ فوتش را امضا کردند که به مرگ طبیعی مرده. اما آنها که محمد را به دلیل شدت جراحاتش نمی توانستند غسل دهند، می دانستند حقیقت چیست!
کاش دنیا بداند محمد صابری خواب دید به کربلا رفته و در آنجا همه به دور ضریح امام حسین می چرخند، اما ضریح به دور او می چرخد. فردای آن شب وقتی او در زمین فوتبال، نه با گرمکن و کفش آجدار فوتبال، بلکه با دمپایی و لباس مندرس اسارت دنبال توپ می دوید، چند قطره خون از بینی اش آمد. هر چقدر بچه ها التماس کردند که محمد را دکتر ببرید، افاقه نکرد و محمد در آغوش دوستانش شهید شد و وقتی کیسه ی انفرادی او را باز کردند وصیتنامه کوچکی پیدا کردند که نوشته بود: «اسارت در راه عقیده، عین آزادی است».
کاش دنیا بداند عبدالمهدی نیک منش مدت ها قبل بر اثر بیماری مرگ (یعنی بی دلیل) شهید شده بود اما صلیب سرخ پی در پی از مادرش نامه هایی می آورد که در آنها نوشته شده بود: «عبدالمهدی چقدر آرزو دارم تا زنده ام تو را دوباره ببینم».
و در پایان پس از سی سال این بار سنگین را که بر شانه ام بود، زمین گذاشتم تا بگویم:
در قاموس ظالمان، ظلم بارترین واژه «اسارت» است.
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
#معرفی_فیلم
🎥فیلم سینمایی "بی سیم"
🎬اطلاعات فیلم:
سال تولید: ۱۳۹۶
مدتزمان فیلم: ۱۵ دقیقه
ژانر: دفاع مقدس
کارگردان: سامان صالحی
نویسنده: پیام حاجی بابایی
بازیگر: پیام حاجی بابایی
✍🏻در سال های دفاع مقدس، یک بیسیم چی ایرانی، جلوتر از خط مقدم، در شرایط ویژه ای بدون آب گیر افتاده است. او به طور اتفاقی متوجه می شود که یک بیسیم چی عراقی نیز در شرایط مشابه در نزدیکی وی حضور دارد. آن دو با هم ارتباط برقرار می کنند...
#امام_زمان
#غزه_مظلوم
🥀 @yaade_shohadaa
💔به خانوادهام و همه دوستانم بگویم که در بدترین شرایط اجتماعی، اقتصادی و ... پیرو ولی فقیه باشید و هیچگاه این سید مظلوم، حضرت آسید علی خامنهای را تنها نگذارید.
🍂شهید مدافع حرم محمدحسین معز غلامی
#رفیق_شهید
🥀 @yaade_shohadaa
༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀༅
#حدیث ششم:
🖤عبادت خالصانه
حضرت فاطمةُ(س):
هر که عبادت خالصانه خود را به درگاه خدا فرا برد، خداوند عز و جل بهترین کاری را که به صلاح اوست برایش فرو فرستد.
📗عدّة الداعي : ص ۲۱۸
🥀 @yaade_shohadaa
هدایت شده از یادِ شهدا
✨﷽✨
🌹 چله دهم توسل به شهدا
تعجیل در ظهور #امام_زمان
عجل الله تعالی فرجه
و برای نجات از #فتنه ها
🌹چله سوره کوثر🌹
برای بازگشت
آرامش به دلهایمان
حیا به بانوان سرزمینمان
غیرت به مردهای سرزمینمان
برآورده به خیر شدن حاجاتمان
به شهدای کودک💔 متوسل میشویم🤲🏻
🎁هر روز هدیه به یک شهید کوچک
✅ تاریخ شروع
۱۳ آذر ماه
🥀 لینک رو بزن وارد کانال شو👇
https://eitaa.com/joinchat/609943782Cb426596ccf
#عروج_عاشقانه
🥀« ۱۱ آذر ماه»
🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹
💔 خلبان بهمن مصائبی ۱۱ آذرماه سال ۱۳۹۵ در سانحه سقوط یك فروند پرنده فوق سبك نیروی زمینی سپاه حین عزیمت به مأموریت در استان سیستان و بلوچستان به شهادت رسید.
شهید مصائبی از جمله شاگردان سردار شهید احمد مایلی فرمانده یگان هوایی قرارگاه قدس سپاه بود.
♦️هدیه به روح شهید بزرگوار بهمن مصائبی «صلوات»
#شهید_امنیت
🥀 @yaade_shohadaa
#خاکریز_خاطرات
✨آنها پیش از آنکه شهید شوند، شهید بودند؛
♦️مهدی توی وصیت نامه اش نوشته بود: «رسیدن به سن ۳۰ سال، بعد از علی اکبر امام حسین علیه السلام برایم ننگ است.»
💔مادرش میگفت:«آخرین باری که از سوریه برگشت ایران، با هم رفتیم مشهد.
بعد از زیارت دیدم مهدی کنار سقاخونه ایستاده و می خنده.
ازش پرسیدم:«چیه مادر؟!»
گفت:«مادر امضای شهادتم رو از امام رضا علیه السلام گرفتم.»
بهش گفتم:«اگه تو شهید بشی من دیگه کسی رو ندارم.»
مهدی دستش رو به طرف آسمان بلند کرد و گفت:«مادر خدا هست...»
📚 کتاب خاطرات مدافعان حرم، صفحات ۳۳ و ۳۴، خاطرهای از زندگی شهید مدافع حرم مهدی صابری
#امام_زمان
#حجاب
🥀 @yaade_shohadaa
🍁همسنگر میخواهم
💔صحبتهای ما خیلی کوتاه بود، اما در همان فرصت کوتاه روی یک چیز خیلی تأکید کرد؛ او بارها گفت که یک همسنگر میخواهد. شاید کسی که به خواستگاری میرود بگوید همسر و همدم میخواهد، اما مصطفی گفت که همسنگر میخواهد.
بعد از چند سال به او گفتم: «ما که الآن در زمان جنگ نیستیم، علت اینکه همسنگر خواستی چی بود؟» او گفت: «جنگ ما، جنگ نظامی نیست؛ جنگ الآن ما جنگ فرهنگی است. اگر همسنگر خواستم، به خاطر کارهای فرهنگی است تا وقتی من کار فرهنگی انجام میدهم، همسرم هم در کنار من کار فرهنگی کند.»
🍂خاطره ای به یاد شهید معزز مدافع حرم مصطفی صدرزاده
🍂راوی: همسر گرامی شهید
#رفیق_شهید
#طوفان_الاقصی
🥀 @yaade_shohadaa