eitaa logo
یادداشت خوانی
121 دنبال‌کننده
15 عکس
0 ویدیو
4 فایل
✔️مجالی برای مطالعه 🍃متن کامل یادداشت تحلیلگران را اینجا بخوانید. 🍃 انتشار هر محتوایی، به معنای تأیید نیست‌‌‌. ⛔️ این کانال را به هر خواننده ای پیشنهاد ندهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
بابک شکورزاده 💎پدر موشکی ایران در خط مقدم اخیرا سریال "خط مقدم" به کارگردانی شهریار بحرانی، فیلمساز متعهد و ارزشی که آثاری مانند "مریم مقدس" و "حمله به اچ۳" را در کارنامه خود دارد، از شبکه یک سیما پخش شد. این سریال چهار قسمتی در واقع تقطیع شده فیلم بلند سینمایی "آفتاب نیمه شب" بود که هیچ وقت اکران عمومی نشد. این مجموعه که با محوریت شهید تهرانی مقدم (پدر موشکی ایران) ساخته شده، برهه‌ای حساس از دوران دفاع مقدس را به تصویر می‌کشد که ایران آماج حملات بی‌رحمانه موشکی رژیم بعث بود. 🔷داستان نخستین نیرو‌های یگان‌های موشکی ایران در جنگ هشت‌ساله نیز در این سریال روایت می‌شود. بخشی از داستان سریال در سوریه می‌گذرد که شهید تهرانی مقدم و همراهانش درآن‌جا آموزش موشکی می‌بینند؛ چند موشک هم لیبی به ایران می‌دهد که با مدیریت خود آن‌ها به مناطقی از عراق شلیک می شود. بعد از آن نیروهای لیبی کار شکنی می‌کنند و با خرابکاری در این سامانه، قطعاتی از آن را تخریب می‌کنند و مدتی پرتاب موشک به عراق متوقف می‌شود. در این دوران دوباره صدام حملات موشکی به ایران را تشدید می‌کند، ولی شهید تهرانی مقدم و همرزمانش با تلاش و پشتکاری که از خود نشان می‌دهند بالاخره سامانه موشکی را فعال می‌کنند. 🔷یکی از انتقادات جدی که برخی از منتقدین به این سریال وارد کردند این بود که بازیگر نقش شهید تهرانی مقدم شباهتی به این شهید نداشته و این نکته را از نقاط ضعف سریال دانستند. شهریار بحرانی در گفت‌وگو با خبرگزاری تسنیم در پاسخ به این شبهه گفت: «به نظر می‌رسد که برای انتخاب بازیگری که بتواند نقشی چنین حساس و تأثیرگذاری را بیافریند، تشابه چهره اولویت اصلی نباشد بلکه بازیگر باید طوری عمل کند که بتواند روح آن شخصیت فداکار و از خودگذشته را در صحنه بروز دهد. این موضوع مهمی است که برخی از آن غافل‌‌اند و با مقایسه میان بازیگران مختلفی که در اذهان و اعیان مردم آشنا هستند، تنها به دنبال چهره نزدیک به شخصیت مدنظر می‌گردند. به هرحال شما هیچ‌وقت نخواهید توانست در میان بازیگران فردی را پیدا کنید که شبیه شخصیت اصلی شما باشد، چه برسد که دقیقاً چهره و قد و قامت و شکل ظاهری و صدای وی نیز همانند باشد.» 🔷در آثار نمایشی که براساس واقعیت ساخته شده و کاراکترها ما به ازاء خارجی دارند، اگر مثل همین سریال که چهره واقعی شخصیت‌ها مشخص است و بیننده می‌داند که فلان کاراکتر در واقع چه شکلی بوده، طبیعی است که بهتر است حتی الامکان چهره بازیگر با شخص حقیقی شباهت محسوسی داشته باشد؛ چرا که این کار همزاد پنداری بهتری برای مخاطب ایجاد می‌کند. همچنانکه مثلا در فیلم منصور این نکته به خوبی رعایت شد و از این حیث بیننده بهتر می‌تواند با فیلم ارتباط برقرار کند؛ ولی به هر حال عمومیت ندارد و چه بسا در بعضی مواقع این نکته هم رعایت بشود، ولی مثلا به خاطر ضعف فیلمنامه، جذابیتی برای اثر نمایشی متصور نباشد. از طرفی برعکس آن هم صادق است که بازیگر شباهت آن چنانی با شخصیت واقعی نداشته، ولی آن اثر پر مخاطب و جذاب از آب درآمده است؛ مثل سریال "شوق پرواز" که در آن‌جا شهاب حسینی شباهت چندانی با شهید بابایی نداشت ولی این مطلب به چشم نیامد. 🔷بنابراین دست کم استدلال شهریار بحرانی تا حدودی درست است؛ هر چند که اگر بازیگری که نقش شهید تهرانی مقدم را بازی کرد شباهت فیزیکی محسوسی به این شهید داشت، می‌توانست جذابیت و مقبولیت بیشتری برای مخاطب داشته باشد. 👇👇👇
یادداشت خوانی
بابک شکورزاده 💎پدر موشکی ایران در خط مقدم اخیرا سریال "خط مقدم" به کارگردانی شهریار بحرانی، فیلمساز
