eitaa logo
یادداشت خوانی
126 دنبال‌کننده
15 عکس
0 ویدیو
4 فایل
✔️مجالی برای مطالعه 🍃متن کامل یادداشت تحلیلگران را اینجا بخوانید. 🍃 انتشار هر محتوایی، به معنای تأیید نیست‌‌‌. ⛔️ این کانال را به هر خواننده ای پیشنهاد ندهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
یادداشت خوانی
روزنامه صبح نو؛ شعــارهایی در ناکجـاآباد آبیــار محمدامین نجفیان نرگس آبیار، نویسنده و فیلم‌سازی ا
. ابلق و ماجرای یک عقب‌گرد «ابلق» دوباره با زوج «هوتن شکیبا» و «الناز شاکردوست» ساخته شده که در فیلم «شبی که ماه کامل شد» امتحان خود را پس داده بودند. در این فیلم، «بهرام رادان» هم به عنوان یکی از نقش‌های اصلی حضور دارد. این فیلم در سی‌ونهمین دوره جشنواره فیلم فجر حضور داشت و سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را به دست آورد. راحله «الناز شاکردوست» به همراه همسرش علی «هوتن شکیبا» و دختر کوچک‌اش در یک از محله‌های حاشیه‌ای تهران که انگار ناکجاآباد است، زندگی می‌کنند. شوهر خواهر علی «بهرام رادان»، فردی است که یک کسب و کار خانگی را برای خانم‌های محله ایجاد کرده است. او فردی هیز است و نگاه ناصوابی نسبت به راحله دارد. رفتارهای او و مزاحمت‌هایش برای راحله، باعث می‌شود حرف‌هایی پشت‌سر او در محل ایجاد شود. در نهایت مشخص می‌شود که بهرام رادان به تمامی زن‌های محل، نظر نادرست داشته و تصمیم می‌گیرند نسبت به رفتارهای او اعتراض کنند. «ابلق» در ذیل جریان اصلی سینمای ایران ساخته شده است. از این حیث که نمی‌توان این فیلم را ساختارشکنانه یا روایت جدیدی دانست. روایت اصلی و البته نادرست سینمای ایران این است که زنان در ایران تحت ظلم، ستم و حقوق نابرابر هستند که در اکثر اوقات هم به دلایل مختلف و مصلحت‌های گوناگون، مجبور هستند در مقابل این ظلم‌ها سکوت پیشه کنند. در «ابلق» هم در نهایت راحله مجبور می‌شود بگوید هر آنچه در مورد شوهر خواهر علی گفته، دروغ بوده و به خاطر حسادت به زندگی او، این حرف‌ها را گفته است. یعنی مجبور به سکوت در مقابل ظلم یک مرد می‌شود. اینکه باید سازوکارهای قانونی و عرفی حامی حقوق زنان وجود داشته باشد، همان‌طور که حقوق مردان هم باید مورد احترام باشد، حرف نادرستی نیست، بلکه ماجرا در اغراق و تعمیق این مسائل ناچیز در مناطق محدود شهری و روستایی به کلیت جامعه ایران است؛ یعنی تعمیم یک امر جزئی و محدود به کلیت جامعه ایران و ساختن یک تصویر مشخص که سال‌هاست سینمای ایران در حال تلاش برای ارائه از ایران و مورد پسند قرار گرفتن در جشنواره‌های خارجی است. اتفاق جالب توجه اینکه در سال‌های اخیر، ساخت این نوع فیلم‌ها با مسأله زنان یا قهرمانی زن در سینمای ایران، شدت گرفته است. فیلم «برادران لیلا»، «سه کام حبس» و حتی آثار قبلی سعید روستایی هم به نوعی بازنمایی همین تصویر است. احتمالا باید رد پای این نوع تصویرسازی را در تحولات جامعه و برخی جهت‌دهی‌ها و خط‌‌دهی‌های جشنواره‌های خارجی دید. نکته دیگر اینکه فیلم «ابلق» از جهاتی در کارنامه کاری آبیار پیشرفت محسوب می‌شود. بالأخره «ابلق» فیلم شلوغی است و در ژانرهای جدیدی نسبت به دیگر ساخته‌های آبیار قرار دارد و این کارگردان توانسته از عهده مدیریت این شلوغی و تفاوت به خوبی برآید؛ اما مهم‌ترین ضعف «ابلق» این است که قصه و روایت متعلق به سینمای آبیار نیست. در واقع آبیار از سینمای مؤلف خود فاصله گرفته و در این فیلم، در دام تقلید و پیروی از یک جریان خاص در سینمای ایران افتاده است. در واقع می‌توان «ابلق» را هم نشانگر تغییر در سینمای آبیار از توجه و پررنگ بودن موضوعات ارزشی و ملی به موضوعات مورد علاقه طبقه متوسط، روشنفکری و فمینیستی دانست که باید منتظر ماند و دید در سریال جدید آبیار که با الهام از رمان «سووشون» سیمین دانشور ساخته می‌شود، این دغدغه‌ها بازنمایی می‌شود یا آبیار به سینمای خود بازخواهد گشت. البته متأسفانه بررسی سیر برخی از کارگردانان ارزشی‌ساز کشور نشان می‌دهد که این تغییر جهت، پررنگ است و نمی‌توان آن را تنها منحصر به افراد خاصی دانست. «محمد حسین مهدویان» هم بعد از مدتی از سینمای خود فاصله گرفته و دست به ساخت کمدی زده است. اینکه چرا این اتفاق می‌افتد، دلایل مختلفی دارد و فرصت طرح آن در این مجال اندک نیست؛ اما این نکته مهم نباید از نظر این کارگردانان دور باشد که مردم کپی را به اصل ترجیح نمی‌دهند و تقلید، باعث تضعیف و کاهش کیفیت آثار این کارگردانان خواهد شد و بهتر است سینمای مؤلف و اصلی خود را دنبال کنند؛ چراکه حرفه‌های روشنفکری در سینمای ایران، سخنگویان بسیاری دارد و آن بخش که نماینده و سخنگو ندارد، سینمای ارزشی، اخلاق‌مدار، خانواده‌محور و در یک کلام، سینمای ملی ایران است که تنها معدود کارگردان‌هایی در آن به ساخت اثر دست می‌زنند و آبیار هم در این مسیر، آثار درخشانی ساخته، ولی دارد از این مسیر خارج می‌شود. پایان
