#فواید_و_ضرورت_های_تاریخ_علم
وقتی به هویت تاریخ فلسفه و لوازم کاری آن توجه می کنیم متوجه می شویم مطالعه این علم این کمک را به دانش پژوه می کند که
1- مطالعات و تحقیقات او به دلیل آشنایی با فراز و فرود های علم و شناخت اشخاص تاثیر گذار آن ،شکل هدفمندی به خود بگیرد و او با نظام تتبعی که در این سیر علمی به دست آورده از سرگردانی در مطالعات خود رها گردد.
2- ضمن شناخت مکاتب فکری مختلف قدرت نقد و تحلیل آن ها را به دست آوردِ و با خودآگاهی بیش تری مسیر مطلوب علمی خود را انتخاب کند
3- با به دست آوردن نقشه کلان علم و آشنایی با نقاط مختلف آن به این بصیرت و دانش برسد که بتواند برای مدیریت آینده علم توصیه های مثمر ثمری را ارائه دهد.
4- با توجه به این که دانشمندان و مکاتب فکری مختلف بنای دانش خود را برساختمان اندیشمندان و مکاتب گذشته استوار کرده اند، مطالعه ی تاریخ علم این کمک را به دانش پژوه می کند که خواستگاه یک اندیشه را بهتر تشخیص داده و فهم صحیح تری از آن داشته باشد.
5- با روشن شدن محل نزاع ها و گاها اشتباهات مشهور تاریخی از درگیری های بیهوده اجتناب کرده و از تورم بیهوده علم جلوگیری کند.
6- امور ثابت در تاریخ علم این پیام را برای او داشته باشد که در فرآیند علم، در کنار امور متغیر، امور ثابتی هم داریم، پس فراز و فرود های علم باعث نشود که گوهر واقعیت را دستنایافتنی بداند و دچار شکاکیت گردد.
#ثمره_تاریخ_علم
#ضرورت_کار_تاریخی
#تاریخ_علم
#اصول_تاریخ_نگاری
در تاریخ نگاری یک علم شخص باید از تعصب ورزی به دور باشد و خود را از نگاه های خاص پیشینی رها کند و با بی طرفی و تتبعی جامع به نقل آراء اندیشمندان و مکاتب مختلف بپردازد و سپس نظری را به آن ها نسبت دهد، ضوابط اجتهاد تاریخی را دارا باشد به صورتی که بتواند منابع مختلف را از یکدیگر تمییز دهد و ارزش گذاری کند، دارای قدرت در علم بوده و با قدرت علمی خود به فهم و تحلیل اقوال بپردازد
#تاریخ_علم
نحوه ی علم به وجود
حقيقة الوجود لا تحصل بكنهها فى ذهن من الأذهان، اذ ليس الوجود أمرا كلّيّا، و وجود كلّ موجود هو عينه الخارجىّ، و الخارجىّ لا يمكن أن يكون ذهنيّا. و الذى يتصوّر من الوجود هو مفهوم عامّ ذهنىّ يقال له الوجود الانتسابىّ الذى يكون فى القضايا. و العلم بحقيقة الوجود لا يكون الا حضورا اشراقيّا و شهودا عينيّا، و حينئذ لا يبقى الشكّ فى هويّته، مشاعر، ص24
#وجود
فالحق أن المتقدم منهما على الآخر هو الوجود لكن لا بمعنى أنه مؤثر في الماهية (13) لكونها غير مجعولة كما مر بل بمعنى أن الوجود هو الأصل في التحقق و الماهية تبع له لا كما يتبع الموجود للموجود بل كما يتبع الظل للشخص و الشبح لذي الشبح من غير تأثير و تأثر فيكون الوجود موجودا في نفسه بالذات و الماهية موجودة بالوجود أي بالعرض فهما متحدان بهذا الاتحاد مشاعر، ص8
#وجود_و_ماهیت