🔷نکته دیگر درباره این سریال و احیانا سریال‌های مشابه این است که اگر چه بعضی مواقع ضعف‌های تکنیکی مثل ضعف در فیلم‌نامه، شخصیت پردازی و دکوپاژ، طبیعتا اثر نمایشی را از رونق می‌اندازد؛ ولی اصل پرداختن به چنین مباحثی خودش ارزشمند است و بالاخره از نظر فرهنگی بار مثبت دارد؛ حداقلش این است که می‌تواند تا حدودی مردم را با شهدا و شخصیت‌های ارزشی آشنا سازد و ادای دین ناچیزی به این بزرگواران باشد. سریال خط مقدم هم با وجود ضعف‌هایی که ممکن است داشته باشد و انتقاداتی به آن وارد باشد، ولی به هر حال برهه‌ای حساس از دوران دفاع مقدس را به تصویرکشیده و گوشه‌ای از رشادت‌های رزمندگان را به مخاطب عرضه می‌کند که به خودی خود قابل تقدیراست. 🔷یکی از نکات مهم و قابل استفاده از این مجموعه تلویزیونی، اهمیت ارزش قدرت دفاعی ایران است و مخاطب می‌تواند به این نکته پی ببرد که چرا سالهاست غربی‌ها از هیچ تلاشی برای محدودسازی قدرت موشکی ایران دریغ نمی‌کنند. در این سریال به روشنی این نکته به تصویر کشیده شد که تا زمانی که ایران قدرت موشکی نداشت، صدام حملات قابل توجه موشکی به ایران داشت؛ ولی همین که چند موشک از طرف ایران به عراق پرتاب شد صدام تا اینجا پیش رفت که از نهادهای بین المللی درخواست کرد تا طرح آتش بس جنگ شهرها را به اجرا بگذارند و مانع ادامه موشک‌باران بغداد شوند. اگر این سریال فقط همین نکته را به مخاطب منتقل کند که قدرت موشکی ایران تا چه اندازه می تواند ایران را در برابر دشمنان قسم خورده بیمه کند کار بزرگی انجام داده است. پایان
رخدادهای تلخ در جمهوری اسلامی؛ خط یا خطا؟ محسن مهدیان خطاهایی که در ذهن‌تان از جمهوری اسلامی دارید را فهرست کنید: هواپیمای اوکراینی، اختلاس‌ها، تخریب خانه زن کرمانشاهی، برجام، طبری، گرانی‌ها و بدسلیقگی در برخورد با بی‌حجابی و بی‌تدبیری در آبان… عقب‌تر برویم. ماجرای اعتراف مازیار ابراهیمی، کهریزک، کرسنت، کوی دانشگاه، قتل‌های زنجیره‌ای، ماجرای همسر سعیدامامی و… با این خطاها چطور باید برخورد کنیم؟ این خطاها نشانه چیست؟ اگر همین دست خطاها در آمریکا بود برخورد ما چگونه بود؟ آیا در بوق و کرنا نمی‌کردیم؟ اساسا انقلاب کردیم که به اینجا برسیم؟ در اصل سؤال دقیق‌تر و از منظر سوادرسانه این است که چه وقت می‌توان این خاطره‌های تلخ در جمهوری اسلامی را خطا دانست و چه وقت خط؟ چه وقت موردی است و چه وقت نمادی؟ چه وقت از این و آن است و چه وقت از ساختار و نظام؟ پاسخ را باید در تعمیم جست. قواعد تعمیم چیست؟ چطور می‌توان از یک آسیب به یک جریان رسید؟ ۵گام برای تعمیم مدبرانه وجود دارد. یکم. رویداد را کامل ببینیم. مثلا اگر قصاص نوید افکاری را ببینیم اما درخواست مادر مقتول را نبینیم دچار خطای تحلیل در فهم مصداق شده‌ایم. دوم. برای تعمیم جزء به کل باید نمونه‌های تکرار شده را با دقت رصد کنید. چندتا مازیار ابراهیمی؟ چند تا هواپیمای اوکراینی؟ سوم. تکرار را باید در ابعاد زمانی و مکانی ببینیم. مثلا چند نمونه از قتل‌های زنجیره‌ای در ۴۰سال انقلاب داشته‌ایم؟ چهارم. آیا خیز اصلاح وجود دارد یا خیر؟ حرکت رو به جلوست یا خیر؟ مثلا نظام چه کرد که کهریزک تکرار نشود؟ برای تحلیل پیشرفت‌ها و یا پسرفت‌ها حتما باید موانع نیز به‌عنوان یک متغیر کلیدی دیده شود. جالب اینکه در تمام خطاهای صورت گرفته طی سال‌های اخیر خود جمهوری اسلامی پیشرو در کشف و برخورد با آنها بوده است. پنجم و از همه مهم‌تر. نسبت خطا را با ساختار ببینیم. اینکه خطا از فرد است یا ساختار یا نظام؟ خطای فرد و ساختار ممکن است. چون نه فرد عصمت دارد و نه قوانین ما. اما آیا نظام ما هم دچار خطای راهبردی است؟ مثلا اگر ظلمی در کلبه پیرزن کرمانشاهی رخ می‌دهد و در این خطا هم فرد مقصر است و هم قوانین شهرداری، آیا این خطا مورد تأیید نظام است؟ آیا خیز اصلاح نداشته و ندارد؟ برای استدلال استقرایی باید این ۵گام را در کنار هم تحلیل کرد. جمهوری اسلامی مدعی حکومت عصمت نیست. حکومت معصوم نیز عصمت نداشت؛ ما که جمله خاک پای قنبریم. ما حتی در تحقق عدالت بسیار عقب مانده‌ایم. عقب نه به معنی عقبگرد؛ بلکه به معنی جاماندن از قله‌های عدالت. اما اصل این است که در حال حرکت‌ایم و جهت درست است. با این حال این حرکت را باید با همین مردم انجام داد. خودمانیم. هرچه هست از ماست و نه بیرون ما. بضاعت‌مان را ببینیم. موانع را نیز. دشمنی‌ها را که هر روز عمیق‌تر و پیچیده‌تر می‌شود. حالا این تعمیم را با کازینوی سرمایه‌داری و اوباش در ابعاد جهانی مقایسه کنید. پلیس ۸دقیقه و ۴۶ثانیه به گردن جورج فروید فشار می‌آورد و این در حالی است که او در ۲دقیقه و ۵۳ثانیه آخر کاملا بی‌هوش شده است. اما فشار زانوی پلیس همچنان ادامه دارد. گویی از ابتدا قرار است بمیرد و ماجرا تنها یک حادثه از سر عصبانیت نیست. جالب اینکه وقتی مردم معترض به خیابان‌ها می‌ریزند؛ در همان ایام خبر چند تجاوز نژادپرستانه دیگر توسط پلیس منتشر می‌شود. گویی کشتار نژادپرستانه یک خط است نه خطا. آمار هم نشان می‌دهد: ۱۱۰۹قتل نژادپرستانه تنها در سال۲۰۱۹ در آمریکا رخ داده است.
