✨﷽✨
🥀 چله شانزدهم توسل به شهدا
تعجیل در ظهور #امام_زمان
عجل الله تعالی فرجه
و برای نجات از #فتنه ها
💚چله سوره حمد💚
برای بازگشت
آرامش به دلهایمان
حیا به بانوان سرزمینمان
غیرت به مردهای سرزمینمان
برآورده به خیر شدن حاجاتمان
به
«شهدای آزاده» 💔❤️🔥
متوسل میشویم🤲🏻
🎁هر روز هدیه به یک شهید والامقام
✅ تاریخ شروع
🖤چهاردهم شهریور: همزمان با شهادت امام رضا علیهالسلام💔❤️🔥
https://eitaa.com/joinchat/609943782Cb426596ccf
رفقا سلام
پانزدهمین چله توسل به شهدا هم به پایان رسید.
به دلیل سفرِ کربلای دعوتشدهها💔 ان شاءالله بعد از بازگشت زائرها و از روز شهادت امام رضا جانمون، شانزدهمین چله توسل به شهدا به لطف خدا و نگاه ویژهی شهدا شروع میشه...🖤💔،
چلهی توسل به شهدای آزاده که فقط خدا میدونه چه ها که ندیدن... 😭💔
💔قطعاً پخش بنر تبلیغ چله جدید، میتونه قدمی بزرگ برای شریک شدن در رفاقت با شهدا باشه...
پس با نیت قشنگ و یه بسمالله، بنر رو به دوستانتون فوروارد کنین🙏🏻
🌾 رمان #بی_تو_هرگز (بدون تو هرگز)
🌾قسمت: ۱۹
🌾هم راز علی
حسابی جا خورد و خنده اش کور شد ... زینب رو گذاشت زمین ...
- اتفاقی افتاده؟ ...
رفتم تو اتاق، سر کمد و علی دنبالم ... از لای ساک لباس گرم ها، برگه ها رو کشیدم بیرون ...
- اینها چیه علی؟ ...
رنگش پرید ...
- تو اونها رو چطوری پیدا کردی؟ ...
- من میگم اینها چیه؟ ... تو می پرسی چطور پیداشون کردم؟ ...
با ناراحتی اومد سمتم و برگه ها رو از دستم گرفت ...
- هانیه جان ... شما خودت رو قاطی این کارها نکن ...
با عصبانیت گفتم ...
_یعنی چی خودم رو قاطی نکنم؟ ... می فهمی اگر ساواک شک کنه و بریزه توی خونه مثل آب خوردن اینها رو پیدا می کنه ... بعد هم می برنت داغت می مونه روی دلم ...
نازدونه علی به شدت ترسیده بود ... اصلا حواسم بهش نبود... اومد جلو و عبای علی رو گرفت ... بغض کرده و با چشم های پر اشک خودش رو چسبوند به علی ... با دیدن این حالتش بدجور دلم سوخت ... بغض گلوی خودم رو هم گرفت...خم شد و زینب رو بغل کرد و بوسیدش ...
چرخید سمتم و دوباره با محبت بهم نگاه کرد ... اشکم منتظر یه پخ بود که از چشمم بریزه پایین ...
- عمر دست خداست هانیه جان ... اینها رو همین امشب می برم ... شرمنده نگرانت کردم ... دیگه نمیارم شون خونه...
زینب رو گذاشت زمین و سریع مشغول جمع کردن شد ... حسابی لجم گرفته بود ...
- من رو به یه پیرمرد فروختی؟ ...
خنده اش گرفت ... رفتم نشستم کنارش ...
- این طوری ببندی شون لو میری ... بده من می بندم روی شکمم ... هر کی ببینه فکر می کنه باردارم ...
- خوب اینطوری یکی دو ماه دیگه نمیگن بچه چی شد؟ ... خطر داره ... نمی خوام پای شما کشیده بشه وسط ...
توی چشم هاش نگاه کردم ...
- نه نمیگن ... واقعا دو ماهی میشه که باردارم ...
ادامه دارد...
✍نویسنده: شهید مدافع حرم طاها ایمانی
⛔️کپی بدون ذکر نام نویسنده حرام است.
🥀 @yaade_shohadaa
#وصیت_شهید
پدر و مادر عزیزم! تا دیروز داشتن فرزندی چون من برای شما و ایران ارزشی نداشت؛ اما شاید امروز بتواند برای شما و ایران ارزشی داشته باشد. من می روم به جبهه ها تا علیه صدام، منافقین و وطن فروشان داخلی بجنگم، تا آنان را از بین ببرم و یا خود فدا شوم و قطرات خونم در جبهه های جنگ بر خاک سرزمین قهرمان پرور ایران ریخته شود و از آن لاله ای بروید.
