eitaa logo
یادِ شهدا
1.1هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
2 فایل
مقام معظم رهبری: گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.‌ 💌این دعوتی از طرف شهداست؛ شهدا تو رفاقت سنگ تموم می‌ذارن و مدیون هیچکس نمی‌مونن! کپی با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان✅ ادمین کانال @yade_shoohada
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀«۸ شهریور ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔سومین نخست وزیر جمهوری اسلامی ایران و از شاگردان آیت‌الله بروجردی، امام خمینی و علامه طباطبایی بود. محمد جواد باهنر در شهریور سال ۱۳۶۰ در حالی‌که در جلسه شورای امنیت کشور شرکت کرده بود، در اثر انفجار بمب، همراه با محمدعلی رجایی، رییس جمهور وقت جمهوری اسلامی ایران به شهادت رسید. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار محمدجواد باهنر «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مهر آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم... ♥️ 🥀 @yaade_shohadaa
هدایت شده از یادِ شهدا
✨﷽✨ 🥀 چله شانزدهم توسل به شهدا تعجیل در ظهور عجل الله تعالی فرجه و برای نجات از ها 💚چله سوره حمد💚 برای بازگشت آرامش به دل‌هایمان حیا به بانوان سرزمینمان غیرت به مردهای سرزمینمان برآورده به خیر شدن حاجاتمان به «شهدای آزاده» 💔❤️‍🔥 متوسل می‌شویم🤲🏻 🎁هر روز هدیه به یک شهید والامقام ✅ تاریخ شروع 🖤چهاردهم شهریور: همزمان با شهادت امام رضا علیه‌السلام💔❤️‍🔥 https://eitaa.com/joinchat/609943782Cb426596ccf
🌾 رمان (بدون تو هرگز) 🌾قسمت: ۳۰ 🌾طلسم عشق بیست و شش روز بعد از مجروحیت علی ... بالاخره تونستم برگردم ... دل توی دلم نبود ... توی این مدت، تلفنی احوالش رو می پرسیدم ... اما تماس ها به سختی برقرار میشد ... کیفیت صدای بد ... و کوتاه ... برگشتم ... از بیمارستان مستقیم به بیمارستان ... علی حالش خیلی بهتر شده بود ... اما خشم نگاه زینب رو نمی شد کنترل کرد ... به شدت از نبود من کنار پدرش ناراحت بود ... _فقط وقتی می خوای بابا رو سوراخ سوراخ کنی و روش تمرین کنی، میای ... اما وقتی که میخوای ازش مراقبت کنی نیستی ... خودش شده بود پرستار علی ... نمی گذاشت حتی به علی نزدیک بشم ... چند روز طول کشید تا باهام حرف بزنه ... تازه اونم از این مدل جملات ... همونم با وساطت علی بود ... خیلی لجم گرفت ... آخر به روی علی آوردم ... _تو چطور این بچه رو طلسم کردی؟ ... من نگهش داشتم ... تنهایی بزرگش کردم ... ناله های بابا، باباش رو تحمل کردم ... باز بخاطر تو هم داره باهام دعوا میکنه ... و علی باز هم خندید ... اعتراض احمقانه ای بود ...وقتی خودم هم، طلسم این اخلاق بامحبت و آرامش علی شده بودم ... ادامه دارد.. ✍نویسنده: شهید مدافع حرم طاها ایمانی ⛔️کپی بدون ذکر نام نویسنده حرام است. 🥀 @yaade_shohadaa
🍃 💔ای کسانی که در پشت میز هستید، اگر نمی‌توانید کار کنید بروید کنار تا دیگری جای شما را پر کند و سعی کنید کارتان برای رضای خدا باشد نه هوای نفس. کمتر مردم را آزار دهید. کمتر کاغذ بازی کنید. سعی کنید حقوقی را که از بیت المال می‌گیرید حلال باشد؛ و‌ای مردم پشت جبهه را گرم نگهدارید و امام را تنها رها نکنید. 🥀فرازی‌ از‌ وصیت ایوب شیرخانی 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یادبود شهدای مخاطبین 💔شهید محمدحسین طیبی ✍🏻شهید «محمدحسین طیبی»، نهم خرداد ۱۳۲۳، در روستاي گل‌زرد تابعه شهرستان اراك به دنيا آمد. پدرش رضا (فوت۱۳۳۲) كشاورزي مي‌كرد و مادرش گوهرتاج نام داشت. تا پايان دوره ابتدايي درس خواند. كارگر كوره آجرپزي و كاشي‌سازي بود. سال ۱۳۴۳ ازدواج كرد و صاحب دو پسر و دو دختر شد. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيست و نهم مرداد ۱۳۶۲، با سمت تك‌تيرانداز در بوكان بر اثر اصابت گلوله به سر، توسط نيروهاي سازمان مجاهدين خلق (منافقين) شهيد شد. مزار وي در بهشت‌زهراي شهرستان تهران واقع است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🥀شهید مهدی زین الدین: هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله «علیه السلام» یاد می کنند… «هدیه به شهید بزرگوار شهید محمدحسین طیبی ذکر فاتحه و شاخه گل صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
یادِ شهدا
✨یادبود شهدای مخاطبین 💔شهید محمدحسین طیبی ✍🏻شهید «محمدحسین طیبی»، نهم خرداد ۱۳۲۳، در روستاي گل‌زرد
🌹برای یادبود شهید بزرگوارتان در کانال «یادِ شهدا»، عکس و اطلاعات شهید را به آیدی زیر ارسال کنید.👇🏻 @yade_shoohada 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ 💔خواب میبینم که شب جمعه با سینه زن ها حرمت عازمم اصلا دارم دیگه دق میکنم من این روزها کربلا لازمم اللهم الرزقنا زيارة الحسين فى الدنيا و شفاعة الحسين فى الاخرة🤲🏻 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ💚 وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ💚 وعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ💚 وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن💚 ❤️برای سلامتی و تعجیل در فرج (عج) صلوات 🥀 @yaade_shohadaa
🥀زن کومله‌ای که محافظ جانِ شهید علی قمی شد. 💔روستای قم قلعه یکی از پایگاه های مهم ضد انقلاب بود که با فرماندهی على قمی آزاد شد. رویه قمی برای جذب افراد به انقلاب این بود که ابتدا در مسجد روستا سخنرانی می کرد و پس از آن به کوچه پس کوچه ها می رفت و با مردم خوش و بش می کرد. ❤️‍🔥وقتی سخنرانی قمی در قم قلعه تمام شد، با من و عطاران در کوچه های روستا قدم می زد، تا درباره ضد انقلاب، اطلاعات به دست آورد. در یکی از کوچه ها به زنی برخوردیم که خیلی جسور بود. قمی از او پرسید: «اینها کجا رفتند؟» گفت: «کیا؟» قمی گفت: «ضد انقلاب»، زن جواب داد: «ضد انقلاب کیه؟!» قمی پاسخ داد: «کومله و دموکرات را می گویم» به بچه اش اشاره کرد و گفت: «یکی در کنارم است» و به شکمش اشاره کرد و ادامه داد: «یکی هم در شکمم است». 💔تبلیغات منفی علیه نیروهای انقلاب زیاد بود و اثرش را بر ذهن زن گذاشته بود. قمی بدون اینکه تحت تاثیر صحبت های زن قرار گیرد یا اینکه عصبانی شود به من گفت: «جعفرخواه! خوراکی چی داری؟» گفتم: «خوراکی ندارم، فقط دو بسته جیره خشک دارم» گفت: «یکی بده به این خانم» دستی به سر پسرش کشید و گفت: «اون یکی را هم به این آقا پسر گل بده» ❤️‍🔥امر فرمانده را اطاعت کردم. بعد خود قمی دو تا پنجاه تومنی از جیبش درآورد و با عطوفت تمام به زن گفت: «یک پنجاه تومانی هدیه آن بچه که به دنیا خواهد آمد و یکی هم برای این آقا پسر.» قمی با زن حرف می زد تا نگاه او را نسبت به انقلاب برگرداند.... 💔حوصله ام سر رفت. من، قمی و عطاران را رها کردم و رفتم. فکر کنم رفت و برگشت من حدود نیم ساعت طول کشید. برگشتم نزد قمی، اما وقتی برگشتم با صحنه ای مواجه شدم که باورکردنی نبود! دیدم زن روستایی که تحت تأثيرِ افکار ضد انقلاب قرار گرفته بود، رفت و برادرش را آورد و با صدای بلند خطاب به او گفت: «من تو را به عنوان محافظ قمی تعیین می کنم، برادرم از جان قمی محافظت کن.» ❤️‍🔥چند ماه بعد برادرش در پاکسازی گردنه مهاباد به سردشت شهید شده و قمی در فراقش خیلی اشک ریخت. 