این یادداشت آقای صرفی نویسنده‌ی خوش ذوق، با سواد و بی‌ادعای کیهان، درباره حاج قاسم که توجه رهبری را جلب کرده است ⬇️✒️✒️✒️✒️⬇️ ستاره قاسم در کهکشان راه خمینی(یادداشت روز) ♦️چقدر خوب است که کودکان وقتی به دنیا می‌آیند کسی نمی‌داند سرنوشت چه تقدیری برای آنان رقم زده و تاریخ برای شانه نحیف برخی از این کودکان‌گریان، چه مأموریتی گران‌سنگ تدارک دیده است. آری! اینگونه بود که دست فرعون به‌رغم تمام دست و پا زدن‌هایش، به فرزند عمران و یوکابد نرسید و موسی دودمان طاغوت عصر خود را در نیل بر باد داد. و آن زمانی بود که از چشم دنیااندیشان و ظاهربینان کار مؤمنان به پایان رسیده بود؛ در پیش، امواج خروشان نیل بود و از پس، لشکر جرّار فرعون. اما تقدیر الهی چیز دیگری بود. پس فرمان آمد که ‌ای موسی! عصای خود را بر دریا بزن ... و شد آنچه ناشدنی می‌نمود. ♦️تابستان سال 1953 برای «دوایت آیزنهاور» سی و چهارمین رئیس‌جمهور آمریکا شیرین بود. ماموران سازمان CIA در تهران به فرستادگان و مزدوران بریتانیایی که دیگر کبیر نبود پیوستند و عملیات آژاکس را با موفقیت به سرانجام رساندند. دولت وقت با کودتا سرنگون شد و شاه لرزان و فراری دوباره بر تخت نشست. «آلن دالس» رئیس ‌CIA اگر از آینده چیزی می‌دانست بدون شک پنج سال بعد، تیمی از ماموران خود را بار دیگر راهی ایران می‌کرد اما این بار نه به مقصد تهران بلکه به «قنات‌ملک»، روستایی در دل کویر مرکزی ایران. به خانه ساده و محقر مشهدی حسن. ♦️اما نه آیزنهاور و دالس می‌دانستند و نه حتی مشهدی حسن و فاطمه که آن کودکی که روز اول فروردین سال 1337 پا به زمین گذاشته و ‌گریه می‌کند، چه آینده‌ای و مأموریتی در پیش دارد. فرزند سوم خانه بود و نامش را گذاشتند قاسم. انتخابی به‌جا و نامی نیکو بود. این طفل شیرخوار و روستازاده گمنام، مأموریت داشت چیزهایی را قسمت کند. از این باب همه ما قاسم هستیم چرا که در زندگی چیزهایی را با دیگران و بین دیگران قسمت می‌کنیم. اما قرار بود او از همه ما و قاسم‌ها، قاسم‌تر باشد. ♦️دنیا معرکه‌های عجیب و غریب و شگفتی‌های فرامحاسباتی کم ندارد. نقاطی به ظاهر بسیار دور و بی‌ربط در گوشه و کنار کره‌خاکی هستند که هیچ دستگاه محاسباتی و عقل و حتی خیالی نمی‌تواند میان آنها خطی برقرار سازد. وقتی مامور ساواک سال 1342 با ریشخند از آقا روح‌الله پرسید یارانت کجا هستند، آن مرد خدا که دلش از خورشید هم گرم‌تر و چشم‌هایش از برق آسمان گیراتر بود، با دلی آرام و قلبی مطمئن پاسخ داد؛ سربازان من در گهواره‌ها هستند. یحتمل مأمور مفلوک سازمان اطلاعات و امنیت کشور، پوزخندی زده و در دل یا زیر لب گفته باشد عجب آخوند خوش‌خیالی و چه خیالات خامی! نمی‌توان به واکنش آن مأمور چندان خرده گرفت. آن روز قاسم سلیمانی پنج ساله بود، مهدی باکری و اسماعیل دقایقی 9 ساله، حسن باقری و ابراهیم همت هشت ساله، حسین خرازی شش ساله، احمد کاظمی، مهدی زین‌الدین و حسن تهرانی‌مقدم 4 ساله، محمود کاوه و علی ‌هاشمی 2 ساله. کودکانی دور از هم، هر کدام در شهری و روستایی. آن ستاره‌های دور از هم در کهکشان راه خمینی. آن‌قدر دور که هیچ منجمی نمی‌توانست پیش‌بینی کند روزی که چندان دور نیست این ستاره‌ها در یک مدار قرار خواهند گرفت و چشم آسمان از نورشان روشن خواهد شد. ♦️تازه این کودکان فرماندهان سپاه خمینی کبیر بودند و بسیاری از سربازان آنان حتی هنوز پای بر زمین، این «سیاره رنج» نگذاشته بودند. گفتیم فرمانده و سرباز! بگذار همین‌جا تکلیف این دو کلمه را روشن کنیم. می‌دانی چرا فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران که نامش لرزه بر ‌اندام دشمنان می‌انداخت خود را همیشه سرباز می‌دانست و می‌نامید و وصیت کرد بر سنگ مزارش بنویسند سرباز قاسم سلیمانی؟ همان سربازی که چند روز پیش یک رسانه آمریکایی با کینه‌ای عمیق نوشت سلیمانی شبه نظامیان عراق، لبنان و یمن (افغانستان و پاکستان و سوریه و فلسطین را جا‌انداخته) را به یک اتحاد راهبردی متصل و نیروی قدس را به نوعی ناتو تبدیل کرد. ادامه 👇👇
♦️در روزگاری که آدم‌ها به دنبال نام هستند و برای خود لقب می‌سازند و می‌تراشند و برای محکم‌کاری سفارش می‌دهند، مردی که سرنوشت منطقه و بلکه جهان را تغییر داد، به او لقب «فرمانده سایه‌ها»، «خردکننده داعش» و «قوی‌ترین مرد خاورمیانه» داده بودند و فرماندهان ارتش آمریکا به او حسادت می‌کردند، خود را سرباز می‌داند. ریشه ماجرا به همان پیرمرد طوفانی برمی‌گردد که بر صندلی ساده حسینیه جماران می‌نشست و آرام سخن می‌گفت و دنیا را به لرزه درمی‌آورد. قاسم شاگرد مکتب حضرت روح‌الله بود. همان که بنیانگذار انقلابش می‌خواندند، مرد قرن، سیاستمدار عصر، تغییردهنده جهان و تاریخ و... البته که همه اینها بود اما وقتی یکی از مریدانش فریاد زد؛ «ما همه سرباز توئیم خمینی، گوش به فرمان توئیم خمینی»، باز ساده اما از روی عقیده و منطبق با عمل خویش گفت؛ «نه من سرباز توام و نه تو سرباز من. همه سرباز خداییم ان‌شاءالله.» ♦️آدم‌های خوب کم نیستند و کم ندیده‌ایم. شاید ما هم آدم‌های خوبی باشیم چرا که گاهی کارهای خوبی می‌کنیم. بخشی از شادی و وقت و توانایی و پول خود را با عده‌ای قسمت می‌کنیم. شاید برخی خوب‌تر باشند و از قوه قهریه خود نیز برای خوب بودن و خوبی کردن استفاده کنند. مثلاً وقتی می‌بینند به کسی دارد ظلم می‌شود، سینه سپر کنند و وارد معرکه شوند. مأموریت قاسم تقسیم کردن بود. آرامش و امنیت و شادی و لبخند و در کنارش ترس و وحشت و اضطراب. آنچه قاسم را از دیگر خوبان سوا می‌کرد، آن بود که او اهل قناعت نبود. بله! قناعت همیشه هم چیز خوبی نیست. اگر در تقسیم خوبی‌ها به دایره تنگ و حقیری در اطراف خود قناعت کنی، چنین می‌شود. قاسم آرامش و امنیت و لبخند را برای همه انسان‌های روی زمین می‌خواست نه فقط برای اهالی قنات‌ملک و کرمانی‌ها و ایرانی‌ها. برای او فرقی نداشت که این زن و مرد و کودک چه زبانی دارند، چه آیینی و خطوط جغرافیا آنان را چگونه تقسیم کرده است. امنیت و آرامش و لبخند حق همه بود و وحشت و اضطراب حق همه آنهایی که آن حق را از دیگران سلب کرده بودند. اینجاست که قاسم را می‌توان در دو شمایل دید. شمایلی نرم‌تر از حریر و دل‌نازک‌تر از کودکان که گویی هنوز کودکی پنج ساله در قنات‌ملک است. همانقدر دل کوچکی دارد. از ته دل می‌خندد و مثل ابر‌بهار‌گریه می‌کند. و شمایلی دژم و غضبناک که گویی خدای جبار و منتقم به او مأموریت داده است تا بندگان طاغی و خونریزش را به دست او هلاک کرده و راهی دوزخ سازد. ♦️خیابان‌های شلوغ و تاریک ما برای نام تو حقیر و کوچک‌اند. روزی ستاره‌ای بزرگ و پرنور کشف می‌شود و نام تو را بر آن خواهند گذاشت. بلندمردا! نامت بلند باد که آب و آتش در چشمان تو به هم می‌رسید و خوشا بحال آنانکه در روزگار رجعت بار دیگر آن چشم‌های پرفروغ را می‌بینند و میانشان نور تقسیم خواهی‌کرد. *محمد صرفی*
مجموعه یادداشت‌های مطبوعاتی محمدسرور رجایی کتاب شد کتاب «خون‌شریکی»؛ مجموعه یادداشت‌های مطبوعاتی محمدسرور رجایی، نویسنده و شاعر افغانستانی به کوشش پژمان عرب و توسط انتشارات «راه یار» چاپ و روانه بازار نشر شد. در مقدمه این کتاب به قلم امیر سعادتی می‌خوانیم: «زنده‌یاد محمدسرور رجایی طبق نوشته‌های خودش حوالی سال ۱۳۷۳ به ایران مهاجرت کرده است. سابقۀ آشنایی و رفاقت من با سرور به نیمۀ دوم دهۀ هشتاد بازمی‌گردد. یادداشت‌ها و شعرهایی از او را اینجا و آنجا دیده و خوانده بودم؛ اما شاید حدود سال ۱۳۸۵ یا ۱۳۸۶ بود که او را برای اولین بار در تهران و در دفتر مجلۀ راه دیدم. بعد از ماجراهای تعطیلی سوره هنوز دفتر مطالعات جبهۀ فرهنگی انقلاب اسلامی، دفتردستک‌دار نشده بود