eitaa logo
یادِ شهدا
1.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
2 فایل
مقام معظم رهبری: ✍🏻گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.‌ 💌این یک دعوت از طرف شهداست؛ #شهدا تو رفاقت سنگ تموم می‌ذارن...♥️ ♥️#شهدا مدیون هیچکس نمی‌مونن! ادمین کانال @yade_shoohada
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫دعای نورانی نادعلی 🥀 @yaade_shohadaa
💫برای تثبیت در دین و بودن بر صراط مستقیم... 🥀 @yaade_shohadaa
🥀«۲۳ آبان ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔 مادر شهید: حس خوبی نسبت به ایشان داشتم و همین او را از دیگر فرزندانم خاص‌تر کرده بود. ایشان بسیار آرام بود و به همدیگر وابسته بودیم. کامران عاشق فداکاری و مهربانی نسبت به دیگران بود. اگر از صبح تا شب به مردم خدمت می‌کرد، احساس خستگی نمی‌کرد. مخلص بود و عاشق خدمت در راه خدا و من ایمان دارم که خدا او را برای همین خصوصیت‌هایی که داشت، برای شهادت گلچین کرد. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار کریم کرامت «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
33.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥰گلها هم می‌تونن عاقبت به خیر بشن... 💔الهی امروز نگاه خاص آقا علی‌بن‌موسی‌الرضا(علیه‌السلام) و پدر بزرگوارشون و پسر بخشنده‌شون و نوه‌ی هدایتگرشون روزی همه‌مون باشه.🤲🏻 التماس دعا... 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀شهید سیدحسن نصرالله: ما از این شهید یاد گرفتیم... ❤️‍🔥شهید والامقام « محمد مهدی شاهرخی‌فر» 💔🥀شهید «محمد مهدی شاهرخی‌فر»  در سال ۱۳۷۶ در شوشتر دیده به جهان گشود و از سال ۱۴۰۱ به استخدام ارتش جمهوری اسلامی ایران درآمد.  شهید شاهرخی‌فر بامداد شنبه پنجم آبان ۱۴۰۳ در حالی که در محل کار (گروه پدافند هوایی ماهشهر) به سر می‌بُرد، بر اثر حملات رژیم صهیونیستی به شهادت رسید. ♦️قرائت «آیت‌الکرسی» هدیه به روح مطهرش. شانزدهم 🥀 @yaade_shohadaa
🌎 تولد در سائوپائولو قسمت:7⃣1⃣ 🌅🕌 من یک مسلمانم 🕌🌅 🔷به علی اطمینان دادم که فرهنگ مردم برزیل خیلی شبیه مردم ایران است. حدودا یک‌ماه دیگر به ایران برمی‌گشتم.هم دلتنگ قم بودم و هم دلِ دل‌کندن از پدرومادر را نداشتم.اما این راهی بود که باید می‌رفتم.🍃 🔹با صحبت‌های زیاد علی بالاخره تبلیغ در برزیل را پذیرفت.گرمای درونم آرام‌آرام به آتشی از جنس علاقه تبدیل می‌شد و به دنبالش نگرانی می‌آمد. که به نرسیدن ختم می‌شد.می‌دانستم یکی از قوانین جامعه‌المصطفی این است که ازدواج خارجی‌ها با ایرانی‌ها ممنوع است.اصلا فکرش را نمی‌کردم یک‌روز با یک مرد جوان ایرانی آشنا شوم و به قصد ازدواج با او صحبت کنم.هرچند در دل چنین آرزویی داشتم.🍃 🔹ترجیح می‌دادم همسر طلبه‌ای که از امام‌رضا(ع) خواسته‌ام ایرانی باشد.