eitaa logo
حدائِقَ ذاتَ بَهجةٍ
479 دنبال‌کننده
456 عکس
217 ویدیو
29 فایل
به نام خدا این کانال در ۲۷ بهمن ۱۳۹۸ در پی وبلاگی با همین نام ( حدائق ذات بهجت ) و به نشانیِ http://www.kashmiri.blogfa.com راه اندازی شد. 💖 برای ارتباط با نگارنده کانال: @s_a_tehrani
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 کسانی‌که خواهان شناخت علامه طباطبائی و خواندن اشعارش هستند، لازم است چهار کتاب را داشته باشند: ۱. جرعه‌های جان‌بخش؛ از گلی زواره. ۲. زِ مهر افروخته ( البته ویرایش سومش را )؛ نگاشته‌ی این کمترین که عکس جلدش را مشاهده می‌کنید. ۳. اقیانوس علم و معرفت؛ نوشته‌ی پارسا. ۴. ثمرات‌الحیات؛ نوشته‌ی سعادت پرور. 🌸 پس از ویرایش سوم تا کنون نیز گفتنی‌های جالبی از علامه یافته‌ام اما توفیق تنظیم و نگارش آن‌ها به عنوان جلد دوم کتاب، روزی نشده است. 🌸 داستان "آمدن مرتاضی از هند به قم و رفتنش به دیدن علامه طباطبائی و ... "، که در این‌کتاب، ص ۲۰۷ تا ۲۰۹ نقل شده، به نقل از مرحوم آیةالله‌ سیدمهدی روحانی قمی‌ست اما آقامهدی طائب سهواً آن را به نقل از آیةالله سیدموسی شبیری بیان کرده است. 💧دیروز (۱۸ رمضان ۱۴۴۱) که به وی زنگ زدم و گفتم:"آیةالله شبیری نقل آن داستان از زبان خود را تکذیب کرده است؛ پس شما چه‌گونه از ایشان نقل کرده‌اید؟!" پاسخ داد: "آن را از آیةالله سیدمهدی روحانی شنیده‌ام و در نام‌برده از راوی دچار سهو شدم." یعنی در سخنرانی خود ( که فایلش در اینترنت موجود است ) به‌جای آیةالله روحانی، آن را به آیةالله شبیری نسبت داده است. 💧 این را این‌جا نوشتم تا روشن شود که در اصلِ داستان، هیچ خدشه‌ای نیست و تنها ناقلش باید اصلاح شود. 💧نکته‌ی دیگر این‌که پس‌از پاپیچ شدن به اعضای حزب موتلفه‌ی اسلامی، معلوم شد آنان نه تنها سند مکتوبی در تائید حکم ترورِ حسن‌علی منصور از سوی آیةالله میلانی ندارند، بل‌که فرمان صریحی نیز از سوی ایشان برای آن کار نداشتند و تنها برداشت کردند که ایشان به آن کار راضی‌بودند!
🤦‍♂ صاحب عکس بالا ( که امضای هوادارانه‌اش را می‌توانید پای هر بیان و بیانیه‌ای که بی‌دینان، هر از چندی منتشر می‌کنند، ببینید ) پس از اطلاع از سهو و اصلاحی که راویِ داستانِ "دیدار مرتاض هندی با علامه طباطبائی" دچارش شد، متنی نوشته که چکیده‌اش این است: ۱. چون راوی آن داستان تعویض [!] ناشیانه [؟!] شده، تاکید دیگری [؟!]ست بر این‌که اصل داستان ساختگی ست [!] ۲. من آن را نشنیده‌ام؛ پس دروغ محض است [!] ۳. چون راوی این داستان اصلاح شده، پس باید به دیگر نکاتی هم که در "زمهرافروخته" نقل شده، به دیده‌ی شک و تردید نگریست [!] - - - - - - - - 💧ان شاء الله: به بانگ چنگ بگوئیم آن حکایت‌ها که از نگفتنِ آن، دیگِ سینه می‌زد جوش"
💧 چند جمله‌ای که عارف باکرامت آیةالله کشمیری - رحمه‌الله - درباره‌ی بابا رکن‌الدین فرمود و توجهی که به او داشت، انگیزه شد که از سال ۱۳۷۸ درباره‌ی بابا مطالعه کنم. 💧آن زمان با برهوتی درباره‌ی او مواجه بودم اما بالاخره هرچه یافتم، در مقاله‌ای در روزنامه‌ی کیهان ۲۷ تیر ۱۳۷۹ به چاپ سپردم و همان مقاله مدت‌ها در بقعه‌ی بابا قاب شده و آویخته بود. 💧سپس آن را با اصلاحات و افزوده‌هائی در کتابی به نام "دو مسافر" گنجانده و در تیر ۱۳۸۲ منتشر کردم. 💧پس از آن، همان بخش مربوط به بابا را با اصلاحات و افزوده‌های دیگری در کتاب مستقل "مرد توحید" در سال ۱۳۸۸ چاپ و منتشر کردم. 💧 اما ناگهان خرمگسی در این میان پیدا شد! مطرب رقاص کودن کاملا بی‌سوادِ دزد فحاش بی‌تربیتی به نام افشین(مرتضی) نوذریان - لَعنةالله علیه - دور از اطلاع بنده، حاصل زحمات ۲۰ ساله را کفتارگونه، چند بار با به‌هم‌ریختگی ابلهانه، به نام خود چاپ کرده و در همان اصفهان به فروش رساند و می‌رساند. 💧کار جامعه به کجا کشیده که مطربان بی‌سواد به اولیای‌خدا هم رحم نکرده و ساحت آنان را نیز عرصه‌ی دزدی بی‌شرمانه‌ی خود کرده‌اند و در همه‌ی صفاهنه، یک شیرپاک‌خورده پیدا نشد و نمی‌شود که جلو او را بگیرد؛ خودم هم که می‌روم آن‌جا، از رو به رو شدن با بنده، فراری‌ست. 💧و ماذا لقیَ امّتُک یا رسولَ الله مِن الصَفاهنة و الصَهاینة! ✍ پس از چاپ "مرد توحید" تا کنون، مطالب مهم زیادی درباره‌ی بابا یافته‌ام (مانند این‌که یکی از کتاب‌های ذکرشده برای او، برای وی نیست و در عوض، کتاب تازه‌ای از او پیدا شده) اما آن دزدی، مرا از ویرایش تازه‌ی کتاب دل‌سرد کرده است.