💔علی قمی در طی حضور خود در غرب کشور و در مبارزه با ضد انقلاب و کومله، فرماندهی عملیات های مختلفی را برعهده گرفت و سرانجام در ١٢ تیرماه سال ٦٣ در درگیری با ضد انقلاب در نزدیک سه راهی نقده به شهادت رسید و پیکر مطهرش در بهشت زهرا (س) در تهران به خاک سپرده شد. 🥀راوى: رزمنده على جعفرخواه 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️سلام امام زمانم سلام اے همه هستی‌ام، تمام دلم سلام اے ڪه به نامت، سرشته آب و گلم سلام حضرت دلبر، بیا و رحمے ڪن به پاسخے بنوازے تو قلب مشتعلم.. امام خوب زمانم هر ڪجا هستید با هزاران عشق و ارادت سلام السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🥀 @yaade_shohadaa
🥀«۹ شهریور ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔کارشناس‌ ارشد مدیریت استراتژیک‌ های نظامی، استاد باتجربه دانشگاه امام علی(ع)، غواص دوره‌دیده بلژیک،مربی نیروهای مخصوص سپاه و در یک کلام سردار دلاوری که با تاکتیک‌های نظامی دشمن را به زانو در می‌آورد. بیان خدماتش به این کشور اگرچه طومار طویلی می‌خواهد اما تا زمان حیاتش نه با کسی از درجه نظامی‌اش گفت و نه حرفی درباره فعالیت‌هایش زد. معتقد بود خدا شاهد اعمال و کارهای بندگانش است و همه‌چیز را می‌بیند برای همین دلیلی نمی‌دید به دوست و آشنا چیزی بگوید. همیشه می‌گفت: «سرباز صفر رهبرم». سردار داریوش درستی بعد از ۳۰سال خدمت به جای اینکه خود را بازنشسته کرده و باقی عمر را با خانواده به خوشی سپری کند، با شروع حمله تکفیری‌ها به سوریه رفت و شهید شیرین شهادت نوشید. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار داریوش درستی «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
📚کتاب سلام بر ابراهیم آنچه در کتاب سلام بر ابراهیم، به رشته تحریر درآمده است زندگینامه ای مختصر و بیش از شصت خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر ابراهیم هادی است. در مقدمه کتاب سلام بر ابراهیم، آمده است: "این کتاب نه تنها یادآور شهیدی قهرمان، بلکه بیانگر احوال مردی است که با داشتن قهرمانی ها، پهلوانی ها، رشادت ها، مروت ها و... با دریافت مدال شهادت کمال یافت. در عصری که نوجوان و جوان ما با تأثیر پذیری از الگوهای کم مایه در عرصه های ورزشی و هنری و... در کوره راه های زندگی، یوسف وار هر گامشان را چاهی در پیش و گرگی در لباس میش در کمین است، مروری بر زندگی ابراهیم ها می تواند چراغی در شب ظلمانی باشد. چرا که پیر ما فرمود: «با این ستاره ها راه را می شود پیدا کرد.»" این اثر حاصل بیش از پنجاه مصاحبه از خانواده، یاران و دوستان آن شهید است که همگی در گردآوری این مجموعه ارزشمند کمک رسان بودند. نویسنده کتاب سلام بر ابراهیم گروهی از نویسندگان انتشارات شهید ابراهیم هادی هستند. 🥀 @yaade_shohadaa
🥀 در ایام مجروحیت ابراهیم به دیدنش رفتم. بعد با موتور به منزل یکی از رفقا برای مراسم افطاری رفتیم. صاحبخانه از دوستان نزدیک ابراهیم بود. خیلی تعارف می کرد. ابراهیم هم که به تعارف احتیاج نداشت! خلاصه کم نگذاشت. تقریباً چیزی از سفره اتاق ما اضافه نیامد! جعفر جنگروی از دوستان ما هم آنجا بود. بعد از افطار مرتب داخل اتاق مجاور می رفت و دوستانش را صدا می کرد. یکی یکی آ نها را می آورد و می گفت: ابرام جون، ایشون خیلی دوست داشتند شما را ببینند و... ابراهیم که خیلی خورده بود و به خاطر مجروحیت، پایش درد می کرد، مجبور بود به احترام افراد بلند شود و روبوسی کند. جعفر هم پشت سرشان آرام و بی صدا می خندید. وقتی ابراهیم می نشست، جعفر می رفت و نفر بعدی را می آورد! چندین بار این کار را تکرار کرد. ابراهیم که خیلی اذیت شده بود با آرامش خاصی گفت: جعفر جون، نوبت ما هم می رسه! آخرشب می خواستیم برگردیم. ابراهیم سوار موتور من شد و گفت: سریع حرکت کن! جعفر هم سوار موتور خودش شد و دنبال ما راه افتاد. فاصله ما با جعفر زیاد شد. رسیدیم به ایست و بازرسی! من ایستادم. ابراهیم باصدای بلند گفت: برادر بیا اینجا! یکی از جوان های مسلح جلو آمد. ابراهیم ادامه داد: دوست عزیز، بنده جانباز هستم و این آقای راننده هم از بچه های سپاه هستند. یک موتور دنبال ما داره میاد که... بعد کمی مکث کرد و گفت: من چیزی نگم بهتره، فقط خیلی مواظب باشید. فکر کنم مسلحه! بعد گفت: بااجازه و حرکت کردیم. کمی جلوتر رفتم توی پیاده رو و ایستادم. دوتایی داشتیم میخندیدیم. موتور جعفر رسید. چهار نفر مسلح دور موتور را گرفتند! بعد متوجه اسلحه کمری جعفر شدند! دیگر هر چه میگفت کسی اهمیت نمیداد و... تقریباً نیم ساعت بعد مسئول گروه آمد و حاج جعفر را شناخت. کلی معذرت خواهی کرد و به بچه های گروهش گفت: ایشون، حاج جعفر جنگروی از فرماندهان لشگر سیدالشهداء هستند. بچه های گروه، با خجالت از ایشان معذرت خواهی کردند. جعفر هم که خیلی عصبانی شده بود، بدون اینکه حرفی بزند اسلحه اش را تحویل گرفت و سوار موتور شد و حرکت کرد. کمی جلوتر که آمد ابراهیم را دید. در پیاده رو ایستاده و شدید میخندید! تازه فهمید که چه اتفاقی افتاده. ابراهیم جلو آمد، جعفر را بغل کرد و بوسید. اخم های جعفر بازشد. او هم خنده اش گرفت. خدا را شکر با خنده همه چیز تمام شد. 🥀 @yaade_shohadaa
🍃 پروردگار اگر این موقعیت حساسی که به خاطر حوادث به دین و ملت و مملکت فرصت یافتم در کنار برادران ژاندارمری انجام وظیفه نمایم و به مصداق آیه ( إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ * اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ). از درگاه با عظمت و بزرگوارت می‌خواهم مرا استوار گردانی به راهم که راه توست و دور بداری از راهی که مورد خشم و غضب توست. هرگز به من یاری و توانایم ندهی که ظلمی در حق کسی روا دارم. دفاع از حق مظلوم فداکار و از خود گذشته باشم و آرزوی من این است که مرگم به صورت شهید در راه تو باشد، ای پروردگار قادر متعال. 🥀فرازی‌ از‌ وصیت علی‌اصغر ناصحی‌پور 🥀 @yaade_shohadaa
✨عِندَ رَبَّهُم یُرزَقوُن... 💔بچه هایی که قرار است شهید بشوند، از چند روز قبل حرکات و رفتارشان طور دیگری می شود؛ البته طوری نیست که من بتوانم تفسیرش کنم، یعنی قابل بیان نیست! بلکه باید با اینها برخورد کرد، باید اینها را دید و عوالم شان را درک کرد. یکی از همین افراد برادر عزیزمان "مهدی خندان" بود؛ که من از سه روز قبل تر احساس کردم این برادرمان به انتهای خط رسیده و موعد پروازش نزدیک است! حالاتش، حالات دیگری بود. چشمهایش اکثراً اشک آلود بود و بیشتر با خدای خودش راز و نیاز می کرد. وقتی داشتیم می رفتیم عملیات، من به وضوح شادابی و نشاط را در چهره مهدی می دیدم. شب حمله، شبی مهتابی بود و وقتی نور مهتاب به چهره مهدی می افتاد، نور از سیمای او ساطع می شد. من سه سال با مهدی بودم، اما هیچ وقت چهره اش را آن طور نورانی ندیده بودم. دقیقاً چهره اش توصیفی بود که استاد مطهری شهید داشت:«نشاط شهید، نشاط زنده است.» وقتی درگیری شروع شد، چیزی که اصلاً برای مهدی معنا نداشت ترس و واهمه از دشمن بود. درگیر و دار درگیری وقتی به مهدی نگاه می کردیم، پنداری تمام وقت او را با نور پوشانده بودند. وقتی هم که درگیری شروع شد، تنها چیزی که برای او اهمیت نداشت ترس بود. او با رشادت و شجاعتی عجیب رجز می خواند و بچه ها را به سمت دشمن هدایت می کرد... ✍🏻به روایت علی جزمانی (فرمانده گردان مقداد بن اسود) از شهید "مهدی خندان" 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀«۱۰ شهریور ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔شهید محمد نوروزی فرزند نوروزعلی متولد ۱۳۵۸ در قزوین بود. او بیش از ۴ سال در دفاع از حرم اهل بیت(ع) داوطلبانه در جبهه مقاومت حضور داشت و با تروریست‌های تکفیری جنگید. این رزمنده مقاومت در عملیات‌های مختلفی همچون آزادسازی بوکمال، آزادسازی حلب، آزادسازی حومه ادلب و آزادسازی تدمر حضور داشت. شهید نوروزی طی نبرد مجاهدانه خود در جبهه مقاومت، دچار مجروحیت شیمیایی شده و سال‌ها به نام جانباز مدافع حرم شناخته می‌شد. ایشان به دلیل شدت عارضه شیمیایی در در سال ۱۴۰۰ در سوریه آسمانی شد و به یاران شهیدش پیوست. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار محمد نوروزی «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
هدایت شده از یادِ شهدا
✨﷽✨ 🥀 چله شانزدهم توسل به شهدا تعجیل در ظهور عجل الله تعالی فرجه و برای نجات از ها 💚چله سوره حمد💚 برای بازگشت آرامش به دل‌هایمان حیا به بانوان سرزمینمان غیرت به مردهای سرزمینمان برآورده به خیر شدن حاجاتمان به «شهدای آزاده» 💔❤️‍🔥 متوسل می‌شویم🤲🏻 🎁هر روز هدیه به یک شهید والامقام ✅ تاریخ شروع 🖤چهاردهم شهریور: همزمان با شهادت امام رضا علیه‌السلام💔❤️‍🔥 https://eitaa.com/joinchat/609943782Cb426596ccf
🌾 رمان (بدون تو هرگز) 🌾قسمت: ۳۱ 🌾مهمانی بزرگ بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون …  علی هم تازه راه افتاده بود و دیگه می تونست بدون کمک دیگران راه بره … اما نمی تونست بیکار توی خونه بشینه … منم برای اینکه مجبورش کنم استراحت کنه … نه می گذاشتم دست به چیزی بزنه و نه جایی بره … بالاخره با هزار بهانه زد بیرون و رفت سپاه دیدن دوستاش …قول داد تا پدر و مادرم نیومدن برگرده …  همه چیز تا این بخشش خوب بود …  اما هم پدر و مادرم زودتر اومدن …  هم ناغافلی سر و کله چند تا از رفقای جبهه اش پیدا شد … پدرم که دل چندان خوشی از علی و اون بچه ها نداشت … زینب و مریم هم که دو تا دختر بچه شیطون و بازیگوش …دیگه نمی دونستم باید حواسم به کی و کجا باشه …  مراقب پدرم و دوست های علی باشم … یا مراقب بچه ها که مشکلی پیش نیاد … یه لحظه، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم …  و زینب و مریم رو دعوا کردم …. و یکی محکم زدم پشت دست مریم… نازدونه های علی، بار اولشون بود دعوا می شدن …  قهر کردن و رفتن توی اتاق … و دیگه نیومدن بیرون … توی همین حال و هوا … و عذاب وجدان بودم …  هنوز نیم ساعت نگذشته بود که علی اومد … قولش قول بود … راس ساعت زنگ خونه رو زد …  بچه ها با هم دویدن دم در … و هنوز سلام نکرده … – بابا … بابا … مامان، مریم رو زد … ادامه دارد.. ✍نویسنده: شهید مدافع حرم طاها ایمانی ⛔️کپی بدون ذکر نام نویسنده حرام است. 🥀 @yaade_shohadaa
در هر امری به سخنان حضرت امام(قدس سره) مراجعه کنید! با سکوتش سکوت کنید و با اعتراضش، اعتراض. با تأییدش، تأیید و با تکذیبش، تکذیب... من، فقط یک آرزو دارم و آن این که اعمالی که انجام داده‌ام و انجام می‌دهم، قبول درگاه خدای تعالی باشد. ✍🏻فرازی‌ از‌ وصیت شهید مسعود ملاحسینی 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️‍🔥مردان را دعوت به غیرت و بانوان را دعوت به رعایت حجاب می‌کنم.‌.. به یاد شهید سیدسجاد خلیلی 🥀 @yaade_shohadaa
شهیدی که ۳ روز به اربعین متولد شد... ۳ روز مانده به محرم مفقود شد... شب قدر پیکرش سالم و با طراوت در خاک کربلا تفحص شد.💔 شهیدی که روز تولد و خاکسپاریش یکی شد❗️ طلبه جوان خوشرو؛ خوش‌پوش سال ۶۰ پسر مجرد و مایه‌داری که با وجود ثروت کلانِ پدرش طلبه شد... و املاک و میلیاردها تومن ارثشو بخشید به ایتام... 🥀 @yaade_shohadaa