چون هدفم تبلیغ در برزیل بود،به نیت راهنمایی برزیلی‌ها. اگر نه،طلبه‌های لبنانی هم برای تبلیغ به برزیل می‌آمدند.ولی هدف آنها بیشتر خود لبنانی‌ها بود.من با یک همسر ایرانی می‌توانستم به هدفم نزدیک شوم و فارسی را هم بهتر بیاموزم.🍃 🔷برای بار دوم به ایران آمدم.این‌بار اصلا احساس غریبی نمی‌کردم.حجاب بعضی از خانم‌ها برایم عجیب نبود و رانندگی ایرانی‌ها برایم عادی شده‌بود.انگار به کشور خودم برگشته بودم.دلتنگ حرم حضرت‌معصومه(س) بودم و دیدن دوستانم و علی...که انگیزه جدید زندگی‌ام بود.🍃 🔹بعد از آمدن از ایران،بالاخره دفتر تبلیغات با من تماس گرفتند.موقع ثبت‌نام برای رفتن به تبلیغ قصدم محک زدن خودم بود و آمادگی برای زمانی‌که قرار است برای تبلیغ به برزیل بروم. به عنوان تبلیغ، من را به تهران فرستادند.هیچ‌وقت هدفم از صحبت کردن با دیگران و بیان داستان زندگی‌ام به دست آوردن پول نبود.در واقع اصلا نمی‌دانستم به کسی که تبلیغ می‌رود پول می‌دهند.من را به یک حسینیه بردند.🍃 🔹پشت میکروفن نشستم ضربان قلبم تندتند می‌زد.شروع کردم به تعریف داستان زندگی‌ام.اول به چشم گسی نگاه نمی‌کردم،اما به مرور احساس کردم نگاه‌های حاضران من را به سمت خودش می‌کشاند.🍃 🔹در مورد امام‌حسین(ع) که گفتم: نمی‌دانم اول از چشم من اشک آمد یا آنها.روضه نمی‌خواندم اما اسم امام‌حسین(ع) که آمد قلب‌ها رقیق شد و اشک‌ها روی گونه‌ها چکید.🍃 🔷از آن روز به بعد از جاهای مختلف نامه می‌زدند که خانم کامیلا را برای تبلیغ به مدرسه یا دانشگاه ما بفرستید.صحبت کردن برای دختران جوان و نوجوان را خیلی دوست داشتم.🍃 🔹به خصوص وقتی چند روز بعد از آن به اینستاگرامم پیام می‌دانند که: مدتی بود نماز نمی‌خواندم،یا مدتی بود چادر از سرم برداشته‌بودم. از وقتی شما صحبت کردید،دوباره نماز می‌خوانم یا دوباره حجاب می‌گیرم.🍃 من همیشه به آنها می‌گویم شما مثل قدر این آب را نمی‌دانید.دین اسلام ،کامل‌ترین دین است.خوش‌به‌حالتان که در کشوری زندگی می‌کنید که این دین مستقیما در زندگی شما تاثیر دارد.🍃 🔷چندروز از برگشتنم از ایران می‌گذشت که با علی قرار گذاشتیم همدیگر را ببینیم.از در شماره پنج وارد شدم .علی و مادرش دقیقا مقابل در استاده بودند.آنها را فقط یک‌بار در تماس تصویری دیده‌بودم ولی فورا شناختم.🍃 🔹خیلی خجالت می‌کشیدم.اصلا نمی‌توانستم سرم را بالا بیاورم و در چشمانشان نگاه کنم.حرم خیلی شلوغ نبود.علی یک گل به طرف من گرفت و من از شدت استرس با لرزش دست فراوان گل را گرفتم.🍃 🔹پیشنهاد مادر علی این بود که به زیر زمین حرم برویم که یک مکان خانوادگی است.گوشه‌ای از رواق نجمه‌خاتون نشستیم.مادر علی با محبت نگاه می‌کرد احوال خانواده به خصوص مادرم را پرسید.مادرش به بهانه نماز و زیارت ما را تنها گذاشت.بعد از رفتن مادر علی، خادم‌های حرم یک‌جوری ما را نگاه می‌کردند.🍃 🔹علی متوجه مغذب بودن من شد.