💥 مردان خدا 🌺 باباغیبی و داستان شگفت او 🌺 🌸 آقا ع. ( یکی از دوستان اهل شه‌رضا = قمشه ) در ۳۰ صفر ۱۴۳۲ق. داستان پدربزرگ مادری خود را این‌گونه برای نگارنده نقل کرد: 💧پدرِ مادرم که نامش "میرزاحیدر قادری" و شغلش خشت‌مالی بود، سوادی نداشت اما به درآمد حلال اهمیت می‌داد و موذّن هم بود. 💧روزی بی‌مقدمه به اطرافیان گفت: "من دیگر نمی‌توانم در این عالَم و میان شما باشم" اما آنان حرف و مقصودش را نمی‌فهمیدند و او هم توضیحی نمی‌داد و فقط همین جمله را تکرار می‌کرد. مدتی که گذشت، در خانه تختی گذاشت و آشنایان، از جمله شیخ ... [؟] که با او دوست بود، به خانه دعوت کرد و در حضور آنان وصیت کرد و وصیتش را نوشتند و اضافه کرد که علاوه بر دختری که دارد، همسرش به فرزند دیگری هم باردار است. سپس روی رَفّ [= مانند تاقچه ] رفت و مشغول نماز شد و در همان حال و جلوِ چشم حاضران به بالا رفت! همسرش فوراً برخاست و قسمت پائین قبا یا عبائی که شوهر پوشیده بود، گرفت اما عبا از دستش بیرون رفت و شوهرش بالا رفت و غیب شد! حاضران، خانه و بیرون خانه و بیرون شهر را به دنبال او گشتند اما اثری از او نیافتند و کسی هم نگفت که او را دیده است. و مدت‌ها پس از آن روز نیز به جست‌وجوی خود ادامه دادند اما خبری نشد تا این‌که چهار سال گذشت و حاج‌آقا رحیم ارباب به مادربزرگم فرمود: "طبق احکام اسلام، شما دیگر می‌توانی طلاق بگیری و با مرد دیگری ازدواج کنی." و مادر بزرگم نیز همین کار را کرد. 💧زمانی که خاله‌ام، پس از غیب‌شدن پدربزرگم به دنیا آمد و برای گرفتن شناسنامه به اداره‌ی ثبت احوال رفتند و داستان غیب‌شدن پدر نوزاد و بی‌خبربودن از حال او را گفتند، مامور ثبت احوال در محل"نام پدر" ( که باید می‌نوشت: 'میرزاحیدر قادری' )، از پیش خود نوشت: "باباغیبی"! از پدربزرگم عکسی هم به‌جا مانده که در همان اداره‌ی ثبت احوال است. 💧سالها بعد که خودم داستان غیب‌شدن او را نوشتم و به مرحوم آیةالله میرجهانی دادم، ایشان پس از خواندن نوشته‌ام، گفت بعداً پاسخ خواهد داد و مدتی بعد گفت: "داستان پدربزرگ‌تان باید پنهان بماند و نباید بدانید او کجاست؛ در کاشان هم رخ‌دادی مانند این اتفاق افتاده است." 💧در این مدت [ فقط ] یک بار مادرم [؟] او را در خواب در جامه‌ای سبز دیده است. - - - - - - - - ✍ ۱. تا این‌جا سخن آقا ع. ( دوستِ شه‌رضائی ) بود. اما داستان آن مرد کاشانی هم این است: در کاشان مردی بود که شمشیر و اسبی تهیه کرده و در انتظار ظهور امام‌زمان بود. تا این‌که روزی مردی برای شوخی و دست‌انداختن او به وی گفت: "چه نشسته‌ای که امام‌زمان ظهور کرده!" او پرسید: "کجا هستند؟" آن مرد گفت: "در قم." مردِ منتظر با خوش‌باوری فوراً شمشیرش را برداشت و سوار اسبش شد و به سمت قم شتافت اما به قم نرسیده، ناپدید شد و دیگر خبری از او نیست! 💧 و مانند این دو نفر، عده‌ی زیادی را در کتاب‌ها و همین اواخر نوشته‌اند که رفتند و ناپدید شدند ... طوبی لهم! ✍ ۲. آیا درجامه‌ی‌سبزدیدنِ باباغیبی در خواب، نشانه‌ی این است که به جزیره‌ی خضرا رفته است آن‌چنان که عده‌ای را در کتاب "در پی بی نشان‌ها" نام برده‌ام که به آن جزیره رفته‌اند؟ الله اعلم.