معمای هرتزلیا در بحبوبه افزایش عملیات مسلحانه نیروهای فلسطینی علیه صهیونیست‌ها و بعد از درگیری‌های شدید رژیم اشغالگر با رزمندگان کرانه ‌باختری که موجب عقب‌نشینی و سرافکندگی اسرائیلی‌ها شد، انفجار در هرتزلیا در نزدیکی تل‌آویو که باعث ایجاد حفره چند متری در زمین شد، موجی از ترس و نگرانی را در بین سیاستمداران اسرائیلی به همراه داشته است. رسانه‌های عبری دیروز درباره دلایل انفجار مهیبی که گفته می‌شود شب پنجشنبه در انبار مواد شیمیایی ارتش صهیونیستی رخ داده، گزارش‌های جدیدی منتشر کردند. طبق گزارش پایگاه اینترنتی شبکه المیادین، انفجار بزرگ هرتزلیا در یک انبار قدیمی زیرزمینی رخ داده و این انبار دارای ۳ تن مواد منفجره بوده است. خبرگزاری فلسطینی شهاب نیز با انتشار تصاویری نوشت: این بخشی از اثرات انفجاری است که شب گذشته در یک انبار قدیمی مواد منفجره در هرتزلیا رخ داده و حفره‌ای به عمق 7 متر بر جا گذاشته است. همچنین پایگاه خبری سوا به نقل از رسانه‌های عبری گزارش داد بر اساس اطلاعات اولیه، این انفجار در یک انبار مواد شیمیایی متعلق به ارتش رژیم صهیونیستی رخ داده است. در پی وقوع این حادثه، پلیس صهیونیستی از شهرک‌نشینان اسرائیلی حاضر در این منطقه خواست در منازل خود بمانند و برای جلوگیری از ورود گازهای سمی، پنجره‌های خود را ببندند. این نخستین‌بار نیست که رسانه‌های رژیم صهیونیستی از وقوع انفجار در یک محل جنگ‌افزارهای نظامی خبر می‌دهند. پیش از این نیز اوایل اردیبهشت، برخی منابع رسانه‌ای از وقوع انفجار در داخل کارخانه صنایع جنگ‌افزاری «البیت» در نزدیکی تل‌آویو خبر داده بودند که البته گزارشی از تلفات احتمالی آن حادثه منتشر نشد. رسانه‌های رژیم صهیونیستی ۲۷ خرداد هم از وقوع یک انفجار در شهر «اللد» واقع در مرکز اراضی اشغالی فلسطین خبر دادند اما پس از آن نیز، هیچ خبری درباره دلیل این انفجار منتشر نشد و تنها اعلام شد یک بمب در یکی از محله‌های شهر اللد منفجر شده است اما این انفجار هیچ تلفاتی نداشت. کانال ۱۲ تلویزیون رژیم صهیونیستی به نقل از سخنگوی ارتش رژیم صهیونیستی اعلام کرد این انبار مهمات قدیمی بسته شده بود. واحدهای پلیس رژیم صهیونیستی در حال بررسی منطقه برای کسب اطلاعات بیشتر هستند. ارتش رژیم صهیونیستی نیز اعلام کرد فعالیت نظامی در محل حادثه به عنوان دلیل این انفجار منتفی است. سازمان خدمات اضطراری از اهالی مناطق مجاور محل حادثه و انفجار درخواست کرده به دلیل نگرانی از انتشار گازهای مضر بر اثر انفجار، پنجره‌ها را ببندند و داخل ساختمان بمانند تا وضعیت حالت عادی پیدا کند. یکی از ساکنان هرتزلیا گفت: «صدای انفجار به قدری شدید بود که به نظر می‌رسید پایان جهان فرا رسیده و آخرالزمان است. ما از دور آتش و شعله‌های آتش را دیدیم. انفجارها بسیار قوی بود، تمام خانه‌ها می‌لرزیدند و شیشه خانه‌ها ترک خورد یا فروریخت». هنوز دلیل انفجار برای منابع صهیونیستی مشخص نیست و معلوم نیست چرا این انفجار تا به این حد شدت داشته که باعث لرزش مناطق اطراف شده است. طی ماه‌های اخیر اتفاقات و حوادث ناگهانی با منشأ نامعلوم در مناطق اشغالی فلسطین بیشتر شده است. در واقع رژیم صهیونیستی طی چند ماه گذشته حوادث مرگباری را تجربه کرده است. همچنین رسانه‌های عبری پیش‌تر اذعان کرده بودند در روزهای اخیر به دلیل برهم خوردن شرایط امنیتی و تشدید تنش‌ها ۹۰ درصد گردشگران (داخلی و خارجی) سفر به مناطق شمالی در اراضی اشغالی را لغو کرده‌اند. بنا بر این گزارش، این رخداد موجب لغو بسیاری از سفرها و خالی شدن هتل‌ها در شمال اراضی اشغالی شده و ضربه سنگینی را به اقتصاد رژیم صهیونیستی وارد کرده است. پیش از این، «نفتالی بنت» نخست‌وزیر اسبق رژیم صهیونیستی در واکنش به موج ناآرامی‌های اخیر، در نطقی اذعان کرده بود از سال ۱۹۷۳ تاکنون این رژیم در خطرناک‌ترین وضعیت امنیتی خود به سر می‌برد. به اذعان چهره‌های ارشد صهیونیستی این حجم از ناآرامی و شکاف در ساختار سیاسی و نظامی و در میان شهرک‌نشینان سرزمین‌های اشغالی از آغاز جنگ اکتبر ۱۹۷۳ بی‌سابقه است. این در حالی است که رژیم صهیونیستی در ۷ دهه گذشته با چالش‌های مختلفی مواجه بوده است. در همین زمینه رسانه‌های اسرائیلی عنوان کردند تمام این مسائل باعث شده اسرائیل روزهای پیچیده‌ای در انتظار داشته باشد. مهاجرت معکوس، تبعیض طبقاتی، قدرت محور مقاومت، معمای امنیت و... تنها چند نمونه از این بحران‌ها بوده است اما این روزها ناامنی و بی‌ثباتی داخلی بشدت بر ساکنان مناطق اشغالی فشار وارد می‌کند. در این ارتباط گفته شده است فساد مقامات در کنار تشدید ناامنی و تبعیض طبقاتی باعث شده است روزبه‌روز به شمار معترضان در خیابان‌های تل آویو و دیگر مناطق سرزمین‌های اشغالی افزوده شود. همان‌طور که اشاره شد انفجار روز پنجشنبه نخستین حادثه مشابه در سایت صنایع نظامی اسرائیل نبود. 👇👇 ادامه