گفت: می‌خواهند متوجه شوند ما زن‌و‌شوهریم یا نه!! و خندید.من هم لبخند زدم.تقریبا دو ساعت طول کشید تا مادر علی برگردد.با اینکه ما بیشتر حرف‌ها را زده‌بودیم اما تمام دو ساعت را حرف زدیم.🍃 🔷علی دوباره مسائل مالی را مطرح کرد و اینکه شهریه کمی از حوزه دریافت می‌کند و تمام وقتش را به درس‌خواندن و تبلیغ می‌گذراند و دیگر زمانی برای کار کردن ندارد.من به او اطمینان دادم که مشکلی پیش نمی‌آید و گفتم: توکل‌برخدا من می‌توانم کتاب ترجمه کنم یا تدریس کنم و از این طریق به شما کمک کنم.🍃 🔹علی مسئله خرید طلا را مطرح کرد و من گفتم: به طلا علاقه‌ای ندارم و واقعا هم اهمیتی نمی‌دادم.علی در مورد مهریه هم پرسید.من گفتم: مهریه نمی‌خواهم.علی گفت: نمی‌شود.🍃 🔹من گفتم: هرچه مهریه حضرت‌زهرا(س) بوده‌است.علی گفت: طبق عرف چهارده سکه خوب است؟ من پذیرفتم.علی گفت: باز هم فکر کن.نمی‌خواهم نظرم را به شما تحمیل کنم.🍃 ادامه دارد..‌. 🥀 @yaade_shohadaa
❤️‍🔥از غیبت کردن به شدت بپرهیزید. زیاد قرآن بخوانید زیرا خداوند متعال می‌فرمایند (الا به ذکر الله تطمئن القلوب). سوره واقعه را بخوانید و همیشه یاد مرگ باشید که یاد مرگ انسان را از گناه باز می‌دارد. ✍🏻فرازی از وصیت‌نامه شهید آرش صادق نین حقیقی 🥀 @yaade_shohadaa
فرازی از وصیت‌نامه شهید مدافع حرم سعید سامانلو خطاب به فرزندانش... ❤️‍🔥فرزندانم علی آقا و محمدحسین کوچکم! تقوی الهی پیشه کنید. خوب درس بخوانید. مواظب مادرتان باشید که واقعا نمونه و تک است. به فاطمه زهرا قسم، اگر مادرتان را اذیت کنید که نه اگر به او کم رسیدگی کنید از شما نخواهم گذشت. علی جان ... در نمازهایت دعایم کن که من نیز دعا می‌کنم. بابا جان ورزش کن که تنت سالم باشد و خوب درس بخوان که فهیم شوی و با تقوی باش تا خدا رهایت نکند، تا بتوانی سرباز خوبی برای امام زمان عج و مقام معظم رهبری امام خامنه‌ای «دامت برکاته» باشی. باباجان قدر این رهبر عزیزمان این سید بزرگوار را بدانید و گوش به فرمانش باشید که او نیز گوش به فرمان مولایمان بقیه الله است. علی‌جان مواظب مادر و برادرت محمدحسین باش و در تربیت او بکوش. می‌خواهم هر دوی شما باعث افتخارم باشید به حرف مادرتان گوش دهید و همسرانی چون مادرتان پاکدامن با حجاب و مومنه انتخاب کنید؛ گناه نکنید و روزی حلال بخورید. 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫دعای نورانی نادعلی 🥀 @yaade_shohadaa
💫برای تثبیت در دین و بودن بر صراط مستقیم... 🥀 @yaade_shohadaa
