eitaa logo
یادداشت های فلسفی من
518 دنبال‌کننده
148 عکس
3 ویدیو
91 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
زمینه های ایجاد و گسترش را می توان در دو عامل کلی که هرکدام دارای زیر مجموعه هایی می باشند، خلاصه کرد: 1- بُعد و 2- زمینه های موجود در و اما مواردی که در بعد تمدنی و حکومتی مطرح می شوند عبارتند از: . توجه خلفا از زمان و بخصوص به علم و و نیاز‌هایی که امر دیوان سالاری در دارالخلافه ایجاد کرده بود سبب گردید اندیشمندان مختلف، با زبان های گوناگون در دربار گرد آمده و اولین ترجمه های اسلامی رقم بخورد. در این میان و به سبب عدم تفکیک علوم مختلف از یک دیگر، در کنار این علوم، علوم دیگری مثل منطق و فلسفه نیز ترجمه گشته و به مملکت اسلامی راه یافتند. . رسمی شدن زبان عربی در زمان بنی امیه عامل دیگری بود که اندیشمندان آنزمان سعی در ارائه آثار خود به زبان عربی بنمایند و بحث ترجمه رونق بگیرد. . گرایش بعضی از خاندان های حکومتی به این امر سبب تقویت این بحث در میان مسلمین گردید و گسترش آن را رقم زد. . انتقال پایخت به توسط منصور، که این امر با توجه به موقعیت شهر بغداد سبب گردید که فرهنگ های مختلف انواع مراودات را با یکدیگر داشته باشند و زمینه های بحث ترجمه شکل بگیرد. . علاقه شخصی بعضی از مانند به این علوم در گسترش این این امر بی تاثیر نبود و سبب رونق آن گردید. .آخرین موردی هم که در این بخش قابل ذکر می باشد بحثی است که بعضی از بزرگان مثل جناب مجلسی صاحب بحار رحمه الله علیه مطرح فرموده اند(ج57،ص197) که خلفا به جهت معارضه با اهل بیت علیهم السلام و قرار دادن دستگاهی در مقابل دستگاه آنان به نهضت ترجمه بها دادند و به گسترش آن پرداختند. پ.ن: لازم است در نقد صحبت آخر گفته شود که: .اگر این جریان واقعا این نقش را داشته و تا این حد به دنبال تضعیف علیهم السلام بوده، به چه جهت ائمه علیه السلام با اینکه حدود 150سال این نهضت در مقابل ایشان قرار داشته است نقدی از این جریان نداشته اند؟اگر واقعا این نهضت ثانی است، پس نقدهای سقیفه‌ای ائمه‌علیهم السلام کجاست؟ . اصلا برفرض که خلفا این امور را در جهت باطل به خدمت گرفته باشند، اما مگر استفاده نااهلان از امور صحیح باعث اشتباه شدن آن ها می شود؟ مثلا ما بگوییم چون دائش از اسلام برای باطل خود مایه می گذارد تا آن را پیش ببرد، پس قرآن هم باطل است. در مواجهه با این آثار باید گفت که احتیاج به بررسی دارند تا صحیح آن از غلط آن جدا گشته و مورد مطلوب قرار گیرند(دقیقا کاری که دانشمندان مسلمان در طول تاریخ کردند)، لذا نمی توان به علت غرض خلفا حکم به بطلان تام آن ها داد و آن ها را طرد کرد. . بعض از خاندان های شیعی مثل خاندان نوبختی خود از مترجمین این دوره می باشند، و این امر می تواند مویدی بر تایید اهل بیت علیهم السلام بر این جریان باشد. ادامه در نوشته بعد ان شاء الله