💥 مردان خدا 🌺 بابا کرَم و داستانِ خواندنی او 🌺 🌸 "‌کرَم‌علی کریم‌زاده " ساکن تهران و اهل زورخانه و در زیّ لات‌ها بود و چون هنگام گذر از کوچه، به بچه‌های محل آب‌نبات می‌داد، آنان وی را " بابا کرَم " می‌خواندند و از همین‌جا به این لقب مشهور شد. 💧مدتی بعد، خانمی شعری می‌سراید که مطلع آن این بود: "بابا کرَم! دوستت دارم." پس از سرودن آن، مرحوم کریم‌زاده به وی خیلی علاقه‌مند می‌شود و از او خواستگاری می‌کند تا همسر دومِ این مرد شود اما این‌خانم شرط ازدواج خود را این می‌گذارد که هر دو توبه کنند و بابا کرَم هم می‌پذیرد و برای این‌که خدا توبه‌شان را قبول کند، نذر می‌کنند که همه‌ی نمازها را در مسجد محل و به‌جماعت بخوانند. 💧مرحوم حجةالاسلام تنکابنی ( پیشوای مسجد محله‌ی آنها ) می‌گفت: "صبح روزی دیدم برف بسیار زیادی باریده است؛ به‌گونه‌ای که یقین داشتم آن روز کسی برای نمازِ جماعتِ صبح به مسجد نمی‌آید و از این‌رو نخواستم به مسجد بروم اما به یادم افتاد که همسر بابا کرَم به نذر خود پابند است و با همین انگیزه به راه افتادم. به مسجد که رسیدم، دیدم پشت در بسته‌ی مسجد - در آن سوز برف و سرما - منتظر بازشدنِ در مسجد و خواندن نماز جماعتِ صبح است! به مسجد رفتیم و نماز جماعت دونفره خواندیم." 💧بابا کرم از آن همسرِدوم خود، پسری به نام مرتضی پیدا می‌کند که بزرگ هیئتِ تفرشی‌های تهران ( واقع در کوچه‌ی بابل یا همان وزیری ) می‌شود ( و محسن مهدیان که راوی این تاریخ است، می‌گوید عکسی از این آقا مرتضی دارد. ) 💧مدتی بعد، حسین همدانیان آن شعر را کامل می‌کند و برایش آهنگی هم می‌سازد. ( همدانیان بعدها بسیار فقیر می‌شود و سرانجام در آسایشگاه سالمندان وفات می‌کند. ) 💧سپس همان شعر را ملوک آنغوز ( مشهور به "آفت" و "بلبلِ شرق" ) در کاباره‌های لاله‌زار به همان شکلی که معروف به "آواز تخت‌حوضی‌" و "کوچه‌بازاری"ست ، بازخوانی می‌کند و به‌قدری با خواندن آن معروف می‌شود که عکس وی را برای ترویج آدامس "‌خروس‌نشان"، روی آن می‌زنند. 💧اما سرنوشت او هم جالب است: یک بار که برای دیدار با پسرش به سوریه رفته بود، با اصرار یکی از دوستان به زیارت دختر امیرمومنان - علیه‌السلام‌ - می‌رود و همان‌جا "در اوج شهرت" برای همیشه از مطربی توبه می‌کند و بعدها درویش و همه‌ی تلاشش رسیدگی به حال نیازمندان می‌شود و کتابی هم به نام " از فقر تا فقر " می‌نویسد که تا کنون چاپ نشده است.
نقدمقتل جامع.pdf
810.4K
💥 گزارش و نقد کتاب ( ۶ ) 🌺 نگاهی به کتاب "مقتل جامع سیدالشهداء" 🌺 🌸 هشت‌سال پیش، این نقد را نوشته و به مرحوم حجه‌الاسلام مهدی پیشوائی دادم که تحسین بسیارِ او و گروه نویسنده‌ی آن کتاب را به دنبال داشت. و می‌گفتند: "برخی کتاب ما را نقد کرده‌اند اما برخلاف این نقد، به مبانی ما توجه نداشتند." 💧گر چه پس از نگارش آن، باز نکته‌ای به ذهنم رسید که در این نوشته نیست اما زحمت pdf کردنِ همین اندازه را یکی از اهل توفیق کشید ... 💧معرفی مقتل‌های خوب و ضرورت مقتل‌خوانی و نکته‌های مهم دیگر درباره‌ی پادشاه شهیدان - سلام‌الله‌علیه - در کانال هست که خواهش می‌کنم بخوانید.