🥀«۲۴ آبان ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔 بخشی از وصیتنامه: ما می رویم تا وظیفه خود را انجام دهیم و نتیجه آن برای ما مهم نیست که چه بر سر ما خواهد آمد ان شاالله که خداوند قبول نماید. ای پروردگار عالمیان و ای غیاث المستغیثین سپاس تو را که بنده حقیر و گنهکار را قابل دانستی و شربت شیرین شهادت را نصیبم نمودی و راه رسیدن به خودت را به من ارزانی داشتی. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار جلیل خادمی «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀شهید سیدحسن نصرالله: ما از این شهید یاد گرفتیم... ❤️‍🔥شهید والامقام «پناه تقی زاده» 💔🥀سردار شهید «پناه تقی زاده» در سال ۱۳۵۰ در یک خانواده مذهبی در شهرستان پلدشت دیده به جهان گشود. او پس از طی دوره‌های ابتدایی و راهنمایی در شهرستان پلدشت برای ادامه تحصیل در مقطع دبیرستان به ارومیه آمد. این شهید بزرگوار با قبولی در رشته مهندسی هوافضا در سال ۱۳۶۹ در دانشگاه صتعتی شریف در تهران به ادامه تحصیل پرداخت و بعد از آن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را برای خدمت به مردم انتخاب کرد. حجت الاسلام والمسلمین قریشی نماینده، ولی فقیه در آذربایجان غربی و محمد صادق معتمدیان استاندار آذربایجان غربی در پیام‌های جداگانه شهادت شهید پناه تقی زاده را تبریک و تسلیت گفتند. بر اساس اطلاعیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی این شهید والامقام به همراه شهید محمد علی عطایی شورچه حین انجام ماموریت مستشاری در جبهه مقاومت اسلامی سوریه توسط، دژخیمان غاصب صهیونیستی در روز ۱۱ آذر ماه ۱۴۰۲ به شهادت رسید. ♦️قرائت «آیت‌الکرسی» هدیه به روح مطهرش. هفدهم 🥀 @yaade_shohadaa
🌎 تولد در سائوپائولو قسمت: 8⃣1⃣ 🌅🕌 من یک مسلمانم 🕌🌄 🔶نفسم را با فشار بیرون دادم و وارد اتاق همسر مدیر مدرسه شدم.همه چیز را از اول برایش تعریف کردم.خانم صا قی لبخندی گوشه چشمش نشست.گفتم: این آقا قبول کرد که همراه من برای تبلیغ به برزیل بیاید.🍃 🔸نگاه خیره‌اش را از من برداشت.نفس عمیقی کشید و گفت: باید با مدیر صحبت کنم.به شما خبر می‌دهم.از آن روز به بعد،همه بچه‌ها از موضوع باخبر شدند.🍃 برای علی نوشتم فعلا به من پیام ندهید و همدیگر را نبینیم تا مدیر نظر قطعی‌اش را بگوید.علی قبول نکرد ،گفت: بعد از مدتی که منتظر آمدنت از برزیل بودم.حالا هم باید انتظار جواب مدیر را بکشم.نه!قبول نمی‌کنم هرچه می‌خواهد بشود.🍃🔸هم قند در دلم آب شده‌بود و هم ترس از عکس‌العمل مسئولان مدرسه را داشتم.یک هفته بعد با علی قرار گذاشتیم تا در پارک همدیگر را ببینیم.این اولین‌باری بود که علی تنها آمده‌بود.🍃 🔶کنار علی نشستم و همه تفکرات و اهدافم را برایش توضیح دادم.علی با میل و علاقه گوش می‌داد و احساس می‌کردم تمام حرف‌هایم را می‌فهمد.علی پیشنهاد داد قدم بزنیم و من پذیرفتم.🍃 🔸هر دو ایستادیم و آرام روی سنگ‌فرش‌ها راه رفتیم.زمان خداحافظی بود بعد از یک‌هفته همدیگر را دیده بودیم و ساعت‌ها حرف زده‌بودیم.هنوز منتظر نظر مدیر بودیم و نمی‌دانستیم چه اتفاقی ممکن است بیفتد.🍃 🔸علی برای اولین‌بار در چشمانم که آن‌موقع پر از استرس و اضطراب بود نگاه کرد.