eitaa logo
یادِ شهدا
1.1هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
2 فایل
مقام معظم رهبری: گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.‌ 💌این دعوتی از طرف شهداست؛ شهدا تو رفاقت سنگ تموم می‌ذارن و مدیون هیچکس نمی‌مونن! کپی با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان✅ ادمین کانال @yade_shoohada
مشاهده در ایتا
دانلود
فرازی از وصیت‌نامه شهید مدافع حرم سعید سامانلو خطاب به فرزندانش... ❤️‍🔥فرزندانم علی آقا و محمدحسین کوچکم! تقوی الهی پیشه کنید. خوب درس بخوانید. مواظب مادرتان باشید که واقعا نمونه و تک است. به فاطمه زهرا قسم، اگر مادرتان را اذیت کنید که نه اگر به او کم رسیدگی کنید از شما نخواهم گذشت. علی جان ... در نمازهایت دعایم کن که من نیز دعا می‌کنم. بابا جان ورزش کن که تنت سالم باشد و خوب درس بخوان که فهیم شوی و با تقوی باش تا خدا رهایت نکند، تا بتوانی سرباز خوبی برای امام زمان عج و مقام معظم رهبری امام خامنه‌ای «دامت برکاته» باشی. باباجان قدر این رهبر عزیزمان این سید بزرگوار را بدانید و گوش به فرمانش باشید که او نیز گوش به فرمان مولایمان بقیه الله است. علی‌جان مواظب مادر و برادرت محمدحسین باش و در تربیت او بکوش. می‌خواهم هر دوی شما باعث افتخارم باشید به حرف مادرتان گوش دهید و همسرانی چون مادرتان پاکدامن با حجاب و مومنه انتخاب کنید؛ گناه نکنید و روزی حلال بخورید. 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫دعای نورانی نادعلی 🥀 @yaade_shohadaa
💫برای تثبیت در دین و بودن بر صراط مستقیم... 🥀 @yaade_shohadaa
🥀«۲۴ آبان ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔 بخشی از وصیتنامه: ما می رویم تا وظیفه خود را انجام دهیم و نتیجه آن برای ما مهم نیست که چه بر سر ما خواهد آمد ان شاالله که خداوند قبول نماید. ای پروردگار عالمیان و ای غیاث المستغیثین سپاس تو را که بنده حقیر و گنهکار را قابل دانستی و شربت شیرین شهادت را نصیبم نمودی و راه رسیدن به خودت را به من ارزانی داشتی. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار جلیل خادمی «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀شهید سیدحسن نصرالله: ما از این شهید یاد گرفتیم... ❤️‍🔥شهید والامقام «پناه تقی زاده» 💔🥀سردار شهید «پناه تقی زاده» در سال ۱۳۵۰ در یک خانواده مذهبی در شهرستان پلدشت دیده به جهان گشود. او پس از طی دوره‌های ابتدایی و راهنمایی در شهرستان پلدشت برای ادامه تحصیل در مقطع دبیرستان به ارومیه آمد. این شهید بزرگوار با قبولی در رشته مهندسی هوافضا در سال ۱۳۶۹ در دانشگاه صتعتی شریف در تهران به ادامه تحصیل پرداخت و بعد از آن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را برای خدمت به مردم انتخاب کرد. حجت الاسلام والمسلمین قریشی نماینده، ولی فقیه در آذربایجان غربی و محمد صادق معتمدیان استاندار آذربایجان غربی در پیام‌های جداگانه شهادت شهید پناه تقی زاده را تبریک و تسلیت گفتند. بر اساس اطلاعیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی این شهید والامقام به همراه شهید محمد علی عطایی شورچه حین انجام ماموریت مستشاری در جبهه مقاومت اسلامی سوریه توسط، دژخیمان غاصب صهیونیستی در روز ۱۱ آذر ماه ۱۴۰۲ به شهادت رسید. ♦️قرائت «آیت‌الکرسی» هدیه به روح مطهرش. هفدهم 🥀 @yaade_shohadaa