و همه‌اش در همان دفتر مجلۀ راه بودم. در همان برخورد اول احساس کردم سال‌هاست می‌شناسمش. این به‌خاطر عمری همسایگی و همنشینی با مهاجران افغانستانی بود. من در کوچۀ وحدت از میلانِ حمام در قلعه‌ساختمان مشهد به دنیا آمدم… آن دو دهه همسایگی به هم‌زیستی و همدردی و همدلی رسیده بود. سرور را که دیدم انگار محرم و صفر، دو پسر «ننه‌مارم» که روز عاشورا شورباهای خوش‌مزه‌ای می‌پخت را دیدم. انگار جواد افغانی را دیدم که چند باری با او سر گذر رفتم. انگار سیداسماعیلِ «ننه‌اسماعیل» را دیدم که می‌گفتند طالبان او را کشته‌اند. انگار پسر «ننه‌حکیمه» را دیدم که برای خودش طلبۀ فاضلی بود و کتاب‌هایی از او امانت گرفته بودم. انگار سیدحسن علوی را دیدم که شاگرد اول شیفت باهنر مدرسۀ راهنمایی سیدجمال قلعه‌ساختمان بود و با من دبیرستان نمونه‌دولتی قبول شد؛ اما چون افغانستانی بود نتوانست ثبت‌نام کند و من یک شب تا صبح برایش گریه کردم و می‌خواستم قید دبیرستان نمونه را به‌خاطر او بزنم. سرور را که دیدم، انگار همۀ همسایه‌های کوچۀ وحدت را دیدم... حالا که دوباره یادداشت‌های او را می‌خوانم، بیشتر در حسرت از دست دادن او جگرم می‌سوزد. عمق نگاه و گستره و تعدد حوزه‌های فعالیت او در میان فرهنگیان مهاجر افغانستانی کم‌نظیر و بهتر است بگویم بی‌نظیر بود. سرور به‌لحاظ بازکردن جبهه‌های جدید و مرزگستری در فرهنگ و هنر و ادبیات انقلاب اسلامی نیز آدم ویژه‌ای بود. با خودم فکر می‌کنم باری را که سرور رجایی برداشته بود دوباره چه‌کسی بلند می‌کند؟ مسئولیتی را که او بر دوش کشیده بود، چه‌کسی بر عهده خواهد گرفت؟ معلوم نیست حتی یک بنیاد و سازمان جدید، اگر عقل و شعوری برای تأسیس چنین مجموعه‌ای باشد، هم بتواند این حجم از کار را پیش ببرد. با رفتن او، جبهۀ فرهنگی انقلاب اسلامی یکی از مهم‌ترین ژنرال‌هایش را از دست داد و شاید تا سال‌ها این فقدان پر نشود. اگر سازمانی بخواهیم نگاه کنیم، سرور رجایی را می‌توان در حکمی نانوشته وزیر فرهنگ مهاجران افغانستانی مقیم ایران دانست؛ البته وزیری بدون وزارتخانه و اعوان‌وانصار! و اگر آرمانی بخواهیم به ماجرا بنگریم، می‌توان او را در مأموریتی آسمانی «آوینی مهاجران» و راوی فتح آن‌ها نامید.» مرحوم محمدسرور رجایی، بیست سال آخر عمر با برکتش را صرف جمع‌آوری اطلاعات و خاطرات مربوط به شهدای ایرانی جهاد افغانستان و شهدای افغانستانی دفاع مقدس کرد. «از دشت لیلی تا جزیره مجنون» خاطرات رزمندگان افغانستانی دفاع مقدس، «ماموریت خدا» هفت روایت از احمدرضا سعیدی شهید ایرانی جهاد اسلامی افغانستان و کتاب «در آغوش قلب‌ها» اشعار و خاطرات مردم افغانستان از امام خمینی آثار منتشرشده از مرحوم رجایی است. کتاب خاطرات «شهید دکتر سیدعلی شاه موسوی گردیزی» از فرماندهان جهادی افغانستان که به‌دست داعش ترور شد دیگر محصول تلاشهای محمدسرور رجایی است که بزودی منتشر می‌شود. دبیری چند دوره جشنواره «قند پارسی»، جشنواره خانه ادبیات افغانستان و انتشار مجله باغ ویژه کودکان افغانستانی نیز از دیگر فعالیت‌های وی در این سال‌ها بود. مرحوم رجایی از اعضای دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی و نیز عضو هیأت تحریریه مجله‌های سوره و راه بود و ده‌ها مقاله یادداشت و گزارش درباره روابط فرهنگی ایران و افغانستان از او به یادگار مانده است. کتاب «خون شریکی» که به کوشش پژمان عرب گردآوری و تدوین شده، در ۳۱۲ صفحه، شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و با قیمت ۶۰ هزار تومان توسط انتشارات «راه یار» منتشر شده است.
یادداشت خوانی
مجموعه یادداشت‌های مطبوعاتی محمدسرور رجایی کتاب شد کتاب «خون‌شریکی»؛ مجموعه یادداشت‌های مطبوعاتی م
کتاب خون شریکی مجموعه یادداشت مطبوعاتی زنده‌یاد محمدسرور رجایی، شاعر و نویسنده افغانستانی منتشر شد.