این‌پا و آن‌پا کرد.عبابش را مرتب کرد.می‌خواست چیزی بگوید.انگار اصلا برای زدن همین حرف امروز آمده‌بود.بالاخره بعد از صاف کردن صدایش و پاک کردن عرق پیشانی‌اش گفت: من فقط سکوت کردم.🍃 🔸برای من و علی سخت شده‌بود که چند روز بگذرد و همدیگر را نبینیم.زودبه‌زود قرار می‌گذاشتیم.حتی گاهی در حد یک سلام‌و‌احوال‌پرسی در حرم.همین هم برایمان کافی بود.🍃 🔶بالاخره مدیر مدرسه علی را به دفترش خواند.من تصمیم نهایی را گرفته‌بودم و علی را برای زندگی انتخاب کرده‌بودم.انتخاب علی هم من بودم.برای همین کاملا جدی و بی اینکه احساساتی بشوم به علی گفته‌بودم اگر قبول نکردند تمام وسایلم را جمع می‌کنم و به برزیل برمی‌گردم.🍃 🔸پول جور می‌کنیم تا شما به برزیل بیایی.آن‌جا با هم ازدواج می‌کنیم و بعد به ایران برمی‌گردیم.آن شب علی به من پیام داد و همه‌چیز را برایم تعریف کرد.که آقای مدیر و یکی از همکارانش در اتاق به او چه گفتند.آنها دلیل مخالفت‌شان را اول زیرپا گذاشتن قانون جامعه‌المصطفی بود و دلیل دیگر اینکه می‌گفتند: زنان خارجی قابل اعتماد نیستند.🍃 🔸به خصوص مسیحیانی که مسلمان شده‌اند.آقای علی حمیدی شما از گذشته این دختر چه می‌دانی؟اگر پشیمان شد و خواست به مسیحیت برگردد چه؟🍃 🔶یک‌روز من را هم به دفتر مدیر خواندند،وقتی از اتاق مدیر بیرون آمدم باورم نمی‌شد این حرف‌ها را از یک ایرانی شنیده باشم.ممکن نیست یک‌نفر این‌قدر از هم‌وطن خود بد بگوید.برای چه؟چرا باید مرد ایرانی را در مقابل یک خارجی خراب کنند.🍃🔸چند روز بود که من را به دفتر می‌خواستند و پشت‌سر ایرانی‌ها حرف بد می‌‌زدند.به خصوص پشت‌سر علی. آنها می‌گفتند: ممکن است دروغ بگوید برای تبلیغ به برزیل می‌آید.بعد از ازدواج زیر حرفش بزند.شاید تو را اذیت کند یا زن دوم بگیرد.مردهای ایرانی اکثرا این‌طوری هستند.🍃 🔸من چندروز قبل پدر علی را هم در حرم حضرت‌معصومه(س) ملاقات کردم.مردهای دیگر ایرانی را هم دیده‌بودم.هیچ‌کدام این‌جوری که اینها می‌گفتند،نبودند.به همسرشان احترام می‌گذاشتند و زندگی خوبی داشتند.🍃 🔶ده روز از آن ماجرا گذشته‌بود که مدیر با علی تماس گرفت که زودتر به دفتر بیا.بدنم شروع به لرزیدن کرد و گفتم: دیگر همه‌چیز تمام شد.اینها به علی می‌گویند برو پی کارت و دیگر مزاحم این دختر نشو.چند ساعتی طول کشید تا علی به من زنگ بزند.این چند ساعت برای من انگار چند روز گذشت.🍃 🔸علی گفت: آقای مدیر کاملا مخالف است و هیچ‌جوری راضی نمی‌شود.بدنم یخ کرو به علی گفتم: آنها حق دارند.نباید به هیچ عنوان قانون را زیرپا گذاشت.من به برزیل برمی‌گر م تا ببینیم چه می‌شود. بعد از کمی علی خندید و گفت: شوخی کردم.گفتم: خیلی نامردی!🍃 🔸سپس از علی خواستم همه‌چیز را برایم تعریف کند.علی گفت: گویا این مدت در حال تحقیق درباره من و خانواده‌ام بودند.به من گفت: قصد ازدواج با یک دختر برزیلی را داری تا ویزای برزیل را بگیری و تابعیت آنجا را...🍃 ادامه دارد..‌. 🥀 @yaade_shohadaa