🌎 تولد در سائوپائولو قسمت: 8⃣1⃣ 🌅🕌 من یک مسلمانم 🕌🌄 🔶نفسم را با فشار بیرون دادم و وارد اتاق همسر مدیر مدرسه شدم.همه چیز را از اول برایش تعریف کردم.خانم صا قی لبخندی گوشه چشمش نشست.گفتم: این آقا قبول کرد که همراه من برای تبلیغ به برزیل بیاید.🍃 🔸نگاه خیره‌اش را از من برداشت.نفس عمیقی کشید و گفت: باید با مدیر صحبت کنم.به شما خبر می‌دهم.از آن روز به بعد،همه بچه‌ها از موضوع باخبر شدند.🍃 برای علی نوشتم فعلا به من پیام ندهید و همدیگر را نبینیم تا مدیر نظر قطعی‌اش را بگوید.علی قبول نکرد ،گفت: بعد از مدتی که منتظر آمدنت از برزیل بودم.حالا هم باید انتظار جواب مدیر را بکشم.نه!قبول نمی‌کنم هرچه می‌خواهد بشود.🍃🔸هم قند در دلم آب شده‌بود و هم ترس از عکس‌العمل مسئولان مدرسه را داشتم.یک هفته بعد با علی قرار گذاشتیم تا در پارک همدیگر را ببینیم.این اولین‌باری بود که علی تنها آمده‌بود.🍃 🔶کنار علی نشستم و همه تفکرات و اهدافم را برایش توضیح دادم.علی با میل و علاقه گوش می‌داد و احساس می‌کردم تمام حرف‌هایم را می‌فهمد.علی پیشنهاد داد قدم بزنیم و من پذیرفتم.🍃 🔸هر دو ایستادیم و آرام روی سنگ‌فرش‌ها راه رفتیم.زمان خداحافظی بود بعد از یک‌هفته همدیگر را دیده بودیم و ساعت‌ها حرف زده‌بودیم.هنوز منتظر نظر مدیر بودیم و نمی‌دانستیم چه اتفاقی ممکن است بیفتد.🍃 🔸علی برای اولین‌بار در چشمانم که آن‌موقع پر از استرس و اضطراب بود نگاه کرد.این‌پا و آن‌پا کرد.عبابش را مرتب کرد.می‌خواست چیزی بگوید.انگار اصلا برای زدن همین حرف امروز آمده‌بود.بالاخره بعد از صاف کردن صدایش و پاک کردن عرق پیشانی‌اش گفت: من فقط سکوت کردم.🍃 🔸برای من و علی سخت شده‌بود که چند روز بگذرد و همدیگر را نبینیم.زودبه‌زود قرار می‌گذاشتیم.حتی گاهی در حد یک سلام‌و‌احوال‌پرسی در حرم.همین هم برایمان کافی بود.🍃 🔶بالاخره مدیر مدرسه علی را به دفترش خواند.من تصمیم نهایی را گرفته‌بودم و علی را برای زندگی انتخاب کرده‌بودم.انتخاب علی هم من بودم.برای همین کاملا جدی و بی اینکه احساساتی بشوم به علی گفته‌بودم اگر قبول نکردند تمام وسایلم را جمع می‌کنم و به برزیل برمی‌گردم.🍃 🔸پول جور می‌کنیم تا شما به برزیل بیایی.آن‌جا با هم ازدواج می‌کنیم و بعد به ایران برمی‌گردیم.آن شب علی به من پیام داد و همه‌چیز را برایم تعریف کرد.که آقای مدیر و یکی از همکارانش در اتاق به او چه گفتند.آنها دلیل مخالفت‌شان را اول زیرپا گذاشتن قانون جامعه‌المصطفی بود و دلیل دیگر اینکه می‌گفتند: زنان خارجی قابل اعتماد نیستند.🍃 🔸به خصوص مسیحیانی که مسلمان شده‌اند.آقای علی حمیدی شما از گذشته این دختر چه می‌دانی؟اگر پشیمان شد و خواست به مسیحیت برگردد چه؟🍃 🔶یک‌روز من را هم به دفتر مدیر خواندند،وقتی از اتاق مدیر بیرون آمدم باورم نمی‌شد این حرف‌ها را از یک ایرانی شنیده باشم.ممکن نیست یک‌نفر این‌قدر از هم‌وطن خود بد بگوید.برای چه؟چرا باید مرد ایرانی را در مقابل یک خارجی خراب کنند.🍃🔸چند روز بود که من را به دفتر می‌خواستند و پشت‌سر ایرانی‌ها حرف بد می‌‌زدند.به خصوص پشت‌سر علی. آنها می‌گفتند: ممکن است دروغ بگوید برای تبلیغ به برزیل می‌آید.بعد از ازدواج زیر حرفش بزند.شاید تو را اذیت کند یا زن دوم بگیرد.مردهای ایرانی اکثرا این‌طوری هستند.🍃 🔸من چندروز قبل پدر علی را هم در حرم حضرت‌معصومه(س) ملاقات کردم.مردهای دیگر ایرانی را هم دیده‌بودم.هیچ‌کدام این‌جوری که اینها می‌گفتند،نبودند.به همسرشان احترام می‌گذاشتند و زندگی خوبی داشتند.🍃 🔶ده روز از آن ماجرا گذشته‌بود که مدیر با علی تماس گرفت که زودتر به دفتر بیا.بدنم شروع به لرزیدن کرد و گفتم: دیگر همه‌چیز تمام شد.اینها به علی می‌گویند برو پی کارت و دیگر مزاحم این دختر نشو.چند ساعتی طول کشید تا علی به من زنگ بزند.این چند ساعت برای من انگار چند روز گذشت.🍃 🔸علی گفت: آقای مدیر کاملا مخالف است و هیچ‌جوری راضی نمی‌شود.بدنم یخ کرو به علی گفتم: آنها حق دارند.نباید به هیچ عنوان قانون را زیرپا گذاشت.من به برزیل برمی‌گر م تا ببینیم چه می‌شود. بعد از کمی علی خندید و گفت: شوخی کردم.گفتم: خیلی نامردی!🍃 🔸سپس از علی خواستم همه‌چیز را برایم تعریف کند.علی گفت: گویا این مدت در حال تحقیق درباره من و خانواده‌ام بودند.به من گفت: قصد ازدواج با یک دختر برزیلی را داری تا ویزای برزیل را بگیری و تابعیت آنجا را...🍃 ادامه دارد..‌. 🥀 @yaade_shohadaa
🥀 کبوتر جلد مراسم 💔تازه به محل جدید آمده بودیم. آن روزها محمودرضا نوجوان بود. پنج‌شنبه‌ها اتوبوسی مردم را از جلوی مسجد سوار می‌کرد و می‌برد مسجد جامع برای دعای کمیل. من به بهانه اشتغالات درسی کمتر شرکت می‌کردم. اما محمودرضا کبوتر جلد این مراسم بود. ❤️‍🔥بار اولی که رفته بود و کلی گریه کرده بود، بهش گفتم خوب بود؟ گفت: حیف است آدم این دعا را بخواند بدون این‌که بداند چه می‌گوید. هر موقع نوای دعای کمیل را می‌شنوم، این جمله محمودرضا مرا به حیرت می‌اندازد. 🥀خاطره ای به یاد شهید معزز مدافع حرم شهید محمودرضا بیضایی 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یادبود شهدای مخاطبین 💔 شهید علیرضا بارنده ✍🏻 شهید متولد ۱۲ اردیبهشت سال ۴۷ بود. از همان دوران راهنمایی بی نهایت عاشق امام خمینی رحمت الله بود. با اصرار زیاد خودش رو برای رفتن به جنگ تحمیلی آماده کرد و رضایت مادر و پدر را گرفت. سال ۶۵ پاسدار افتخاری شد. به مادر گفت چهار فرزند پسر داری یکی را فدای امام حسین علیه‌السلام بده. مادر گفت هرچهار پسرم فدای امام حسین علیه‌السلام مرتب میگفت ازمن راضی باشید، پدرجان و مادرجان این نعمتی که الان من دارم ازمقام شماست که این‌گونه مرا پرورش دادید و خوشحالم این چنین پدر و مادر با تقوا و با ایمانی دارم. خبر شهادت من را آوردند، با صدای بلند گریه نکنید، هر وقت خواستید گریه کنید برای اهل بیت امام حسین علیه‌السلام گریه کنید که بی بی حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در کربلا باصبر و شکیبایی خودش الگوی برای صدر اسلام شد. خواهران فرهنگ ایثار و شهادت وحجاب را در پایگاه ترویج بدهید. برادران بعد از شهادت من ادامه دهنده‌ی راه من و شهدا باشید. ولایت فقیه و امام عزیز را تنها نگذارید. در هر راهپیمایی بر ضد دشمنان اسلام، مخصوصا آمریکا و اسرائیل شرکت کنید. سرانجام در تاریخ شهادت ۱۳۶۵/۴/۱۸ در سلیمانیه عراق، درحال وضو گرفتن برای نماز مغرب و عشاء، بر اثر خمپاره به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای شهر رشت آرام گرفت. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🥀شهید مهدی زین الدین: هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله «علیه السلام» یاد می کنند. «هدیه به شهید بزرگوار شهید علیرضا بارنده ذکر فاتحه و شاخه گل صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa