eitaa logo
یادداشت‌های‌خط‌خورده
131 دنبال‌کننده
91 عکس
4 ویدیو
1 فایل
عشق اقیانوس آرامی که می‌گفتی نبود.. قایقم را در مسیر آب‌شار انداختی.. ⁦✒️⁩این‌جا من از خیلی چیزها خواهم نوشت.. بیش‌تر از کتاب، داستان، رمان، فرهنگ و فکر! ⁦ @s_sajad
مشاهده در ایتا
دانلود
حتی جنگ هم عادی و روزمره می‌شود. نهاالراضی
دلم می‌خواهد یک روز صبح مثل سوپر‌من ها بیدار شوم، بیایم ایتا، توی قسمت °مدیر°، را باز کنم، و کلی از این‌ور و آن‌ور ذهنم بنویسم و پستش کنم.. از چیستی ادبیات روایی.. از جستار.. از نویسنده‌های جستار.. از شعر و از کتاب و از کافی‌میکس شبانه.. از کتاب اچ‌پورتر‌ ابوت که واقعا شاه‌کار است!! ولی نمیرسم.. البته قرار است برسم! حتما حتما.. 😊🪴
این‌جا یک چادر است. چادر یک مرد ترکمن و یک زن ترکمن؛ نام مرد هست، گالان و نام زن سولماز؛ گالان اوجا سرور دلاوران و شجاع ترین مرد ترکمن از قبیله یموت است. سولماز اوچی مرد ترین زن صحرا، شکارچی‌ای که مثل ندارد، دختر آق‌اویلر[کد‌خدا] قبیله گوکلان؛ درست‌ترش این که این این تصویر یکی از سکانس های فیلم °آتش‌بدون‌دود° است که از روی کتابی با همین عنوان، نوشته نادر‌خان ابراهیمی اقتباس و ساخته شده است. کارگردانش هم خود نادر خان است. قضیه ساختن فیلم را هم بعد‌ها در ابوالمشاغل _اگر درست در ذهنم باشد_ گفته؛ اگر نبود حتمن توی ابن‌مشغله آورده!! ...
کتاب °آتش‌بدون‌دود° هفت جلد است. که حالا در سه مجلد چاپ می‌شود.. جلد اول سه تا داستان دارد: گالان و سولماز درخت‌ مقدس اتحاد بزرگ داستان اول دو‌روز پیش تمام‌شد. خواندمش؛ بعد از مدت ها که میخواستم شروعش کنم. کتاب پر است از اسم‌های جالب. ریتم نسبتن تندی دارد. شخصیت‌های فراوان. شخصیت پردازی فوق العاده عمیق. صحنه‌پردازی های دراماتیک و جذاب و بکر و بدیع؛ و پایان‌بندی عالی.. دیالوگ‌ها آن‌قدر زیباست که گاهی دو صفحه دیالوگ یک شخصیت خواننده را اصلا از متن خسته‌ نمی‌کند. و نکته بسیار مهم این که زبان‌دانی نویسنده، به هیچ‌وجه به رخ خواننده کشیده نمی‌شود. هرچند قدرت قلم و ظهور و بروز این قدرت در متن کاملا مشهود و مشخص است.
نادر، زمانی را در ترکمن صحرا زند‌ه‌گی می‌کرده. داستان از تجربه زیسته نادر خیلی وام‌ گرفته. نادر توی کتاب از عشق ترکمنی حرف می‌زند. از کینه ترکمنی؛ از غیرت یک سوار تفنگ‌ به دست، از وفا و رفاقت و یک‌دنده‌گی؛ داستان خیلی تعلیق دارد. کنار همه این‌ها بسیار سخت خوان است برای کسی که نادر نخوانده! ولی، به رفتن توی اعماق ترکمن صحرا و زندگی کنار این همه شخصیت می‌ارزد.
امشب بعد از خواندن قسمت زیادی از کتاب دوم، درخت مقدس، فقط از سر فضولی، رفتم تا آخرین کیلو‌متر کتاب هفتم؛ لب پایان آتش بدون دود.. و حیفم آمد این خلوص نادر را با مخاطبم شریک نشوم.. و البته لذت خواندن واژه واژه یادداشت نادر ابراهیمی را.. بدون تکلف و رسمی بازی های سرسری همیشه‌گی‌ام، تقدیم با احترام: 🪴
سکوت، بی‌صدایی نیست؛ هماهنگی کامل صداها در راه باوراندن بی‌صدایی‌ست..
کتاب دوم دیشب تمام شد، من حالا، تازه کتاب سوم را شروع کرده‌ام.. چه لذتی دارد..
۳۰صفحه آخر
خلص و تمت!
☺️ آخیش روحم آزاد شد.. این حالم که فرو‌کش فرمود.. کتاب بعدی که شروع شد، از کلی می‌نویسم.. احتمالا امشب من خواب آلنی‌اوجا را می‌بینم، خواب اینچه‌برون، خواب جنگل وسط صحرا..
امروز ۴۱ صفحه از کتاب ششم را خوانده ام؛ مجلد سوم از صبح کنار کتاب های دیگر روی میز من است. کتاب های اول تا سوم را خیلی با سرعت خواندم. کتاب چهارم هم خوب تمام شد اما کتاب پنجم خورد به امتحان و منبر و فاطمیه و جلسه و جزوه و تدریس و خلاصه که پوستم کنده شد تا تمامش کنم. ولی خط به خط کتاب را با عشقی وصف‌ناپذیر نی‌خواندم. به یک نتیجه هم رسیدم. من فعلا آدم نوشتن از نیستم!! قرار گذاشتم از وقتی کتاب چهارم را دست گرفتم، از بنویسم. اما حدود یک‌ماهی است دستم به نوشتن نمی‌رفت. |یادداشت‌ها| را که باز می‌کردم، میدیدم قرار گذاشته ام که از کتاب بنویسم. و هربار چون نمی‌نوشتم بیرون می‌رفتم. ☁️☁️☁️
اگر اعتقادی نداشتم به این که نوشتن، ما را به هم نزدیک و نزدیک‌تر می‌کند و آن‌گونه رابطه‌ای میان ما بوجود می‌آورد که در شکل یافتن زندگی آینده‌ی ما موثر است، و ایمانی نداشتم به این‌که زبانم، زبان گروه بزرگی از افراد ملت من است، با اطمینان می‌گویم که به همان کار حیاب‌داری بانک، یا میرزایی بازار قناعت می‌کردم، یا می‌رفتم روی یک تکه زمین کار می‌کردمو با وجدان به ظاهر آسوده به ساختن یک زندگی کاملا شخصی احمقانه رضا می‌دادم... و هنوز هم اگر روزی به چنان نتیجه‌ای برسم و بدانم که با نوشتن، کاری به سود همه‌گان از پیش نخواهم برد، بی‌شک باز می‌گردم؛ چرا که نوشتن _برای من_ چیزی جز درد نبوده است. نادر‌ابراهیمی ۴۷/۲/۲۳
کاش می‌شد فکرم را برایت بفرستم، که یک روز تمام پر از تو بوده است. نامه کامو به ماریا
البته ما دو‌نفر، هیچ‌کدوممون اهل دود نیستیم.. پ.ن: من اگه دود بهم بخوره حنجره‌ام میگرخه؛ 🙄 پ.ن بعدی: میشه گفت من خیلی بامرامم؟! با دو درصد شارژ زدم به ضبط؟! البته میدونم خدای اعتماد به نفسم😶🤕🪴
هرگز به آن‌قدری که می‌پری قانع نباش. هرگز نگو که بیش‌تر از این ممکن نیست، دائم از خودت عبور کن.
ابراز علاقه دوستان.. ❤️
من عاشق طلبگی‌ام هستم.. علارغم این که عمیقن باور دارم، ما طلبه ها در این خاک کاری نمی‌کنیم، و البته که روز طلبه هم یک شوخی ژله‌ای هست، ولی به مناسبت روز طلبه: طلبگی خالص عشق است. و طلبه یک عاشق. و عاشق‌ نیم‌بند نمی‌شود، یا با تمام وجود، یا اصلا نه!! 😊❤️ @yaddashthaykhatkhorde 🪴