سال 1992 در یک انفجار در کارخانه مهمات عملاتی، ۲ نفر کشته و بیش از 60 نفر دیگر زخمی شدند. به گزارش گلوبس، این انفجار ناشی از باروت ذخیره شده در خارج از انبارها بود که مشتعل شده بود. این انفجار به شعاع 10 کیلومتری خساراتی وارد کرد. از سوی دیگر اوضاع داخلی سرزمین‌های اشغالی به ضرر اسرائیل روز به روز بدتر می‌شود. سه‌شنبه ۲۰ژوئن هم رسانه‌های عبری از کشته شدن ۴ صهیونیست شهرک‌نشین در عملیات تیراندازی فلسطینی‌ها در نزدیکی پمپ بنزین شهرک اشغالی «عیلی»، واقع در شمال کرانه باختری خبر داده بودند؛ بر اساس گزارش‌ها ۴ صهیونیست دیگر هم در این عملیات زخمی شده بودند. روزنامه عبری یدیعوت‌آحارانوت، درباره جزئیات این عملیات گزارشی منتشر کرد و نوشت: ۳ مرد مسلح فلسطینی، عملیات تیراندازی را با تفنگ M۱۶ انجام دادند؛ نام مجری اصلی این عملیات که بلافاصله پس از تیراندازی کشته شد، «مهند فالح شحاده» و اهل روستای حواره در جنوب نابلس بوده است. «بنیامین نتانیاهو» نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی با انتشار توئیتی در صفحه رسمی خود در توئیتر، به‌رغم شکست‌های امنیتی مکرر کابینه و ارتش تل‌آویو ادعا کرده بود: اسرائیل طی چند ماه گذشته ثابت کرده است بدون استثنا با تمام عاملان عملیات تسویه حساب کرده و هر کسی را که به آن آسیب می‌زند، یا خواهد کشت یا زندانی خواهد کرد. وطن امروز
⛔️پیشنهادهای الکلی 1⃣یکم. آمار مرگ و میر مشروبات الکی تقلبی به 28 نفر رسید. واقعا دردناک است و تالم برانگیز. هم برای کسانی که جان خود را از دست دادند و هم غیبت دستگاه های نظارتی در فرآیند توزیع متانول و شکل گیری دلالی مرگ. اما از این بدتر استدلال جماعت ساده دلی است که می گویند چرا باید یک امر حرام، جرم انگاری شود و همین امر موجب ترس از مجازات و شکل گیری مشروبات تقلبی شود؟ جدی جدی این عزیزان فکر می کنند اگر الکل سالم به دست مصرف کننده برسد برای سلامتی شان مفید است؛ مثل این که کسی بگوید مصرف موادمخدر را آزاد کنید تا مثلا شیشه تقلبی دست خریدار نرسد و باعث صدمه نشود. جهت اطلاع به قاعده آزادی مسکرات، تنها در آمریکا طی یک سال 95 هزار نفر تلف شدند . جالب اینکه بسیاری از کشورهای اروپائی و آمریکائی به سمت محدودسازی مصرف الکل رفته اند. بعد این تحلیل های کج و معوج داخلی جالب نیست؟  2⃣دوم. صدمه دیدن فرد، درون حکمت حرام شرعی است و البته این هست و همین نیست. حرام شرعی نه تنها به فرد صدمه می زند بلکه در امور اجتماعی به جامعه نیز لطمه وارد می کند. یکی از دلائل حرمت برهنگی و کشف حجاب همین است. برخی متوجه نیستند که کشف حجاب تنها به ضرر فرد نیست و یک جامعه را صدمه می زند و به همین دلیل است که قانون مانع کشف حجاب می شود. ممنوعیت قانون صرفا برای باحجاب کردن بی حجاب نیست و هدف اصلی صیانت از سلامت روانی جامعه است.  چند روز پیش در شبکه های اجتماعی، یک خانم بی حجاب به عورت نمائی یک آقا در خیابان اعتراض کرده و احساس ناامنی و بلکه توهین کرده بود. حال سوال اینست با کدام استدلال برهنگی زن عین آزادی است و برهنگی مرد ضدآزادی؟ فارغ از دستور دین و قانون که آنهم منطق عقلائی روشن دارد، کشف حجاب و برهنگی از حیث یک جامعه دموکراتیک و مردم سالار نیز تعرض به حقوق شهروندی است. به همین دلیل است که همه جای دنیا برای پوشش حد و مرز قائلند و تفاوت ها بر سر فرهنگ و عرف جوامع است. همشهری
20 دلیل وجود شکاف میان سخن و عمل در نظام حکمرانی ما رضا غلامی، مدرس و پژوهشگر فلسفه سیاسی برای برخی همواره این پرسش مطرح است که چرا جمهوری اسلامی پس از ۴۴ سال از آغاز خود، همچنان نتوانسته در نظام حکمرانی، بسیاری از حرف‌ها و شعارهای جذاب خود را عملی ساخته یا به عمل نزدیک کند؟ صرف‌نظر از اینکه چه بخشی از این‌ پرسش واقعی و چه بخشی تحت‌تاثیر فضای رسانه‌ای زاییده شده، پاسخ به آن در گرو مشاهدات و تحلیل‌های چند‌جانبه است و لذا آن‌طور‌که تصور می‌شود، آسان نیست؛ از سوی دیگر جواب‌گویی به این پرسش با رودربایستی و پنهان‌کاری سازگار نیست. ممکن است بیان برخی واقعیت‌ها در این زمینه برای بعضی متعصبان، تلخکامی به‌وجود بیاورد اما مانند بیماری که برای درمان خود باید به خوردن داروی تلخ تن دهد، همه ما نیز برای عبور از این شرایط سخت، چاره‌ای جز تن دادن به این تلخکامی نداریم. به‌هر‌حال براساس اصول ثابت حکمرانی و در‌نظر گرفتن درس‌های رایج در علوم سیاسی، شاید بتوان گفت در کشور ما چند عامل در ایجاد شکاف میان حرف و عمل وجود دارد که احتمالا اشاره به آنها برای بررسی‌های تکمیلی و یافتن پاسخ مناسب‌تر، اثربخش است: یکم. کمبود محاسبات واقع‌گرایانه در سیاست‌های کلان و به تبع آن، شعارها هر‌چند دانش سیاسی نقش اصلی را در این محاسبات دارد اما پیش از دانش سیاسی، عقلانیت سیاسی، پیش‌فرض‌های اصلی دانش سیاسی را به‌وجود می‌آورد. برای دستیابی به عقلانیت سیاسی، گام اصلی و درعین‌حال مداوم، شکل‌گیری دیالوگ سران نظام حکمرانی با عناصر لایه‌های مختلف حکمرانی، دیالوگ سران نظام حکمرانی با کارشناسان عالی و زبده در امور مرتبط با حکمرانی و مهم‌تر از همه، دیالوگ سران نظام با نمایندگان احزاب، مجامع، انجمن‌ها و اتحادیه‌های مدنی است. نباید از نظر دور داشت که این دیالوگ‌ها نباید تشریفاتی و با رویکرد پوپولیستی انجام شود. شاید ذکر این نکته خالی از لطف نباشد که دیالوگ به این‌ معنا، در کشور ما به‌ندرت اتفاق می‌افتد. به‌همین‌دلیل ما از فهم دقیقی از موقعیت فکری خود در میان ایسم‌های گوناگون و رایج در دنیای مدرن بهره‌مند نبوده و میان آنها غوطه می‌خوریم. مثلا نمی‌دانیم لیبرال هستیم یا مارکسیست؟ نولیبرال هستیم یا نومارکسیست؟ فردگرا هستیم یا جامعه‌گرا؟ (البته بدیهی است که بودن در اتمسفر هر یک از ایسم‌ها، بایدها و نبایدهایی را به ما تحمیل خواهد کرد.) آیا اگر هیچ‌کدام آنها نیستیم، مکتب دیگری را ابداع کرده‌ایم؟ این مکتب دقیقا چیست و چه منطقی دارد؟ و... دوم. وجود تعارضات پنهان میان سیاست‌ها و شعارها اینکه میان سیاست‌های کلان، تعارضی وجود دارد یا ندارد، یک تشخیص فردی نمی‌تواند باشد و تنها از عهده یک دستگاه فکری برمی‌آید. اما قبل از شناسایی تعارضات باید دید چه میزان در فرآیند سیاستگذاری تفکر روشن و منسجمی وجود داشته است؟ در‌واقع، اگر تفکر یا عقلانیت حاکم بر تعیین سیاست‌ها، فارغ از کلی‌گویی‌ها یا آرمان‌سرایی‌ها، درباره مکاتب و نظریه‌های گوناگون فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و مرزهای ظریف میان آنها اشراف نداشته باشد، سیاست‌ها به معرکه تعارضات آشکار و پنهان تبدیل می‌‌شود. نمونه‌های زیادی قابل ذکر است که به‌دلیل ضیق فرصت به جزئیات آنها نمی‌پردازم، اما گاهی ما نمی‌دانیم‌ که برخی سیاست‌های ما لیبرال است، در‌حالی‌که بعضی دیگر از سیاست‌ها سوسیالیستی و دفع‌کننده سیاست‌های لیبرال است و در‌نتیجه آش شور و تند و ترشی طبخ شده که خوردن آن برای کسی ممکن نیست. سوم. نبود اتفاق‌نظر نخبگانی روی سیاست‌ها و شعارها بعد از تعیین سیاست‌ها مبتنی‌بر محاسبات دقیق و همچنین رفع تعارضات، شکل‌گیری اتفاق‌نظر نخبگانی و رفع تشتت در مواضع امری ضروری است. با این حال نباید از نظر دور داشت که اتفاق‌نظر نخبگانی با برگزاری جلسات سخنرانی و ارائه بحث یک‌طرفه حاصل نمی‌شود. در‌واقع اینجا نیز دیالوگ‌های دقیق و حساب‌شده با سطوح گوناگون نخبگان به‌معنای ایجاد مجال کافی برای مباحثه غیر‌تشریفاتی با آنان (به‌دور از هرگونه خودسانسوری)‌ است. اگر نخبه‌ای در دیالوگ‌های تخصصی و آزاد، نظر واقعی خود را ابراز نکند و بعدا نظر دیگری از او بروز پیدا کند، لااقل نفاق و دو‌رویی او بر همگان آشکار خواهد شد. ادامه ...👇👇
شانزدهم. فقدان سیستم رصد و ارزیابی و آشکارسازی آن برای عموم مردم این جزء بدیهیات است که هر نظام حکمرانی به یک سیستم فوق‌پیشرفته و البته صد در صد بی‌طرف برای رصد و ارزیابی عملکرد خود در تمامی سطوح و لایه‌های حکمرانی نیاز دارد و باید دست‌ودلبازانه برای آن هزینه کند. البته در برخی کشورها ازجمله کشور ما، ممکن است به‌رغم قبول هزینه‌های هنگفت برای رصد و ارزیابی‌های بی‌طرفانه، حاصل آن را بایگانی نموده و به پیام‌های آن ترتیب اثر جدی ندهند که تعلیل این پدیده، خود از قسمی از مباحث این یادداشت برخواهد آمد. اما نکته دیگری که اهمیت آن کم نیست، اهمیت آشکارسازی این رصد برای مردم است. در یک نظام مردم‌سالار دینی، چیزی برای مخفی کردن از مردم وجود ندارد و آنچه به منزله اسرار امنیتی از مردم پنهان می‌شود تنها در چهارچوب قانون و حدود قانونی مشروعیت یافته است. هفدهم.