✍🏻فرازی از وصیتنامه شهید محمدحسین دودانگه
#اربعین
#رفیق_شهید
🥀 @yaade_shohadaa
8.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🔥دیدی خون شهدا هدر نرفت؟!
👈🏻هفتاد و دو تن شهید شدن کربلا، الآن از هفتاد و دو ملت اربعین میان زیارت...
📽️حاج حسین یکتا
#اربعین
#کربلا
#امام_حسین
🥀 @yaade_shohadaa
پیادهروی اربعین سال ۹۳ میانههای راه کنار جاده، زیر چادر بزرگ برزنتی نمایشگاهی برپا بود. عکسهایی از شهدای عراق، مقاومت نیروهای مردمی حشد الشعبی و پوسترهای گرافیکی با محتواهای مختلف بصیرتافزایی روی پایههای نمایش عکس نصب شده بود؛ جالب آنکه هیچ کس بعنوان متولی در آنجا حضور نداشت. متفاوت بودن این نمایشگاه پرمحتوا با دیگر کارهای فرهنگی این مسیر، خیلیها را برای بازدید بسوی خود جلب میکرد.
هرکس وارد میشد محال بود دست خالی از معرفت بیرون بیاید. معلوم بود متولیاش با عشق و از دل و جان کار کرده بود تا به زائرین بفهماند دشمن کیست و برای چه باید مقاومت کرد و جنگید.
این خاطره همچنان در ذهنم باقی ماند.
سال بعد در پیادهروی اربعین وقتی وارد وادیالسلام شدیم تابلویی از شهید محمدهادی ذوالفقاری نصب شده بود و علامتی بود که قبر این شهید ایرانی اینجاست. جوانی که خنده بر لب داشت و صفا و اخلاص از چهرهاش میبارید.
درباره این شهید کنجکاو شدم. وقتی به شهرمان برگشتیم یکی از دوستانم کتاب “پسرک فلافل فروش” را به من معرفی کرد. زندگی عجیب این شهید که تقریباً هم سن و سال خودم هست را خواندم.
ورق به ورق این کتاب درس زندگی بود. اخلاق، ادب، پایداری، انتخاب درست، لذت سختی کشیدن در راه حق، ولایتپذیری، کمک به مردم عراق، رزمندگی کنار طلبگی و از همه مهمتر وصیت به حجاب از نکات برجسته این کتاب بود. اما وقتی خاطره یکی از همرزمان شهید را خواندم که نوشته بود شهید با همت والایش نمایشگاهی را در جاده نجف_کربلا برپا کرده بود، فهمیدم نمایشگاه سال گذشته کار چه کسی بوده..!
✍🏻صابر آقایی میبدی
#اربعین
#کربلا
🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️"بسم رب شهدا"
💚یه سلام از راه دور به حضرت ارباب...
🥀به نیابت از شهید
«حسن تهرانیمقدم»
#امام_حسین
#اربعین
#کربلا
🥀 @yaade_shohadaa
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
(۷ روز تا اربعین...)
🚩 برای سختیهای اربعین آمادهای؟
❗️وقتی حسین(علیهالسلام) انقدر سختی کشید تو کربلا؛ ما چه عددی هستیم؟
#اربعین
#کربلا
🥀 @yaade_shohadaa
#عروج_عاشقانه
🥀«۲۸ مرداد ماه»
🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹
💔 ایام نوروز اغلب خانه نبود. به صورت داوطلب خادم زائران شهداء میشد. در راهیان نور بیشتر مسئولیت پشتیبانی و خدماتی داشت. حتی گاهی سرویسهای بهداشتی را تمیز میکرد. میگفت من دوست دارم چنین کاری بکنم. وقتی همسرش باردار بود باز هم رفت. محسن گفته بود من وعده داده ام که بروم، عمل من روی دخترم تأثیر دارد و شاید کنار شهداء بودن وظیفه و مسئولیت من را در قبال «مرضیه» جبران کند، حتی آن عید نوروز نیز در کنار خانواده نبود.
♦️هدیه به روح شهید بزرگوار محسن حیدری «صلوات»
#شهید_مدافع_حرم
🥀 @yaade_shohadaa