🔷 مشکل با لباس فسفری طلبه‌ها حل نمی‌شود مهراب صادق‌نیا ✅ چند سال پیش که دخترم دبیرستان درس می‌خواند و من عضو انجمن اولیاء و مربیان مدرسه بودم، مدیر مدرسه همیشه نگران بی‌توجّهی دانش‌آموزان به برنامه‌های مذهبی بود. تقریباً در همه‌ی جلسه‌های انجمن این نگرانی را آشکار می‌کرد و می‌گفت که دانش‌آموزان و خانواده‌های آنان از این برنامه‌ها استقبال نمی‌کنند. ما هم تلاش می‌کردیم برای افزایشِ کِششِ برنامه‌های مذهبی کاری بکنیم ولی چندان موفق نبودیم. همان موقع هم می‌دانستم که مسئله ریشه‌دارتر از تغییر محتوا و یا روش برگزاری مراسم‌هاست؛ آنقدر که با شوخی‌های مجری و رنگ فسفری و شاد لباس روحانیِ دعوت شده و یا با جایزه و این حرف‌ها نمی‌توانیم دانش‌آموزان و خانواده‌های‌شان را به این برنامه‌ها علاقه‌مند کنیم. ✅چند روز پیش خواهرم می‌گفت مدیرِ مدرسه‌ای که دخترش در آن‌جا درس می‌خواند، گِله کرده است که چرا خانواده‌ها از برنامه‌های مذهبی مدرسه حمایت نمی‌کنند. او گفته است هر روزی که مدرسه برنامه‌ی مذهبی دارد، بیش‌تر دانش‌آموزان به بهانه‌های مختلف، به مدرسه نمی‌آیند. و وقتی این مسئله را با خانواده‌ها در میان گذاشته است، آنان با اعتراض گفته‌اند که مایل نیستند دختران‌شان در هیچ برنامه‌ی مذهبی‌ای در مدرسه شرکت کنند. ✅ یکی از دانشجویان دوره دکتری من که در مسائل تربیتی پرکار است و در این زمینه در دبیرستان‌ها فعالیّتِ چشم‌گیری دارد، می‌گفت که شمارِ قابل توجّهی از خانواده دوست ندارند در مدرسه برنامه‌های مذهبی اجرا شود. آن‌ها به ما می‌گویند نمی‌خواهند بچه‌هایشان در باره‌ی دین چیزی بدانند و با مسائل مذهبی آشنا شوند. ✅ قصد ندارم مسئله را تعمیم داده و بگویم وضعیّت در همه‌ی مدرسه‌ها چنین است. اگر چه شواهدی در دست است که نشان می‌دهد این موضوع می‌تواند فراگیر باشد؛ ولی حتّی همین نمونه‌ها هم آزاردهنده و نوعی شکست در سیاست‌های فرهنگی به شمار می‌آید. اشتباه بزرگ‌تر این است که گمان بریم با تزریق شادی‌های ساختگی به برنامه‌های دینی و پوشیدن لباس‌های رنگارنگ مجریان روحانی برنامه‌های تلویزیونی می‌توانیم مشکلِ گریز جوانان و نوجوانان از برنامه‌های مذهبی را حل کنیم. مسئله عمیق‌تر از این حرف‌هاست و احتمالا به بیرون از مدرسه‌ها و اعتماد جامعه به نهاد دین بر می‌گردد. ۱۴۰۰/۱۱/۱
🔹زنانِ اقلیت علیه زنانِ اکثریت حامد شرف الدین جدیدترین بازی رسانه‌ای یکی از همین محافل، جد و جهد برای بستن بازوبند پهلوانی بر بازوی نسوان است. ماجرا از اظهارات غیرمتعارف رایحه مظفریان آغاز شد؛ جایی‌که این دانشجوی مقطع دکترای جامعه‌شناسی از علاقه شخصی‌اش به ورزش باستانی و مواجهه‌اش با محدودیت‌های مردانه‌ای گفت که حضور زنان را به دلیل برخی از مشکلات فیزیولوژیک‌شان در گود زورخانه برنمی‌تابد. این روایتی حداقلی با اینکه توسط شبکه‌های تلویزیونی خارج از کشور نیز پیگری شد اما در نهایت نه‌تنها نشانی از سدسازان ورود زنان به این ورزش نداد بلکه با بیان تاریخ حضور زنان در جنگ‌ها و نقش پررنگ آنها در شاهنامه فردوسی به بایگانی‌ها سپرده شد. اما «پهلوان» کیست و «پهلوانی» چیست که این بانوی جامعه‌شناس این‌چنین تلاش می‌کرد شرایط را برای ورود به آن بغرنج جلوه دهد و برای نشر مطالبه شخصی‌اش، جماعتی مشتاق اما نامعلوم را پشت سدی نشان دهد که با تحکم و اهانت مانع پیوستن او و هم‌مسیرانش به این ورزش سنتی ایرانی شده‌اند. مهران افشاری در دانشنامه جهان اسلام و دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، «پهلوان» را اینگونه توصیف می‌کند: «پهلوان واژه‌ای فارسی است که در آسیای باختری برای نامیدن برخی ورزشکاران حرفه‌ای به کار می‌رود. پهلوان ترکیبی‌است از «پهلَو» + «ان» و آن را منسوب به پهلو سرزمین و مردم آن دیار دانسته‌اند که مردمانش به توانایی و دلیری شهرت داشتند. سنت‌های ایشان هم که آمیزه‌ای از سلحشوری و جوانمردی بوده‌است نزد ایرانیان به سنت پهلوانی مشهور گشت و بر زندگی و حماسه‌های ایرانیان تأثیر بسیاری گذاشت. گرشاسپ، رستم، کیخسرو، اسفندیار، پوریای ولی و غلامرضا تختی از جمله افرادی هستند که در تاریخ ایران با این عنوان از آنها یاد می‌شود.» معمولاً ورزشکاران شاخص و ماندگار رشته‌های باستانی (ورزش زورخانه‌ای)، کشتی و گاهاً وزنه‌برداری در ایران‌زمین پهلوان نامیده می‌شدند؛ عنوانی که مکتوبات و اسناد تاریخی ردی از رشک‌برانگیز بودن یا تمایل بانوان برای کسب این ردا را گزارش نکرده‌اند. اگرچه ورزش باستانی و لقب پهلوانی به طور اخص در اختیار مردان بوده اما روایت‌های صادقِ تاریخ هرگز از تفویض عنوان پهلوان به شیرزنان و اعطای حق ورزش خبر نداده‌اند. این حاشیه‌سازی‌ها در حالی سوار بر موج بازی‌های رسانه‌ای می‌شود که فدراسیون ورزش‌های زورخانه‌ای و پهلوانی نیز به طور علنی اعلام کرده مخالفتی با فعالیت زنان در این رشته و ورود به زورخانه‌ها ندارد. در غیاب فعالیت رسمی و سازوکاری قانونی برای ورزش بانوان در رشته باستانی و در موقعیتی که نهایتاً شخصی خیالی و مجهول تکمله‌ای به بانویی علاقه‌مند به این رشته مبنی بر عدم اجازه مشارکت آنها در این ورزش را بیان کرده آیا رواست که دغدغه انفرادی و شخصی، تمنای ده‌ها و هزاران زن تعبیر و جمله یک نفر را به ذهنیت سیستماتیک یک نظام سیاسی بر علیه زنان و حقوق آنها قلمداد کرد؟ پس تکلیف هزاران بانویی که در این سرزمین ورزش می‌کنند و در مجامع بین‌المللی می‌درخشند و یک جستجوی ساده اینترنتی، هر ناظری را با تصاویر عزت‌آفرینی آنها مواجه می‌کند چیست؟ چگونه است که همواره اقلیت‌ها حق مطالبه و اکثریت‌ها نادیده انگاشته می‌شوند؟ چرا بانوان متجدد و غرب‌گرا از زمین و زمان و از آسمان و ریسمان بهره می‌جویند تا زن ایرانی را درهم‌شکسته و پشت سدها مانده جلوه دهند؟ آیا این رفتار و شیوه مواجهه با سوژه زنان نوعی تبعیض قائل شدن میان آنها و اهانت به ساحت‌شان نیست؟ دیروز علم حقوق و قوانین اسلامی، امروز ورزش باستانی؛ استراتژی‌ها آنقدر نخ‌نما و گاهاً کمدی شده که دیگر حنای حامیان محفلی حقوق زنان نیز برای خود زنان رنگی ندارد.
🔻راز ترس نهفته در انیمیشن انتقام خون حاج قاسم مهدی جهان‌تیغی انتشار انیمیشن «انتقام حتمی است» که به عنوان یکی از آثار برگزیده ارسالی به «پویش قهرمان» در پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR بارگذاری شده بود، فراتر از فضای مجازی، اصلی ترین افراد دخیل در ترور حاج قاسم و همچنین دستگاه امنیتی ایالات متحده را نیز تحت تاثیر قرار داده است. اما در این انیمیشن چه چیز نهفته است که از پمپئو تا پنتاگون و سرویس مخفی آمریکا را مجبور به واکنش کرده است؟ یک: در این انیمیشن ساخته شده مردمی نکاتی درباره نحوه ترور ترامپ دیده می شود که حاوی یاددآوری های مهمی برای نیروهای نظامی و سیاسی آمریکا است. نفوذ و قدرت اجرای عملیات در خاک آمریکا، قدرت پهبادی، فناوری پیشرفته شناسایی، احتمال انتقام گیری توسط انبوهی از نیروهای حامی مقاومت با ملیت های مختلف و ... از جمله مواردی است که آمریکایی ها تاکنون بارها به واقعی بودن آنها قبل از ساخت این انیمیشن واقف شدند و برای آنها محتوای این انیمیشن ما‌به ازای حقیقی در عالم واقعیت داشته است. دو: اظهارات رهبر معظم انقلاب، رئیس جمهور و فرماندهان نظامی مبنی بر تقاص دنیایی قاتلین حاج قاسم سلیمانی و ترکیب آن با حضور و شور و نشاط گسترده مردمی در دومین سالگرد شهادت حاج قاسم، فضایی را برای آمریکایی ها رقم زده که آنها دریافتند که اراده و انگیزه انتقام سخت از قاتلین حاج قاسم همچنان پرحرارت و در اوج قرار دارد. برای آمریکایی ها در سالگرد دوم حاج قاسم دوباره یاددآوری شد که انتقام سخت در ایران از یک پشتوانه ملی برخوردار است و آمریکایی ها به خوبی می دانند که وقتی ملتی تا این سطح خواهان انتقام است، اجرای عملیات انتقام از قاتلین حاج قاسم، پشتوانه اجرایی و سیاسی بزرگی در پشت سر خود دارد و معتبرترین گزینه میان ایران و آمریکا درباره پرونده فرودگاه بغداد است. سه: بازتاب انیمیش مذکور در میان دستگاه امنیتی و نظامی آمریکا و اظهارات منفعلانه چهره‌های همانند پمپئو نشان می‌دهد که ایران چگونه با معتبرسازی انتقام سخت به لحاظ روانی نیز قاتلین و دستگاه امنیتی و سیاسی دولت آمریکا را تحت تاثیر قرار داده که یک انیمیشن دو دقیقه ای در وجودشان ترس مضاعف و غیرطبیعی ایجاد می‌کند. این موضوع نشان می‌دهد که حفظ تاثیرات جنبه روانی راهبرد انتقام سخت از لوازمی است که ایران برای پیشبرد اخراج آمریکا از منطقه توانسته به خوبی از آن محافظت کند. بر کارشناسان حوزه عملیات روانی پوشیده نیست که این سطح از تاثیرگذاری روانی چه میزان در پیشبرد اهداف راهبردی انتقام سخت موثر و مفید خواهد بود. چهار: از همه اینها که بگذریم باید به این جبنه اقتدار در ایران فعلی، افتخار مضاعف کرد که وقتی یک انیمیش ساده مردمی به یکی از رسانه های منتسب به رهبر ایران، مرتبط می شود، چنان جنبه ای از اعتبار می‌یابد که کل دستگاه حاکمیتی آمریکا را مجبور به واکنش می‌کند. این انیمیشن فقط یک نشانه است و بدبین‌ترین تحلیلگران هم می‌توانند فهرستی قابل توجه از گزینه‌های ارائه بدهند که در سی سال گذشته رهبر ایران برای جلوگیری طمع نظامی به خاک ایران برای دشمنان خارجی در بالاترین سطح معتبر ساخته است.
میشه گفت گزارش در رسانه به مثابه خواهر یادداشت است این دو را در کنار هم پیش ببرید یا بخوانید حالا یک گزارش خوب که در خبرگزاری مهر منتشر شد👇
تیتر: وقتی «رپ» در قاب تلویزیون «تبلیغ» می‌شود! لید: سبک موسیقایی برخی از آگهی‌های بازرگانی در شبکه‌های مختلف رسانه ملی گویی تافته جدا بافته از تولیدات موسیقایی صداوسیماست و نحوه صدور مجوز برای آن‌ها دربرگیرنده ملاحظات متفاوتی است! علیرضا سعیدی بررسی آنچه از موسیقی در رسانه ملی می‌گذرد، دربرگیرنده شرایط و ملاحظات متعددی است که اگر منصفانه به آن نگاه کنیم، قطعاً همه انتقادات و نکات حاشیه‌ای آن متوجه یک مدیر و دو مدیر نمی‌شود. در این چارچوب بنا به ملاحظات قانونی و در برخی موارد هم قوانین نانوشته، نظارت‌ها و تصمیم‌گیری‌هایی وجود دارد که نمی‌توان نتایج آن را متوجه یک یا چند مدیر دانست، چرا که در این گستره فرهنگی و رسانه‌ای، سیاستگذاری‌های متنوعی چه در داخل و چه در خارج از ساختار مدیریتی صداوسیما دیده می‌شود که حتی موجب نزاع‌ها و اختلافاتی میان هنرمندان و متولیان شده و ماجرا را در ابعاد مختلف تحت تأثیر قرار داده و حاشیه‌هایی هم به‌دنبال داشته است. بنابراین انجام فعالیت‌های موسیقایی در سازمان صدا و سیما همچنان جزو یکی از معادلات چند مجهولی و همچنان حل نشده‌ای است که می‌بایست در یک کانون متمرکز و تحلیل گرایانه درست مورد دقت و سنجش بیشتری قرار بگیرد تا هم دغدغه‌های شرعی در این حوزه مغفول نماند و هم نیاز مخاطبان در بستری چون رسانه ملی مورد توجه قرار گیرد. در روزهای اخیر با خروج محمدمهدی نراقیان (از گزینه‌های اصلی مدیریت دفتر موسیقی ارشاد) از دفتر موسیقی و سرود سازمان صداوسیما و ورود یک شاعر شناخته‌شده به نام علیرضا قزوه به این مجموعه مهم، انتظار می‌رود که آنچه اشاره شد، در قالب منسجم‌تری در حوزه محتوا مورد پیگیری قرار گیرد، قالبی که دربرگیرنده اولویت‌های متعددی است که در مجالی دیگر می‌توان به آن پرداخت. آنچه در این نوشتار رسانه‌ای قرار است مورد توجه قرار گیرد، اوضاع فعلی تولید و پخش آثار موسیقایی در سازمان صداوسیماست که طی سال‌های اخیر با فراز و نشیب‌های زیادی مواجه بوده است. از مهم‌ترین دستاوردهای این مجموعه می‌توان به احیای ارکستر سمفونیک سازمان صدا و سیما به رهبری ارکستر آرش امینی اشاره کرد که انصافاً احیاگر بسیاری از فعالیت‌های موسیقایی بود که انجام آن از سال‌ها قبل انتظار می‌رفت و در دوره نراقیان تبدیل به نقطه عطف فعالیت‌های او در دفتر موسیقی و سرود سازمان صدا و سیما شد. اما یکی از نقاط مغفول مانده و کمتر پرداخته شده‌ای که اتفاقاً معرف بسیار درست و خوبی برای بیان تعدد سلایق مدیریتی رسانه ملی در حوزه موسیقی است، حوزه تبلیغات بازرگانی است که بسیاری از مخاطبان، کارشناسان، هنرمندان و اهالی رسانه در عیان‌ترین شکل ممکن دیده‌اند که در این قالب تصویری رنگارنگ و البته اجتناب‌ناپذیر برای اغراق در راستای معرفی کالاها، بعضاً موسیقی‌هایی پخش می‌شود که به معنا و مفهوم واقعی کلمه «خط قرمز» محسوب می‌شوند. آثاری که نه تنها اجازه پخش از برنامه‌های روتین تلویزیون را نداشته، بلکه در سامانه‌های صدور مجوز موسیقی ارشاد نیز فرصتی برای عرض اندام ندارند و همواره با پاسخ منفی این سامانه‌ها روبه‌رو می‌شوند! غافل از اینکه همین سبک موسیقی که در ایران همچنان عنوان «زیرزمینی» را یدک می‌کشد و طرفداران زیادی هم دارد، در عیان‌ترین شکل ممکن از تریبون تلویزیون به بهانه تبلیغ یک برند تن ماهی به گوش مخاطبان می‌رسد. این تناقض آنجا آشکارتر شد که طی هفته‌های اخیر در جریان پخش یکی از برنامه‌های ویدئویی در پلتفرم‌ها، نیز همین سبک موسیقی به بدترین شکل ممکن توسط یکی از بازیگران و شرکت کنندگان اجرا و با واکنش تند و تیز فعالان این گونه موسیقایی روبه‌رو شد. شرایطی به شدت شگفت‌انگیز که با وجود ممنوعیت‌ها و محدودیت‌هایی که برای تولید و عرضه این سبک آثار موسیقایی در فرآیند و نظام رسمی توزیع محصولات موسیقایی کشورمان وجود دارد، اما به راحتی هرچه تمام‌تر در برخی از آگهی‌ها استفاده شده و تقریباً تفاوت چندانی هم با اصل و جنس موسیقی که از آن به عنوان موسیقی رپ یاد می‌کنیم ندارد، گو اینکه ناظران و کارشناسان ممیزی در این زمینه یا چشم‌ها را بسته‌اند و نمی‌دانند ماجرا چگونه است؟ یا اینکه آنچه به‌عنوان «محتوای موسیقی» آثار مرتبط با تبلیغات و آگهی‌های تلویزیونی برای مجوز ارسال می‌شود، همانی نیست که در خروجی مشاهده می‌کنیم؟ بُعد سوم هم می‌تواند ریشه در ملاحظاتی داشته باشد که گویا آگهی‌های تلویزیونی را از قواعد و قوانین مرتبط با جریان اصلی فعالیت‌های موسیقایی مستثنی می‌کند. ادامه👇