تلقی نادرست از حضور میدانی مقامات حضور میدانی مسئولان عالی‌رتبه که به سفرهای استانی موسوم شده است، برای جامه عمل پوشاندن به تصمیمات، در جای خود کاری مفید و راهگشاست اما چنانچه برای حضور میدانی دستورات از قبل کار شده و قوی تعیین نشود، کارشناسی‌ها و محاسبات پیشینی انجام نشده باشد، حضور مسئولان بر حسب اهمیت آن برای کشور و استان، اولویت‌بندی نشود یا رویکردهای پوپولیستی بر آن حاکم شود ثمره‌ای برای نظام‌ حکمرانی نخواهد داشت‌. از سوی دیگر، چنانچه حکمرانی دچار بیماری و اختلال سیستمی باشد مسئول عالی‌رتبه به این نتیجه می‌رسد که خودش به‌تنهایی بار سیستم را به دوش بکشد و به سبک پراکنده و نقطه‌ای از امور کشور گره‌گشایی کند؛ این درحالی است که این روش چندان که باید در ساماندهی کشور اثربخش نیست و جا دارد مسئول عالی‌رتبه به جای وقت‌گذاری جهت حضور میدانی وقت و توان خود را صرف امور استراتژیک و اصلاح سیستم حکمرانی کند. هجدهم.عدم بهره‌گیری گسترده و صحیح از نقد علمی نخست می‌توان پرسید که نقد در کجاها انجام می‌شود؟ در پاسخ می‌توان گفت که عمدتا در دانشگاه‌ها، در محافل حزبی، در انجمن‌های مدنی و صنفی و در رسانه‌ها. البته فضای مجازی را نیز نباید از نظر دور داشت. فضای مجازی امکان نقد را برای تک‌تک مردم و سپس شنیده شدن نامحدود آن از سوی بقیه فراهم کرده است. در این میان نکته کانونی این است که در کشورهایی که نقد به میزان لازم رواج ندارد و با ناقدان به‌صورت آشکار و پنهان کج‌تابی می‌شود، حکمرانی در ضعف به سر می‌برد. اینکه نظام‌ حکمرانی ما خودش داوطلبانه فرصت‌های نقد را ایجاد کند، اجازه برخورد رسمی و غیررسمی با ناقدان و برچسب‌زنی به آنها را ندهد و از همه مهم‌تر، از ماحصل نقدهای به‌موقع نه دیرهنگام برای رفع ضعف‌ها و عیوب خود بهره‌گیری کند یکی از اقتضائات ظهور عمل موثر در حکمرانی است. نوزدهم.وجود سطح بالایی از فساد پراکنده با آنکه فساد پراکنده مساوی فساد سیستمی به معنای مصطلح در علوم سیاسی نیست اما عدم رسیدگی به مفاسد پراکنده می‌تواند زمینه فساد سیستمی را ایجاد کند. با این حال سخن در اینجا بر سر نوع فساد نیست بلکه سخن بر سر این است که هرگونه فسادی در هر سطح و اندازه‌ای، قدرت فکر و قدرت عمل را از نظام‌ حکمرانی سلب می‌کند. هرچند در کشور ما ناکامی در مبارزه با فساد خود مولود ضعف نظام حکمرانی است و مولود شکاف میان حرف و عمل است اما باید توجه کرد که هر میزان توفیق در مبارزه با فساد می‌تواند شکاف میان حرف و عمل در عرصه حکمرانی را کاهش دهد. بیستم.ضعف اقتدار مثبت گرچه تصور از اقتدار و اقتدارورزی عموما منفی است اما در سیاست می‌توان اقتدار را با احتیاط کامل، به دو قسم مثبت و منفی تقسیم کرد. البته اقتدار مثبت زمانی مشروعیت دارد که کاملا برآمده از قانون، موید آزادی‌ها و حقوق فردی و نیز عدالت و حقوق عمومی باشد. در این میان هنر نظام حکمرانی این است‌ که اجازه ندهد اشخاص حقیقی و حقوقی‌ای که حلقه‌ای از حلقه‌های منظومه حکمرانی محسوب می‌شوند در اثر حماقت، سیاست‌زدگی یا منفعت‌طلبی در مسیر تحقق سیاست‌ها اختلال ایجاد کنند. در کشور ما گاهی نزدیک‌ترین افراد به هسته مرکزی حکمرانی اختلالگری می‌کنند اما نه‌تنها با آنها برخورد قانونی صورت نمی‌گیرد بلکه به آنان جایزه نیز داده می‌شود! (منظور از جایزه، سپردن مناصب مهم دیگر به فرد خاطی است) در نقطه مقابل، اگر یک عنصر معمولی مثلا در فضای رسانه‌ای یا در یک مجمع مدنی سطحی از ناسازگاری را با سیاست‌ها از خود بروز دهد با آن حتی گاهی فراتر از محدوده قانون برخورد می‌شود. ادامه ...👇👇
چهارم. بی‌اعتنایی به لوازم تحقق سیاست‌ها یا ناتوانی در فراهم‌سازی آنها یک سیاستگذار یا نهاد سیاستگذار در هر ترازی، در زمان سیاستگذاری نه‌تنها باید آگاهی عمیق و غیرشعاری از ظرفیت‌های بالقوه و بالفعل (و البته روزآمد) کشور داشته باشد، بلکه می‌بایست از محاسبات روشن و دقیق درباره چگونگی به فعلیت رساندن ظرفیت‌ها نیز برخوردار باشد. با این حال، مساله مهم دیگر این است که بر فرض آگاهی عمیق از ظرفیت‌ها، باید از خود بپرسد، آیا توانایی لازم برای به میدان آوردن ظرفیت‌های فعلیت‌یافته در جهت تحقق سیاست‌ها وجود دارد یا نه؟ گاهی سیاست‌هایی در نظام تعیین می‌شود که به طور قطع یا ظرفیت‌های فعلیت‌یافته‌ای برای تحقق آنها نیست یا محاسبات علمی توانایی لازم برای اجرای سیاست‌ها را نفی می‌کند. در چنین شرایطی، عدم وضع سیاست‌هایی که فعلا لباس عمل نخواهد پوشید، ترجیح عقلی دارد. پنجم. ناتوانی در تهیه طرح های عملیاتی شامل تعیین قواعد کاربردی وقتی تولید اسناد کلان و یا سیاه‌سازی کاغذها با انواع یاوه‌بافی‌ها یا مجموعه‌ای از کلیات بی‌فایده، جایگزین طرح‌های عملیاتی کاملا علمی و بسیار دقیق واقع شود، و از آن مهم‌تر، وقتی مجامع تولید‌کننده اسناد از کفایت علمی و تخصصی کافی برخوردار نبوده و یا لااقل به دانشگاه‌ها، مراکز تحقیقاتی و اندیشکده‌های پشتیبان اتصال سیستمی نداشته باشند، طبیعی است که اسناد، برنامه‌ها و حتی طرح‌های ما توان نقشه‌ریزی برای تحقق سیاست‌های کلان کشور را نداشته باشند. فقط کافی است برخی طرح‌های تهیه‌شده در شوراهای عالی کشور ما با برخی طرح‌های تهیه‌شده در مجامع تخصصی کشورهای توسعه‌یافته مقایسه شود تا این واقعیت قابل لمس شود. ششم. ضعف حکمرانی سیستمی هر‌چند در این یادداشت مسامحتا بارها از نظام حکمرانی سخن به میان آمده است، اما نباید این واقعیت را انکار کرد که کشور ما با حکمرانی سیستمی به معنای دقیق و مصطلح فاصله دارد و همین امر موجب شده تا برخی از امور، از مرحله حرف به مرحله عمل نرسد. البته کشور ما به عنوان کشور مردم‌سالار دینی، همانند کشورهایی نظیر چین، به دنبال ایجاد نظم و سیستم‌بخشی آهنین با روش‌های تک‌حزبی و با رفتارهای توتالیتر نیست.‌ علاوه بر این، نمی خواهد مدیران نظام را به یک ربات بی‌اختیار تبدیل کند. هفتم. اهمیت فوق‌العاده و حیاتی قانون‌محوری در جمهوری اسلامی ایران، قانون باید حرف اول و آخر را بزند و سرپیچی از قانون یا دور زدن قانون، به گناهی نابخشودنی تبدیل می‌شود. حتی جا دارد که فرهنگ طرد افراد قانون‌شکن، از هر لباس، موقعیت و مقامی، در کشور رواج یابد. در عین حال نباید از نظر دور داشت که وجود قوانین عالمانه، دقیق و نامتعارض خود یک فصل مهم از بحث حکمرانی است که می‌تواند در پر کردن شکاف میان نظر و عمل نقش کلیدی ایفا کند. هشتم. ضعف شایسته‌سالاری و استفاده از سفلگان در برخی مناصب کلیدی شایسته‌‌سالاری در جامعه ما، که زنجیره حیاتی نظام مردم‌سالاری دینی مورد التفات کامل قرار ندارد، کار آسانی نیست. از سوی دیگر، برخی توهمات و نامحاسبه‌گری‌ها به نام جوان‌گرایی یا انقلابی‌گرایی و‌...، می‌تواند انتصاباتی را در پی داشته باشد که نتیجه آن، ناخواسته بر ضد نظام حکمرانی قابل تحلیل است. از سوی دیگر، خود شایسته‌سالاری نیازمند درک دقیق‌تر است. اینکه یک مدیر شایسته‌ یا شایسته‌‌تر، باید واجد چه خصلت‌هایی باشد و هر یک از این خصلت‌ها از چه وزن، ترکیب و موقعیتی برخوردار باشند، موضوعی است که در علوم سیاسی بحث می‌شود. نهم. ناتوانی در استفاده به‌موقع و حداکثری از ظرفیت‌های مادی برای اهداف حیاتی در بعضی کشورها از جمله کشور ما، ثروت زیادی در اختیار رأس نظام قرار دارد. بخش مهمی از این ثروت، زمین‌ها و ساختمان‌های عظیم است که ارزش مادی آنها بسیار زیاد است. با این حال، از شگفتی‌های حکمرانی غیر‌محاسباتی و ناواقع‌گرا این است که راس نظام میلی به هزینه کردن این ثروت در مسیر حیاتی‌ترین خواسته‌های خود ندارد. مانند پدری که‌ مالک زمین‌ها و ساختمان‌های گرانقیمت است اما تا پایان عمر از آنها برای تامین مصالح خود و فرزندانش استفاده نمی‌کند. مصادیق متعددی در این زمینه قابل ذکر است که مجالی برای بیان آنها نمی‌بینم. دهم. فقدان اتصال میان رأس ستاد و لایه‌های میانی و تحتانی ستاد و به طریق اولی، فقدان اتصال میان ستاد و صف روشن است که اتصال روی کاغذ به تنهایی کافی نیست و این اتصال باید در عمل عینیت یافته باشد. هرچند قانون و قواعد برآمده از قانون به ویژه سیستم‌سازی، نقش بسزایی در این اتصال دارد، اما مهم تر از هر چیز، همبستگی عقلی و سپس همبستگی قلبی میان عناصر گوناگون ستاد و صف در جهت ایجاد و استحکام‌بخشی به این اتصال است؛ چیزی که به دلیل گُم شدن روش‌های آن در کشور، به اندازه کافی مشاهده نمی‌شود. ادامه ...👇👇