: ظرفیت های موجود اسلام و مسلمین . دعوت اسلام به علم آموزی و کسب از دیگر ظرفیت هایی بود که زمینه پذیرش و حتی گسترش نهضت ترجمه را در میان مسلمین ایجاد کرد، برای مثال: طَلَبُ الْعِلْمِ فَريضَةٌ عَلى كُلِّ مُسْلِم‏( طلب علم بر هر مسلمانی واجب است) .گسترش سرزمین های اسلامی و برخورد با فرهنگ های مختلف در کنار دوره تاریک حدودا 100ساله‌ای که مسلمین در زمان بنی‌امیه تجربه کردند سبب گشت که ایشان تشنگی خاصی را نسبت به علوم جدیدی که در این مدت با آن ها آشنا شده بودند در خود احساس کنند و با اشتیاقی خاص و به صورت یک حرکت جمعی و نه فردی به متون مختلف در زمینه های مختلف دست زنند. البته این مواجهه مسلمین از روی احساس ضعف و ناتوانی نبود، چراکه ما به خوبی می بینیم که فلاسفه ای مانند یا در سطحی بالاتر چگونه با این متون مواجه شدند و آن ها را به خدمت خود گرفتند و در خود هضم کردند. ( البته این داستان در مورد علومی مانند ریاضیات و نجوم..ساری نیست، در این زمینه ها مسلمین واقعا با احساس کمبود و ضعف همراه بودند)
مرحوم میرزا مهدی در کتاب ابواب الهدی، ص 44، مینویسد: هذا مضافاً الی ما ورد من اهل بیت العصمهْْ الروایات الصریحهْْ فی طعن الطائفتین و الطعن فی مقالاتهم بحیث کان اصحاب الائمه معرضین عن اهل الفلسفهْْ و العرفان و لهذا کتبوا فی الرد علی الطائفتین کتباً... مضافاً الی تصریح الآیات و الروایات و الادعیه و الخطب عن الائمه بخلاف مطالب هولاء القوم مما لایکاد یحصی، و لهذه الجههْْ اعرض المسلمون و المومنون عنهم فی عصر الائمه الی هذه الاعصار و کانت الطائفتان فی کلّ الاعصار یتّقون عن اهل الایمان فلا یظهرون مقالاتهم عند عامهْْ المؤمنین. ادعای مخالفان فلسفه این است که فلسفه را خلفای عباسی و به ویژه مأمون برای مقابله با تعالیم اهل بیت ترویج کردند. بنابر این دیدگاه اصلا نهضت ترجمه کتاب های یونانی و سریانی از سوی خلیفگان عباسی راه افتاد تا مردم را از تبعیت از علوم آل محمد باز دارند. این روایت از تاریخ نهضت ترجمه البته هیچ مستند تاریخی ندارد و صرف خیال پردازی است. نهضت ترجمه اسباب و انگیزه ها و تاریخ متفاوتی دارد که دیمیتری گوتاس خیلی خوب بخش مهمی از آنها را بررسیده است. از همان آغاز نهضت ترجمه هم شماری از خاندان های شیعی از این نهضت حمایت کردند. حتی نوبختی ها هم با این نهضت بی ارتباط نبودند. اتفاقا از آغاز بیشتر مخالفان تشیع و اصحاب حدیث سنی و حنابله بودند که به کلی با این نهضت علمی و آثار آن مخالفت داشتند. متکلمان هم البته مخالف فلاسفه بودند اما مخالفت آنان از لونی دیگر بود که بعدا متعرض آن خواهم شد. طبعا باید از ترویج فلسفه بیشتر تضعیف مکتب اهل حدیث سنی منظور نظر بوده باشد کما اینکه در قضیه محنه هم که در همان زمان اتفاق افتاد هدف اصلی تضعیف علمای اهل حدیث سنی بود و این دو جریان با یکدیگر مرتبط بودند. در نوشته ای دیگر این نکته اخیر را بیشتر خواهم شکافت. حال پرسش این است: اگر فلسفه را در تقابل با مکتب اهل بیت ترجمه کردند و ترویج نمودند چرا از زمان امام صادق و یا دست کم امام کاظم و امام رضا هیچ واکنشی از سوی ائمه طاهرین نسبت به فلسفه و ترجمه کتاب های یونانی و ارسطو و افلاطون در کلمات امامان نمی بینیم؟ دست کم در زمان سیطره دوباره اهل حدیث بر بغداد با روی کار آمدن متوکل و باز شدن فضا در رد بر فلسفه چرا هیچ گونه واکنشی در روایات و احادیث ما در نقد بر فلاسفه دیده نمی شود؟ چرا به روشنی گفته نمی شود که سیاستی شوم برای دور کردن مردم از معارف الهی در جریان است؟ تاریخنگاری اهل تفکیک از فلسفه و نهضت ترجمه هیچ نسبتی با واقعیت تاریخی ندارد و محصول نگاه غیر تاریخی و غیر انتقادی آنان است.
