#درباره_جستار
دربارهی جستار
۲_ چطور جُستار یک فرم روایی میشود؟!
اگر بخواهیم جُستار را داخل در ادبیات روایی بدانیم، به ناچار باید بین تمام گونههای ادبیات روایی و جُستار، یک "چیز" واحد و مشترک بیابیم. منطقیون این "چیز" مشترک میان چند شیء را، جنسِ آنها مینامند. بعد این چند مقوله همجنس، با "چیز"هایی از هم متمایز میشوند، به نام فصل؛ بعدتر جنس با فصل، نوع را تشکیل میدهند. در ادبیات روایی، جنس مشترک میان همهی گونههای روایی، خودِ روایت است.
حالا روایت یعنی چه؟ اچ.پورتر ابوت، توی "سواد روایت" میگوید روایت به زبان ساده عبارت است از: (بازنمایی یک رخداد یا مجموعه رخداد). درواقع آنچه ذاتِ یک جملهی غیر روایی را به یک جملهی روایی تبدیل میکند، رخداد یا اتفاق است. "گربهی من کک دارد" یک جملهی توصیفی است و "گربهی من را کک گزید" یک روایت.
همهی گونههای ادبیات روایی جنسش روایت است. یعنی همه، به نوعی بازنمایی یا گزارش یا بیانِ یک رخداد یا اتفاق یا مجموعهای از رخدادها و اتفاقات است. گونههای مختلف روایی بنا بر نوع پرداخت، موضوع، عناصر موجود در آن و...الخ، که فصلِ اختصاصی هر گونه به شمار میروند، از یکدیگر جدا و متمایز میشوند و فرمهای روایی مختلف بهوجود میآیند.
اگر بخواهیم جُستار را درست بفهمیم، باید تعریف درستی از جُستار داشته باشیم. تعریفی در چهارچوب درست و منطقی که مو لای درزش نرود. قبلتر گفتهشد همه روی تعریفِ "نظرات شخصی نویسنده درباره موضوعی" اتفاق نظر دارند. سوال اساسی و مهم این است که جُستار چطور میتواند با این تعریف، جزئی از خانواده ادبیات روایی باشد؟ پر واضح است که این تعریف، یعنی نظرات شخصی نویسنده، مطالبی است از جنسِ "گربهمن کک دارد".
نظرات یک آدم، توصیفاتی است دربارهی یک شیء یا احکام ذهنیِ او یا نهایتن استدلالهای اوست؛ اتفاقی در کار نیست. جُستار طبق این تعریف، خالی از اتفاق و رخداد است. پس یا جُستار جزئی از ادبیات روایی نیست یا این تعریف، ناقص است.
برگردیم به معنایِ ریشهیِ جُستار در فرانسه: تلاش کردن و کوشیدن و آزمودن. جُستار اصالتن آزمودن است. آزمودن یک ایده!!! اتفاق کجایش است؟ اتفاق تغییر نظرِ نویسنده است در سیر اندیشهای که روی موضوع دارد و ثبت این اندیشه که نامش، میشود جُستار...
ادامه دارد...
#جستار_دوم
🪴
یادداشتهایخطخورده
#درباره_جستار
دربارهی جستار
۳_ یک نکته ظریف!
گفتیم که جُستار آزمودن یک ایده است. حالا میخواهیم به تعریف جامعتری از جُستار بپردازیم:
جُستار روایتِ تلاشی است برای آزمودن یک ایده، در قالب یک تأمل، پیرامون یک موضوع خاص که منجر به صدور نظرِ خاصِ نویسندهاش درباره آن موضوع میشود.
مشخصن در این تعریف ما رخداد را داریم. روایت از یک تلاش. تلاش برای آزمودن ایده، همان مجموع رخدادهای ماست که روایت را میسازد. اینجا میتوان ادعا کرد که در واژهی "روایی" در عبارتِ "جُستارِ روایی" ، قید احترازی نیست، بل قید توضیحی است. چرا که روایی بودن نوعی از جُستار نیست، تا با این قید، جُستارهای روایی را از جُستارهای غیر روایی جدا کرد. جُستار، لااقل به معنایی که ارائه شد، نمیتواند روایی نباشد. همچنین است، واژه "شخصی" در عبارتِ "جُستارِ شخصی"؛ چراکه هر جُستاری، روایتی است مختص به فرایند پرداخت و تأمل و اندیشیدن و آزمودن یک ایده و موضوع، که مختص به نویسندهی آن جُستار است و اساسن، هیچگاه جُستار، به شخصی و غیر شخصی تقسیم نمیشود تا با قید شخصی بخشی از آن را متمایز ساخت. زیرا یک روایت را به بینهایت شکل میتوان نوشت و هر کدام از این بینهایت، منحصر به فرد است و البته غیر قابل تقلید؛ ضمن آنکه هر نویسندهای به شیوهای منحصر به فرد مینویسد و فکر میکند و حتا نگاه میکند و درکش از جهان نیز کاملن شخصی است. قید شخصی، یک قید توضیحی است.
جلالآلاحمد در "غربزدگی" و "درخدمت و خیانت روشنفکران"، نظرات شخصی اش را گفته. روایت فکرش را آورده است. این هر دو کتاب، جُستارند. ماریوبارگاسیوسا در "چرا ادبیات؟" روایت ذهنی خودش راجع به پدیده ادبیات را ثبت کرده. حتا شاید بتوان صراحتن گفت "تأملات و مجادلات" اثر داستایفسکی بزرگ، جُستارهای او پیرامون مسائل مهم ادبیات روسیه در زمان خودش است. یکبار دیگر به کتابخانه خود نگاهی بیندازید، احتمالن کلی جُستار دیگر هم پیدا میکنید.
خب با این حساب ممکن است بگویید، هر نوشتهای که تأملی فلسفی یا غیر فلسفی درباره یک موضوع باشد، جُستار به حساب میآید. باید گفت، بحث در بابِ جنس جُستار، گذشت. اما جُستار فصلهایی هم دارد که آن را از مقاله و کتابهای فلسفی و... جدا میکند. یکی از مهمترینِ آنها نوع خاص پرداخت موضوع است. معمولن پرداخت در جُستار لحن خشک ندارد. طنز آمیز است، تعلیق دارد، سرگرمکننده است، چشم اندازی گسترده به موضوع دارد و از همه بیشتر، در هیچ چهارچوبی محدود نمیشود. نشانِ ادبیات بیقرار را به همین خاطر است که بر سینه دارد.
ضمن اینکه پرداخت مقاله و امثال آن، یک فرم خاص تکرار شوند است، حتا با جملاتی مشخص و عباراتی سلیس و قوانینی محکم و زبانیِ علمی؛ اما شما وقتی غربزدگی جلال را دست میگیرید، یک کتاب ادبیات میخوانید. اگرچه مثل داستانهای جلال، سرگرم نمیشوید، اما همان حسِ تعلیق را دارید. این تفاوت اساسی و مهم جُستار است. اتفاقن جُستار لحن خاص خود را دارد. در عین اتقان و استحکامش و در عین طنز بودنش.
پ.ن: در ستایش جُستار فقط اشاره به همین نکته کافی بود که: جُستار تجلیِ بستر بودن ادبیات است برای گسترش فکر و اندیشه؛ شاید هم روش، شاید هم...
#جستار_سوم
🪴
یادداشتهایخطخورده