یازدهم. عدم تعهد کافی مدیران میانی و مدیران جزء به طرح های ابلاغی از بالا و وجود خودسری اینکه مدیران در لایه‌های گوناگون نظام‌ حکمرانی، یعنی از بعد از رهبری عالی نظام تا یک دهیار در روستایی دورافتاده از مرکز، همگی خود را قانونا و فراتر از آن، وجدانا ملزم به اجرای وظایف خویش در قبال تحقق حداکثری سیاست‌های کلان نظام‌ حکمرانی بدانند، موضوعی است که اهمیت آن به‌هیچ‌وجه بر کسی پوشیده نیست. تجربه کشورهای موفق در حکمرانی نشان می‌دهد، تعیین مشوق‌ها و تنبیهات قانونیِ موثر، برای التزام کامل مدیران به اجرای وظایف‌شان در این عرصه بسیار کارساز می‌باشد‌. دوازدهم. ناتوانی در بسترسازی‌های فرهنگی مورد نیاز و البته ترمیم سرمایه اجتماعی آسیب دیده هنر نظام حکمرانی در هر کشوری این است که بدون به‌کارگیری روش‌های تحمیلی، از اعجاز فرهنگ برای تهییج و بسیج عمومی در جهت کمک به تحقق سیاست‌هایی که خود مستقیم یا غیرمستقیم در یک فرآیند دموکراتیک متولد شده است، بهره ببرد. درواقع یکی از مهم‌ترین خاصیت‌های فرهنگ عمومی، زمینه‌سازی برای ایجاد گفتمان یا جریان فکری همسو در جهت تحقق سیاست‌های پیشرفت محسوب می‌شود. اهمیت بهره‌گیری از فرهنگ وقتی آشکارتر می‌شود که ساختمان سرمایه اجتماعی در کشور به دلیل شبهه در مشروعیت، ضعف در کارآمدی و نیز مساله تبعیض و فساد، ترک‌های درشتی برداشته باشد. سیزدهم. ضعف همراهی افکار عمومی با نظام‌ حکمرانی چنانچه به هر دلیل، ازجمله ترک خوردن بنای سرمایه اجتماعی، یا حملات رسانه‌ای بیگانه، و در نقطه مقابل، ضعف و نابسامانی رسانه‌های ملی، همراهی افکار عمومی با نظام حکمرانی به ضعف بگراید و مردم دائما تحت تاثیر شایعات یا اطلاعات غلط قرار داشته باشند، طبیعی است که نظام حکمرانی قادر به پیاده‌سازی قوی و به‌موقع سیاست‌های کلان نیست. در این‌صورت، یا افکار عمومی مشارکت کافی ندارد یا از اقدامات مثبت نظام حکمرانی حس رضایت پیدا نمی‌کند. چهاردهم. عدم ادراک کافی نسبت به معنا و مسیر مشارکت عمومی و تقلیل آن به مشارکت حلقه‌ای، تهی و تشریفاتی مشارکت عمومی در دانش سیاسی و در نظامات سیاسی مردم‌سالار تعریف روشنی دارد. نباید تصور کرد که تاسیس یا حمایت از چندصد موسسه مردمیِ دینی و انقلابی یا حاضر شدن مردم در راهپیمایی‌ها و مجالس مذهبی، دقیقا همان مشارکتی است که در علوم سیاسی به آن التفات می‌شود. در علوم سیاسی مشارکت از طریق اولا، حضور عناصر متنوع در انتخابات به نمایندگی از طیف‌ها و سلایق سیاسی مختلف و خارج کردن حتی فکر خالص‌سازی از مخیله حکمرانان؛ ثانیا، برپایی همه‌پرسی‌های قانونی کوچک و بزرگ در نقاط گلوگاهی تصمیم‌گیری‌های ملی و استانی؛ ثالثا، امکان فعالیت آزادانه احزاب سیاسی و توسعه آنها؛ رابعا، امکان شکل‌گیری موسسات غیردولتی و مردم‌نهاد با تفکرات و سلایق مختلف و خامسا، زمینه‌سازی برای فعالیت آزاد انجمن‌ها، مجامع و اتحادیه‌های صنفی و مدنی و سادسا، ایجاد فرصت برای فعالیت رسانه‌های آزاد است. البته مقدمه توسعه مشارکت سیاسی، کاستن از شکاف اجتماعی، کنار گذاشتن جبهه‌بندی سیاسی و ایدئولوژیک و سوق دادن هرچه بیشتر جامعه به وحدت و انسجام ملی است. پانزدهم. قطع رابطه با علم و حکمرانی علمی در عرصه‌ها و سطوح گوناگون تصمیم‌گیری و اجرا شاید بتوان کشوری را در نظر گرفت که دائما از علم و فناوری سخن می‌گوید و حتی روی توسعه آن سرمایه‌گذاری نیز می‌کند اما خود قادر نیست آنچنانکه توقع می‌رود از علم و فناوری برای پیشرفت کشور به‌ویژه رفاه و بهزیستی مردم استفاده کند. این موضوع به طریق اولی درباره حکمرانی نیز صادق است. یعنی ممکن است کشوری بالاترین تعداد دانشجو و استاد در علوم انسانی را داشته باشد اما در حکمرانی از دانش آنها بی‌بهره باشد. این مواقع، در کشور ما مقصر دانشگاه‌ها و اصحاب علوم انسانی معرفی می‌شوند که کمک علمی به حکمرانی نکرده‌اند اما واقعیت این است که در کشور ما نظام حکمرانی آن‌طور که وانمود می‌کند، نه محتاج علم و نسخه‌های علمی است و نه به طریق اولی در حکمرانی خود را مساله‌مند می‌داند. ادامه ...👇👇
جمع‌بندی آنچه بیان شد احصای کامل همه عوامل نبود اما به مهم‌ترین آنها اشاره شد. به نظر می‌رسد ما در آینده نزدیک به یک نقشه تحول در نظام‌ حکمرانی در کشور احتیاج داریم و این جنس مطالب برای مصمم ساختن مسئولان عالی نظام برای تهیه و سپس شروع پیاده‌سازی نقشه تحول در کشور موثر است. می‌توان تحول در کشور را به فرآیند معالجه یک بیمار تشبیه کرد که اولا، پزشک در چشم بیمار دشمن یا آزاردهنده نیست. ثانیا، مردم مزاحمان درمان بیمار را که از مزاحمان باید به نادان‌های افراطی یا انگل‌های اجتماعی تعبیر کرد، از اطراف پزشک و کادر درمان دور می‌کنند و ثالثا، هرچند برخی داروهای پزشک تلخ و ناگوار است اما سلامتی و حیات مصرف این داروها را به امری واقع‌بینانه و قابل تحمل تبدیل می‌کند. احتمالا بعضی از دوستان انقلابی با مطالعه این یادداشت بپرسند پس دنبال‌گیری ویژه اهداف دینی و انقلابی در حکمرانی چه می‌شود؟ آیا نباید تقویت فکر انقلاب را امری فراقانونی برشمرد؟ در پاسخ می‌توان گفت که اولا، درون‌مایه نظام حکمرانی در کشور ما به سمت اسلامیت حرکت می‌کند. ثانیا، بحمدالله مردم ایران با هر فکر، سلیقه و ظاهری کم و بیش مردمی دیندار هستند و هنوز بسیاری از آنان به شمار مهمی از آرمان‌های انقلاب اعتقاد دارند. ثالثا، هر میزان نیروهای انقلابی در یک میدان رقابتی و قانونی در سوق دادن مردم به فرهنگ دینی و انقلابی موفق‌تر عمل کنند بدون تردید کشور ما در عمل رنگ بوی دینی و انقلابی‌تری پیدا خواهد کرد لذا نباید از التزام به احکام مردم‌سالاری دینی تلقی اشتباهی داشت. پایان