💥 کیهان‌شناخت 🌸 - پرسش: شما اشاره کردید که "گروه زیادی در غرب معتقد به تخت‌بودنِ زمین و گردش خورشید به گردِ زمین‌اند." در ایران هم گروه زیادی همین اعتقاد را دارند و در پایگاه‌هاشان سخنان دیگری هم می‌گویند؛ آیا سخنان دیگرشان هم درست است؟ 🌸 - پاسخ: هرگز! آن‌افراد ادعاهای بسیارِ دیگری هم دارند اما برای کسی چون بنده، تنها چیزهائی مهم، و برای درنگ و پی‌گیری و روشن‌شدن حقیقت در آن باارزش است که قرآن و روایت‌ها متعرض آن شده باشند. مسائل بیرون از این دایره، مربوط به پژوهشگرانِ همان رشته‌هاست. ✍ گذشته از این که فرصت نمی‌کنم نوشته‌های آنان را بخوانم اما چهار - پنج نوشته‌ی کوتاهشان را که خواندم، معلوم شد بسیار بسیار در فهم متون دینی و روش استدلال دچار خطا هستند. 💧یکی از استدلال‌های سخیف‌شان این است که می‌گویند: "اگر بگوئیم زمین دَورِ خورشید می‌گردد، یعنی معتقد شده‌ایم که امام‌مهدی که روی زمین زندگی می‌کند، دارد دَورِ خورشید می‌گردد و قربان - صدقه‌ی او می‌رود"! جوان نورسی که این را گفته، نمی‌داند: 💧اولاً: رسمِ "دورِچیزی‌گشتن" که به معنای قربان - صدقه‌رفتن برای آن است، در اسلام چنین معنائی ندارد و اصلاً چنین عبادت و رسمی در اسلام نیست. ( گمان می‌کنم از آئین یهویان که برای فدیه و قربانی چنین رسمی دارند، میان ایرانیان رواج یافته است. ) 💧ثانیاً: اگر گِردِ چیزی گشتن به معنای "قربان آن چیز شدن" است، آیا پیامبر و امامان و خود امام‌زمان به گِردِ کعبه نگردیده و طواف نکرده‌اند؟! ✍ سوم این که - همان‌گونه که در اللطیف با ذکر منبع عرض شد - اِشکال اصلی نگارنده و پایه‌ی روبرتافتنم از پاره‌ای از باورهای اخترشناخت امروزی، به سبب "روشِ استدلالِ" آن است که تنها برای خلاصی از سختی هیئت قدیم، با حدس و گمان حرفهای خود را پیش بردند. ✍ علاوه بر این که اولاً: هیچ انسانی تا کنون از زمین آن اندازه دور نشده و همه‌ی طرفهای آن را ندیده تا به کروی‌بودنِ آن گواهی دهد. ثانیاً: ماه‌واره‌ها و سفینه‌های فضائی نیز نتوانسته‌اند آن اندازه دُور شده و عکس و فیلم‌های اطمینان‌آور از آن بفرستند. ثالثاً: غلط و دروغ‌بودنِ همه‌ی دلیل‌هائی که برای آن دو ادعا آورده‌اند و پیداشدن برهان‌هائی که آنها را نقض می‌کند.
💥 و همچنان ادعاهای معتبرِ ضد کیهان‌شناخت ما ( بی‌اعتباری دیگر دلیل‌ها را در اللطیف ثابت کردیم ):👇
💥 کیهان‌شناخت - دلیل‌های معتبر ضد کیهان‌شناخت ما: 🤦 ۱. تصویری از زمین و ماه که شاهین۲ ( هایابوسای ۲، فضاپیمای ژاپنی Hayabusa 2 ) ثبت کرده است. 👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆💥 کیهان‌شناخت - دلیل‌های معتبر ضد کیهان‌شناختِ ما: 🤦‍♂ ۲. ضدیت با یافته‌ی ذوالقرنین 💧با دوربین نیرومند، خورشیدِغروب‌کرده، باز دیده می‌شود؛ فَاَینَ "وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ"؟! 🦋 قطع قلبی هذا المِقطع ما کان یصفُو اَو یتقطع 👇
💥 کیهان‌شناخت - دلیل‌های معتبر ضد کیهان‌شناختِ ما: 🤦‍♂ ۳ و ۴. مکاشفه‌هائی در گردش زمین گِردِ خورشید و کروی‌بودنِ آن 🤦‍♂ 🌸 اکنون که دست‌مان از اثبات حسی و مستند شکل زمين و حرکت‌داشتن یا نداشتنِ آن و این‌که اگر متحرک است، آن حرکت به چه شکل است، کوتاه می‌باشد، خوب است به مکاشفه‌های اهلِ‌معرفت - به عنوان یکی از منابع شناخت - در این زمینه‌ توجه داشته باشیم؛ البته با علم و تاکید بر این‌که تعبیرِ مکاشفه‌ها، سخت و تو در توست و گاهی ظاهرش کاملاً غلط‌انداز و ضد حقیقتی‌ست که می‌خواهد نشان ‌دهد و تنها یک نکته‌ی دور از ذهن را اثبات می‌کند و چندین پیچیدگی بزرگ دیگر دارد ... 🌸 مثلاً در دو مکاشفه‌ی زیر، می‌توان احتمال داد که چون این دو نفر که مکاشفه‌ای برای آنان دست داده، بر این باور بودند که "زمین کروی‌شکل است و گِردِ خورشید می‌چرخد"، در مکاشفه‌شان نیز همین را دیده‌اند و اگر باور دیگری داشتند، مکاشفه به این ریخت، رخ نمی‌داد. 💧۳. مرحوم مهندس سیدجلال تناوش - که مقامی در معنویت داشت - گفته ‌است: یک‌بار زمانی ‌که در قم سوارِ درشکه بودم، ناگهان صدای غرش حرکت زمین به گِردِ خورشید به گوشم رسید که صدائی مهیب و ترسناک بود و اگر ادامه می‌یافت، می‌مُردم. (۱) 💧۴. مرحوم محمدحسن بیاتى گفته است: در مکاشفه‌ای که در اواخر چله‌ای در مسجدِ پیغمبرِ همدان برایم دست داد، خودم را بر روی 'کره'ی زمین حس کردم و تمام کره ( یعنی نیم‌کره‌ی جنوبی و نیم‌کره‌ی شمالی آن ) را تماماً می‌دیدم، و بر آن سیطره داشتم. در محور کره - از قطب شَمالی - ستونی از نور بود و باید تمام مردم کره، خود را بدان برسانند. بسیاری از افراد روی زمین در تاریکی به سر می‌بُردند ... و در نیم‌کره‌ی جنوبی - دور از شعاع آن محور نورانی - زندگی می‌کردند و آنان، بیشترِ اهلِ‌جهان را تشکیل داده بودند. آنان هرچه حرکت می‌کردند در تاریکی بود؛ چنان تاریکی آنها را فراگرفته بود که هیچ‌چیز را نمی‌شناختند. (۲) - - - - - - - - ۱. عارف‌ترین مهندس قرن، ص۱۰۸ و ۱۰۹. ۲. نگ: مطلع ‌اَنوار، ج۱، ص۲۱۳ الی ۲۱۶.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 کیهان‌شناخت 🤦‍♂ تا کنون می‌شنیدیم: "یکی از دلیل‌های کروی‌بودنِ زمین، این است که هنگامی‌که در ساحل با دوربین کشتی‌هائی که از ساحل دور می‌شوند نگاه کنیم، ابتدا قسمت پائینیِ آن‌ها ناپدید می‌شود و سپس بخشِ بالائی آن‌ها و هنگامی‌که به ساحل نزدیک می‌شوند، ابتدا بخش بالائی و سپس بخش پائینیِ کشتی‌ها دیده می‌شوند؛ یعنی کشتی‌ها هنگام دورشدن از ساحل، به پائین می‌روند و هنگام نزدیک‌شدن به آن، به بالا می‌آیند." 💧اما امروزه که دوربین‌های نیرومندی ساخته شده، آنچه گمان می‌رفت به پائین رفته، دوباره دیده می‌شود! اگر زمین کروی باشد، چه توجیهی برای این دیدن هست؟ 🤔 ناسازگاری این فیلم با عکسی که گفته شده فضاپیمای ژاپنی انداخته و فرستاده و زمین را کروی نشان می‌دهد، چه کنیم؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥حکایت دل ۳ 🌺 بی‌حضور او ... 🌺 💧چه مبارک است این غم، که تو در دلم نهادی به غمت که هرگز این غم، ندهم به هیچ شادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 حکایت دل ۴ 🌺 به سبب موسیقی‌اش حذف کرده بودم؛ سازنده‌ی مهربانش به پای ناسپاسی نگذاراد!
💥 کیهان‌شناخت 🌸 هنگامی که مهر و ماه را در یک زمان - مانند این عکس - در آسمان می‌بینیم، کدام سمتِ ماه باید روشن باشد؟ پس چرا آنچه دیده می‌شود با آنچه گفته می‌شود، نمی‌خوانَد؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 فیلم مربوط به تفسیر آیه‌ی "ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت" در تفسیر اللطیف - بارگذاری شده در کانال - است. 💥 دیوپای ماده پس از جفتگیری دیوپای نر را می‌خورَد! 🙈 آخوندک ماده هم پس از جفتگیری کله‌ی نرِ خود را می‌خورَد! 👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 فیلم مربوط به تفسیر آیه‌ی "ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت" در تفسیر اللطیف - بارگذاری شده در کانال - است. 💥 نوزادان دیوپا پس از به دنیاآمدن، مادرِ خود را می‌خورَند!
🌺 دو صنف فوقَ‌العاده بی‌انصاف! 🌺 🌸 با حجةالاسلام ح. گ. برای دیدن مرحوم خلجا به قزوین می‌رفتیم ... 🙈 در راه - به شوخیِ جِدّی‌تر از جِدّی - گفت: "دو صنف از مردم هستند که حتی اگر پیامبری از آنان مبعوث و برانگیخته شد، نباید به او ایمان آورد: ناشران و بنگاهِ‌اَملاک‌داران! از بس که دروغ می‌گویند تا ...!" 🦋 مُفاد و مضمون جمله‌ی بانمکش را پیشتر، از خودِ بنگاهِ‌املاک‌داران و ناشران شنیده بودم. 🦋 در مَثَلهاست که "هر کس سرمایه‌ای دارد و سرمایه‌ی دَلّال، دروغ است = لِکلِّ اَحَد رأسُ مال و رأسُ مالِ الدَلّالِ الکذبُ" (۱) این مَثَل، علت وجود آن صفت در بنگاه‌دارانِ املاک را روشن می‌کند اما ناشران که دلال نیستند، دیگر چرا؟! - - - - - - - - - ۱. المُستَطرَف فِی کُلّ فَن مُستَظرَف، ص۳۰۹.
💥 این‌کتاب - یک‌سره - نکته‌های نغز و پُرمغزی‌ست که نگارنده در سال‌های طولانی، از آموزه‌های عرفانی و غیرعرفانی، سیره و سرشت، مقام‌ها و کرامت‌ها و گفتنی‌های دیگر، درباره‌ی مُرتاض بزرگِ باکرامت، مرحوم نخودکی خوانده یا شنیده است که در کتابِ "نشان از بی‌نشان‌ها" و آن کتاب دیگر که مرحوم تولّائی نوشته، نیامده بود. 💧همچنین حاوی اصلاح پاره‌ای از نکته‌های "نشان از بی‌نشان‌ها" و نکته‌هائی در تقویت برخی از نوشته‌های آن کتاب، 💧و چند گفتنیِ جالب درباره‌ی استادِ وی، حاج محمدصادق تخت‌فولادی و استادِ استادِ وی، باباسید رستم‌بیک بختیاری‌ست. 💧ویرایش دوم این کتاب، مطالب بیشتری از نگارشِ اولش دارد. ( مانند گفت‌و‌گوهای یکی از اهل سیروسلوکِ فِعلی با روح مرحوم حاج محمدصادق که خواندنی‌ و مفید است. ) 💧"در پی بی‌نشان‌ها" فنی‌تر، مستندتر، مرتب‌تر و شاید پُرمحتواتر از "نشان از بی‌نشان‌ها"ست اما کجا به پای نور و اخلاصِ "نشان از بی‌نشان‌ها" می‌رسد؟! گذشته از این‌که الفَضلُ لِلمُتَقَدِّمِ. 💧صفحه‌آرای "قصه‌ی آفتاب" این‌جا به تَأَسّی از آیه‌ی"بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَى"، توانائی و هنر خود را به پای مرحوم نخودکی ریخت و شرمندگی نگارنده از حروف‌چینی و صفحه‌آرائیِ بدِ چاپ اول را به‌کُلّی شُست و بُرد. 💧طراح جلد کتابِ پیش نیز از آیه‌ی "أَ فَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ؟! بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ" الگوبرداری کرد و خیال و خامه‌اش، طرح تازه‌ای خلق کرد. او هم با مرحوم نخودکی و خدای او معامله کرد. 💧کاغذ ضَخِم و بدِ چاپ اول نیز جای خود را به کاغذ خوب و نازکی داد. 💧و اکنون 👇
👆 کتاب، در ۲۶۱ صفحه‌ی وزیری با جلد گالینگور و چاپ محدودِ دیجیتال، دوباره متولد می‌شود اما گویا بهایش - که ۳۰۰ هزارتومان باشد - کمی بیش از کتاب‌های هم‌اندازه است. گر چه خواننده پس از خواندنِ آن، حس زیان‌زدگی نخواهد داشت. 💧بااین‌حال اگر کسی چاپ اول آن را داشته باشد، می‌تواند با بازگرداندنِ آن، از بهای این‌چاپ به همان مبلغ بکاهد. 💧و اما برای تهیه‌ی آن ...
🌺 سه داستان از توجه فوری مولی‌علی و حضرت فاطمه - علیهماالسلام - به شعرهای زیبا و پُرمحتوای آئینی 🌺 🌸 اول: از کوزه همان بُرُون تَراود که در اوست. 💧 نصرالله بن یحیی ( که شیعه هم نبود! ) گفت: علی‌بن‌ابی‌طالب [ علیه‌السلام ] را در خواب دیده و به ایشان گفتم: "‌شما مکه را که فتح کردید، گفتید: 'هر کس وارد خانه‌ی ابوسفیان شود، ایمن است' اما سفیانیان وقتی در کربلا بر پسرتان چیره شدند، کردند آنچه کردند! [ یعنی شما که ذات پلید آنان را می‌شناختید، چرا در روز فتح مکه آن گونه آقامنشانه، آنها را بخشودید؟! ] " علی گفت: "‌مگر ابیات ابن‌ُالصیفی [ که او هم شیعه نبود! ] را نشنیده‌ای؟!" گفتم: "نه". گفت: "برو از خودش بشنو!" بیدار که شدم، پیش ابنُ‌الصیفی رفتم و خوابم را برایش بازگو کردم؛ ناگهان ناله‌ای کرد و آهی کشید و گریست و به خدا قَسَم یاد کرد که همین دیشب آن‌ را سروده و هنوز آن‌ را برای کسی ننوشته و نفرستاده و بل‌که اصلاً هنوز آن‌ را برای کسی نخوانده است! سپس آن ابیاتش را برایم خواند: 🦋 مَلکنا فَکانَ العَفوُ مِنّا سَجِیَّةً فَلَمّا مَلکتُم سالَ بِالدَّمِّ اَبطَحُ [ = زمانی که ما حاکم شدیم، دیدید و روشن شد که بخشودنِ دشمنان، عادت و خوی ماست. اما زمانی که دَور دست شما افتاد، آن‌قدر از ما و دیگر دشمنانتان کشتید که در همه‌ی سرزمین ابطح و حجاز، جوی خون راه افتاد! ] 🦋 وَ حَلَّلتُمُوا قَتلَ الاُساری وَ طالَما عَدَونا عَلَی الاَسری فَنَعفُو وَ نَصفَحُ [ = شما حتی کشتن اسیران ما را برای خود جائز دانستید اما ما همیشه پس از چیره‌شدن بر اسیرانتان، آنها را بخشوده و جُرمشان را نادیده گرفته و آزادشان کردیم. ] 🦋 وَ حَسبُکُمُوا هذا التَّفاوُتُ بَینَنا وَ کُلُّ اِناء بِالَّذِی فِیهِ یَنضَحُ [ = همین یک تفاوت میان ما و شما بس که "از کوزه همان برون تراود که در اوست"! ] (۲) 🌸 دوم: "قصیده‌ی‌پذیرفته" و چهار بیتِ عالی‌اش. 💧شیخ عبدالحسین اَعسم گفته: شبی پدرم: شیخ محمدعلی شعری در سوگ امام‌حسین - علیه‌السلام - سرود و آن ‌را در سجاده‌ی خود گذاشت. سحرِ همان شب، دوستِ پدرم: شیخ محمدعلی جابری ( که سخنران مشهوری بود ) آمد و در خانه‌مان را زد و گفت: "شب در خواب دیدم که به زیارت امام‌علی - علیه‌السلام - رفته‌ام. ایشان را در همان مزارشان دیدم و سلام کردم. حضرت علی - علیه‌السلام - برگه‌ای به من دادند که قصیده‌ای روی آن نوشته شده بود و فرمودند: 'این قصیده‌ در رَثای پسرم، حسین است؛ آن را بخوان.' من هم خواندمش و آن امام - علیه‌السلام - با شنیدنش گریستند. بیدار که شدم، یک بیت از آن قصیده در حافظه‌ام مانده بود که این بیت است: 🦋 قَسَت القُلُوبُ فَلَم تَکُن لِهدایَة تَبّاً لِهاتِیکَ القُلُوبِ القاسِیَة!" 💧پدرم با شنیدن این بیت، مات و مبهوت شد و رفت و از سجاده‌اش کاغذی که سروده‌اش را بر آن نوشته بود، آورد و آن‌گاه دوستش نیز با دیدنِ آن کاغذ، شگفت‌زده شد و گفت: "به خدا قَسَم این همان کاغذی‌ست که در خواب آن را امیرمومنان به من دادند!" 💧و پدرم از این خواب فهمید که قصیده‌اش از سوی امیرمومنان علی - علیه‌السلام - پذیرفته شده است و بر همان پایه، این قصیده به 'قصیده‌ی مقبول' مشهور شد." ✍ دو گفتنی درباره‌ی این چکامه: 💧۱. سُراینده‌ی این چکامه، شیخ محمدعلی اَعسم ( رفته‌ی ۱۲۳۳ق. و مدفون در مقبره‌ی ویژه‌ی آل‌اَعسم، در صحن حرم امام‌علی ) اصالتاً زبدی ( تیره‌ای از حرب ) است اما برخی به اشتباه او را اصالتاً زبیدی ( که منسوب به منطقه‌ای در حومه‌ی یثرب است ) پنداشته‌اند. 💧و برخی به اشتباه این قصیده را سُروده‌ی خودِ شیخ عبدالحسین (رفته‌ی ۱۲۴۷ق. در اثر طاعونی که در نجف گسترش یافته بود،) پسرِ محمدعلی اَعسم - که از پدرش در سرودنِ شعر ماهرتر بود - دانسته‌اند. 💧۲. از زیباترین ابیات این شعر، بیتی‌ست که خطاب به پادشاه شهیدان - علیه‌السلام - می‌گوید: 🦋 تـَبـكيكَ عَيني لا لأجلِ مَثُوبَة لـكِـنّـَهـا عَينِي لِأَجلِكَ باكِيَة [ = اشکم برای تو روان است اما نه برای پاداش و به امید رسیدن به چیزی. بل‌که با شنیدن مظلومیت تو، خود بخود گریه‌ام می‌گیرد؛ فارغ و آزاد از هر پاداش و وعده‌ای. ] 🦋 و ابیاتی که در ادامه می‌گوید: وإذْ أَتَتْ بِنتُ النَبِيِّ لِرَبِّهَا تَشكُو وَلا تَخفَى عَليهِ خَافِيَة رَبِّ انتَقِم مِمَّنْ أَبَادُوا عِترَتِي وَسَبَوا عَلى عُجُفِ النِياقِ بَنَاتِيَه وَاللهُ يَغضَبُ لِلبَتولِ بِدونِ أنْ تَشكُو فَكيفَ إذَا أَتَتهُ شَاكِيَة؟! [ = خدا که از خشمِ پنهان و نگفته‌ی حضرت فاطمه، غضبناک می‌شود، زمانی‌که آن بانو در قیامت لب به شکایت باز کرده و آشکارا از ستمهائی که بر فرزندانش رفته، تَظَلُّم کند، چه خواهد کرد؟! ] 👇
👆🌸 سوم: چرا عائشه را مادر خواندی؟! 💧یکی از آلوسی‌های بغداد در ردّ شیعه چیزهائی گفته بود و آیةالله سید محمدباقر حجت طباطبائی حائری ( رفته‌ی ۱۳۳۱ق. ) به زبان نظم، پاسخ او را داد اما چون نمی‌دانست که امیرمومنان علی - علیه‌السلام - طبق تجویزِ پیامبر، عائشه را پس از ایشان طلاق داده و وی را از شرف "اُمّ المومنین" بودن ساقط کردند(۲)، در آن نظمش عائشه را "مادر" خطاب کرده بود. 💧همان شبِ سرایش آن نظم، شیخ جابر در خواب، حضرت فاطمه - علیهاالسلام - را دیده بود که به وی می‌فرمایند: "برو به سیدمحمدباقر بگو: چرا از عائشه به عنوان 'مادر' تعبیر کرده است؟!" ( یا طبق نقلی دیگر می‌فرمایند: به او بگو: "کسی که مادری مانند من دارد، عائشه را مادر نمی‌خوانَد!" و طبق نقلی دیگر می‌فرمایند: "من مادرِ تو هستم اما تو در شعرت عائشه را مادر خطاب کردی!" ) شیخ جابر، اولِ صبح به خانه‌ی سیدمحمدباقر آمده و می‌پرسد: "آیا تو در شعرت عائشه را مادر خوانده‌ای؟" او می‌گوید: "بله؛ در نظمی که در پاسخ آلوسی دارم می‌سازم، دیشب در بیتی چنین کردم اما هنوز آن را برای کسی نخوانده‌ام!" آن‌گاه شاعر به گریه افتاده و شعرش را اصلاح می‌کند؛ یعنی بیتِ 🦋 فَیا اُمَیما! سَبُّکَ مُحَرَّمُ لِاَجلِ عَین اَلفُ عَین تُکرمُ [ = ای مادرِ عزیز! دشنام به تو حرام است؛ زیرا گاهی برای احترامِ یک چشم، هزار چشمِ دیگر، احترام می‌شود! ] را تبدیل می‌کند به این بیت: 🦋 فَیا حُمَیرا! سَبُّکَ مُحَرَّمُ لِاَجلِ عَین اَلفُ عَین تُکرَمُ (۳) 💧عبارتِ "لِاَجلِ عَین اَلفُ عَین تُکرَمُ" مَثَلی در زبان عربی‌ست که ناظم آن ‌را در شعر خود به کار برده است. 💥 ملاحظه: 💧یکی از نکته‌ها‌ی مشترک در هر سه روی‌دادِ بالا، این است که خوابِ مربوطه را کس دیگری - غیر از شاعر - دیده است و "یکی از علت‌ها"ی این‌که در خواب به خودِ شاعر نگفته‌اند، این است که وی گمان نکند چون فکر و ذهن خودش، درگیرِ آن شعر و موضوع بوده، لابد خوابش دنباله‌ی ذهنیات خودِ وی و برخاسته از ضمیرِناخودآگاهِ اوست. یعنی هنگامی‌که فردی کاملاً بی‌خبر از ماجرا خواب می‌بیند، شنونده اطمینان می‌یابد که خواب، حقیقی و راست است. 💧و علت‌های دیگری نیز دارد ... - - - - - - - - - ۱. قاموس‌ُالرجال، ج۱۲، ص۱۰۰ و ۱۰۱. ۲. زهرالربیع، ص۱۸۵. ۳. نگ: افکار و آمال، ص۳۹۴ و ۳۹۵ و ترجمه‌ی محمد بیستونی بر مجمع‌البیان، ج۲۰، ص۲۲ (پاورقیِ مترجم) و جرعه‌ای از دریا، ج۲، ص۴۴۲ و ۴۴۳.