ردیه های متکلمان شیعی بر فلاسفه و تفسیر نادرست اصحاب مکتب تفکیک از این ادبیات مرحوم میرزا مهدی اصفهانی در ابواب الهدی و همچنین دیگر تفکیکی ها دائما در راستای مخالفت مکتب اهل بیت با سنت فلسفه اسلامی به ردیه های متکلمان و علمای اهل کلام شیعی استناد می کنند. خوب این نشان می دهد دریافت درستی از تاریخ کلام و فلسفه و مناسبات این دو وجود ندارد. روشن است که شناخت درست مستلزم آگاهی تاریخی داشتن است. متکلمان بر فلاسفه انتقاد داشته اند و ما نمونه های متعدد در نقد فلسفه از سوی متکلمان می شناسیم اما انتقادات آنان از لون انتقادات مکتب تفکیک و شماری از اخباریان قشری نیست. متکلمان شیعی با گرایشات معتزلی بهشمی و یا بغدادی و یا پیروان ابو الحسین بصری از میان آنان طبعا با آرای فلسفی ابن سینا و فارابی و سنت های مختلف مشایی موافقتی نداشته اند و این به این دلیل بود که متکلمان از نظام فلسفی و الهیاتی متفاوت با فلاسفه تبعیت می کردند گرچه میان متکلمان و اهل فلسفه همواره تأثیر و تأثرات وجود داشته. بنابراین ردیه نویسی متکلمان شیعی مانند نوبختی ها و یا شریف مرتصی نسبت به فلاسفه به دلیل اختلاف در مبانی فلسفی است و نه به جهت مخالفت با اصل نظر ورزی و استناد به مفاهیم عقلی و بشری. باری نظامات استدلالی متکلمان با فلاسفه فرق می کرد و در حالی که متکلمان فلاسفه را به عقاید الحادی و عقیده به ازلیت عالم متهم می کردند و برهان های آنان را نمی پسندیدند فلاسفه استدلالات متکلمان را جدلی و غیر برهانی و از باب تشبیه و قیاس غیر برهانی غائب به شاهد فرض می کردند. بعدها البته با تأثیر فخر رازی و خواجه طوسی متکلمان کم و بیش بخشی از مبانی قدیم را یا رها کردند و یا تغییراتی اساسی در مباحث خود و نوع نگاه خود ایجاد کردند و دست کم زبان فلسفی آنان تغییر کرد. البته انتقادهای اصلی همچنان برقرار بود اما باز این انتقادات به دلیل تفاوت دیدگاه های فلسفی بود. مثلا در بحث حدوث عالم نوع نگاه متکلمان نگاه اهل ادیان از قدیم بود که به خلق از عدم باور داشت و یا در مورد زمان و ازلیت عالم و نسبت حدوث و قدم نگاه متفاوتی با فلاسفه داشتند اما این انتقادات و ردیه نویسی ها از نقطه نظر مخالفت اهل تفکیک و اخباری ها نبود. آنان به این دلیل که چرا شما از روایات استفاده نمی کنید و یا در معارف نباید سراغ استدلال های نظری و عقلی رفت و تفکیک میان معارف الهی و بشری فلاسفه را مورد انتقاد قرار نمی دادند بلکه تنها مبانی شان با فلاسفه فرق می کرد. به طور نمونه نظام خلقت را به جای ترکیب ماده و صورت به صورت جواهر و اعراض می دانستند و نظام متفاوتی برای اسباب و مؤثرات و چگونگی صفات و اعراض برای اجسام و درست برخلاف فلاسفه ارائه می کردند. بنابراین ردیه های متکلمان شیعه را باید در پیش زمینه عمومی تر ردیه های مکتب متکلمان در معنی عام آن (یعنی فارغ از اختلافات مذهبی متکلمان) دید و فهمید. این ربطی به شیعی و یا سنی بودن متکلمان مخالف با فلاسفه ندارد. نوبختی اگر بر ارسطو ردی می نویسد نه به دلیل مخالفت درونمایه اندیشه فلسفی ارسطو با معارف اهل بیت است بلکه چون نظریه کون و فساد ارسطویی با دستگاه کلامی نوبختی سازگار نیست ارسطو را رد می کند. همین و بس. این ردیه نویسی ها ربطی به مخالفت مکتب اهل بیت و یا علمای شیعه با فلاسفه ندارد و آنان اساسا در مقام بحث از تعارض ارسطو با اهل بیت و معارف امامان شیعه نبوده اند. متأسفانه همین نکته ساده مورد غفلت اصحاب معارف و تفکیکیون عزیز قرار می گیرد.
و هيج يك ازين مبادى حجت نباشذ بر غير، جون او را يقين از آن حاصل نشده باشد، جنان كى تو را حاصل شذه باشذ جنانك: علم تو بآنك نور قمر مستفاد است از شمس، و لكن ناظر در آن حدس مى‌كند از اختلاف تشكلات او بحسب اختلاف اوضاع آن (نکته جالب این متن این است که ظاهرا ایشان مبادی برهان را شخصی و بحسب هرفرد می داند) ، ج2، ص447
💠 1️⃣ ☑️ مؤسسه فرهنگ و تمدن توحیدی برگزار می کند؛ 🔘 سلسله نشست های فلسفی 🌐 موضوع نشست اول: حقیقت ماهیت و چگونگی هستی شناسانه و معرفت شناسانه عینیت ماهوی ❇️ با حضور استاد محترم: حجت الاسلام و المسلمین 🕢 زمان: پنج شنبه 29 آبان ماه ساعت 7 الی 9 صبح 🏠مکان: موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی (فتوت) طبقه سوم 🌐 لینک شرکت مجازی در نشست: https://b2n.ir/452241 ✔️ توضیحاتی در مورد نشست اول: https://eitaa.com/fvtt_ir/2836 ✔️ سؤال نشست اول: https://eitaa.com/fvtt_ir/2837 —---— 🇮🇷 مؤسسه فرهنگ و تمدن توحیدی 🔗http://eitaa.com/joinchat/1134034961Cd9295a37ac
را می توانیم بر اساس شروع، گسترش و پختگی به سه کلان تقسیم بندی کرده و مورد بررسی قرار دهیم: دوره اول: از اواخر بنی امیه تا زمان مامون : دستگاه ترجمه در این مقطع که اوج آن مقارن با حکومت منصور و هارون عباسی است، با ترجمه کتب مختلف از فنون مختلف بخصوص در زمینه های طبی و نجومی به شکل غیرمنسجم در حال شکل گیری و اوج گیری می باشد. در این دوره است که بعض از فرق اسلامی تحت تاثیر ترجمه برخی از کتب منطقی دچار تحولاتی می گردند که به مذهب می توان به عنوان نمونه بارز این مطلب اشاره کرد. جناب ابوسهل نوبختی و یوحنا ابن ماسویه از مترجمین برجسته این دوره می باشند. دوره دوم: از زمان مامون تا اواخر قرن سوم که این دوره را می توان به عنوان اوج نهضت ترجمه در نظر گرفت. در این دوره است که نهضت ترجمه با تاسیس دارای انسجام و نظم گردیده و ترجمه چه از حیث کمی و چه از حیث کیفی رشد قابل توجه ای می کند. ترجمه کتب منطقی و فلسفی در این مقطع گسترش عمده ای می یابد و آثار مختلف و به زبان عربی برگردانده می شوند. به می توان به عنوان برجسته ترین مترجم این دوره اشاره کرد که به زبان و فنون مختلف مسلط بوده و تولیت بیت الحکمه را نیز برعهده داشت. پسر و خواهرزاده حنین، اسحاق بن حنین و حبیش بن حسن اعسم از دیگر مترجمان برجسته این دوره می باشند. از جمله آثار مهم حکمی که در این دوره ترجمه شد می توان به: کون و فساد ارسطو، رساله سوفیسط افلاطون و رساله نفس و مابعدالطبیعه ارسطو اشاره کرد. دوره سوم: قرن چهارم مقطع زمانی این دوره را شکل می دهد. در این دوره به دلیل ترجمه اکثر کتب طبی و نجومی در دوره های قبلی و متخصص شدن مسلمین در این زمینه ها، با ترجمه های کم تری در این موارد رو به رو هستیم و لذا حجم عمده مطالب مربوط به حیطه علوم حکمی می باشد ( البته در همین زمان ما با تالیفاتی از مسلمین رو به رو هستیم که نشان می دهد ایشان در این زمینه نیز کم و بیش دارای تسلط شده اند) به ابوبشر متی ابن یوسف (استاد احتمالی فارابی در منطق)، سنان بن ثابت و یحیی بن عدی(شاگرد فارابی) به عنوان مترجمین این دوره اشاره کرد. کتاب برهان، مغالطه و شعر ارسطو و مبادی الهندسیه افلاطون از جمله آثار مهمی است که در این دوره بر روی آن ها کار شده است.
بررسی فاعل طبیعی و علت غایی آن در فیزیک جدید این مطلب حاصل گفت و گو حقیر و یکی از اساتید فیزیکه که الان هم خارج کشور مشغول هستند در فایل اول تلاش بر مفاهمه شده و در فایل دوم مطلب جمع بندی گردیده