🥀 کبوتر جلد مراسم 💔تازه به محل جدید آمده بودیم. آن روزها محمودرضا نوجوان بود. پنج‌شنبه‌ها اتوبوسی مردم را از جلوی مسجد سوار می‌کرد و می‌برد مسجد جامع برای دعای کمیل. من به بهانه اشتغالات درسی کمتر شرکت می‌کردم. اما محمودرضا کبوتر جلد این مراسم بود. ❤️‍🔥بار اولی که رفته بود و کلی گریه کرده بود، بهش گفتم خوب بود؟ گفت: حیف است آدم این دعا را بخواند بدون این‌که بداند چه می‌گوید. هر موقع نوای دعای کمیل را می‌شنوم، این جمله محمودرضا مرا به حیرت می‌اندازد. 🥀خاطره ای به یاد شهید معزز مدافع حرم شهید محمودرضا بیضایی 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یادبود شهدای مخاطبین 💔 شهید علیرضا بارنده ✍🏻 شهید متولد ۱۲ اردیبهشت سال ۴۷ بود. از همان دوران راهنمایی بی نهایت عاشق امام خمینی رحمت الله بود. با اصرار زیاد خودش رو برای رفتن به جنگ تحمیلی آماده کرد و رضایت مادر و پدر را گرفت. سال ۶۵ پاسدار افتخاری شد. به مادر گفت چهار فرزند پسر داری یکی را فدای امام حسین علیه‌السلام بده. مادر گفت هرچهار پسرم فدای امام حسین علیه‌السلام مرتب میگفت ازمن راضی باشید، پدرجان و مادرجان این نعمتی که الان من دارم ازمقام شماست که این‌گونه مرا پرورش دادید و خوشحالم این چنین پدر و مادر با تقوا و با ایمانی دارم. خبر شهادت من را آوردند، با صدای بلند گریه نکنید، هر وقت خواستید گریه کنید برای اهل بیت امام حسین علیه‌السلام گریه کنید که بی بی حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در کربلا باصبر و شکیبایی خودش الگوی برای صدر اسلام شد. خواهران فرهنگ ایثار و شهادت وحجاب را در پایگاه ترویج بدهید. برادران بعد از شهادت من ادامه دهنده‌ی راه من و شهدا باشید. ولایت فقیه و امام عزیز را تنها نگذارید. در هر راهپیمایی بر ضد دشمنان اسلام، مخصوصا آمریکا و اسرائیل شرکت کنید. سرانجام در تاریخ شهادت ۱۳۶۵/۴/۱۸ در سلیمانیه عراق، درحال وضو گرفتن برای نماز مغرب و عشاء، بر اثر خمپاره به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای شهر رشت آرام گرفت. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🥀شهید مهدی زین الدین: هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله «علیه السلام» یاد می کنند. «هدیه به شهید بزرگوار شهید علیرضا بارنده ذکر فاتحه و شاخه گل صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
یادِ شهدا
✨یادبود شهدای مخاطبین 💔 شهید علیرضا بارنده ✍🏻 شهید متولد ۱۲ اردیبهشت سال ۴۷ بود. از همان دوران راه
🌹برای یادبود شهید بزرگوارتان در کانال «یادِ شهدا»، عکس و اطلاعات شهید را به آیدی زیر ارسال کنید.👇🏻 @yade_shoohada 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا