به هیچ روی امکان به اجماع رسیدن رخ نشان نمی داد. بر سر میزی نشسته بودیم که تمامی همنشینان، از هم روی گردان بودند و بنابر قاعده، نظرهایشان به کمال از هم متفاوت بود.
کم و بیش با روحیات تک تک افراد آشنا بودم. اگر چه چند باری به شرح برایشان قضایا را توضیح داده بودم به ویژه در همین چند روز گذشته.
سکوت سختی جلسه را فریز کرده بود. هیچ کس خیال کوتاه آمدن نداشت و جز این لجبازی خودخواهانه که به احتمال در ذهن خود در حال مرور کردنش بود، حرفی هم برای گفتن نداشت.
به عمد صندلی ام را با تندی به عقب کشیدم تا صدای ناگهانی چرخهایش توجه ها را جلب کند.
به حقیقت که جای دادن چنین کلمات نامانوسی در یک متن اصلا جالب نبود!
و در آخر سر ترک همراه با دلخوری این جلسه برایم خوشایند تر آمد تا ماندن همراه خشم و سردرگمی ناباورانه.
#نویسندگیخلاق
#تمریناول
#درستبنویسیم.