مردم چه صدایی را می‌شنوند؟ جعفر علیان نژادی، دانش‌آموخته علوم‌سیاسی سال گذشته در کوران اغتشاشات یادداشتی نوشتم که در پاسخ به این سوال بود: «چگونه می‌توان صدای مردم را شنید؟» در آن یادداشت از سختی پاسخ به این سوال گفتم و به‌‌ برخی تلاش‌ها و تجربه‌های مردم‌شناسان و جامعه‌پژوهان اشاره کردم. همان موقع به این نتیجه رسیدم که کلید شنیدن صدای مردم این است که اول بدانیم آنها چه صدایی را می‌شنوند. چندی بعد قصد داشتم به سوال تیتر یادداشت حاضر پاسخ گویم که این‌ موضوع به‌تعویق افتاد. حالا در این نوشته می‌خواهم به آن بپردازم. ۱ -طبعا شنیدن نمی‌تواند به معنای رسیدن هر صدا یا صوت به گوش باشد، چه اگر این‌گونه باشد، هر صدایی که بلندتر یا ممتد باشد، متعلق شنیدن است، حال آنکه می‌دانیم مردم هر صدای بلند یا ممتدی را گوش نمی‌کنند. بنابراین شاخص‌ شنیدن باید چیزی از نوع پذیرفتن و قبول کردن باشد. ۲- شنیدن مردم با شنیدن افراد یا جمعی جبری از افراد که کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند، متفاوت است. هر فردی می‌تواند صدایی را قبول داشته باشد یا افراد بدون ارتباط با یکدیگر می‌توانند به صداهای متکثری گوش فرا دهند اما وقتی مردم می‌شوند، نمی‌توانند همزمان چند صدای متفاوت و مخالف را هضم و جذب کنند، چون اساسا فلسفه مردم‌شدن‌شان زیرسوال می‌رود. مردم صدایی را می‌شنوند که آنها را خطاب می‌کند، نه فرد یا افراد را. ۳- همه مردم دنیا یک‌صدا را نمی‌شنوند، هر مردمی صدای خودشان را می‌شنوند. البته به این معنا نیست که به هیچ وجه صداهای مردم دیگر مسموع نیست. در برخی کشورها صداهای بیگانه هم خوب شنیده می‌شود، بنابراین وقتی گفته می‌شود مردم چه صدایی را می‌شنوند، درواقع داریم می‌گوییم مردم «ایران» چه صدایی را می‌شنوند. ۴- وقتی از مردم ایران حرف می‌زنیم، درواقع باید ببینیم چه صدایی این هویت (مردم ایران) را خطاب قرار می‌دهد. مردم ایران صدایی را بهتر می‌شنوند که هویت‌شان را خطاب قرار می‌دهد. آنها 45 سال پیش در میان چهار صدای دربار، روشنفکری، استعمار و روحانیت، آن صدایی را انتخاب کردند که تکریم و احترام را به هویت‌شان بازگرداند. ۵ - مردم ایران صدای تکریم و احترام را از نهاد روحانیت شنیدند، البته بهتر است که بگوییم با روحانیت همصدا شدند، چون آنان درطول تاریخ خود هیچ‌گاه صدای ظلم، جور، غلبه، سلطه و استبداد را آزادانه نپذیرفته بودند. آنها تجربه مردم اهل کوفه را پیش چشم داشتند، نمی‌خواستند مصداق لعن زیارت اربعین باشند: «لَعَنَ‌اللَّه أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِک فَرَضِیتْ بِه.» ۶- مردم آن صدایی را شنیدند که آنها را مردم کرد، صفوف آنها را فشرده ساخت و هویت را به آنان بازگرداند. صدای توحید تنها صدایی بود که آنان را از سلطه غیر‌ و بیگانه رهایی بخشید. اما این صدا همیشه راحت به گوش مردم نمی‌رسید. زمانی جبهه‌بندی‌ صداهای معارض روشن و قابل‌اشاره بود، صدای مشرک، فاسق، ظالم، مستکبر و منافق بهتر قابل تشخیص بود، تبری‌ جستن از آنها و تولی ‌ورزیدن به صدای توحید راحت‌تر بود اما اکنون برائت از معارضان بسی سخت‌ شده است. ‌ ۷- با وجود این، مردم ایران هنوز که هنوز است قدرت شنیدن صدای توحید را دارند، با اینکه صداهای معارض پرحجم و پرفشار همه گوش‌ها را پرکرده‌ است، اما آنان‌‌ برای شنیدن صدای توحید، هم بنیه درونی قوی و هم شاخص بیرونی پایداری دارند. ایمان به خدا، همان بنیه درونی قوی است. تبعیت از ولی‌فقیه هم شاخص بیرونی کم‌سابقه‌ای است. ۸- نشانه پذیرش صدای توحید توسط مردم ایران، عمل ایمانی آنان‌ است. همین عمل ایمانی، خودِ متدانی (دنیوی) آنان را تبدیل به خودِ متعالی کرده است. مردم صدایی را می‌شنوند که خود متعالی آنان‌ را خطاب قرار می‌دهد، مردم صدایی را می‌پذیرند که فطرت آنان را می‌جنباند. عالی‌ترین حرکات جمعی مردم و مهم‌ترین دلیل مجتمع‌ شدن آنان‌ همچنان ریشه ایمانی دارد. ۹- راه خوب شنیدن صدای توحید، مبارزه با صداهای معارض است. با اینکه مردم فطرتا متوجه صداهای معارض می‌شوند، اما گاهی راه تشخیص و سم‌زدایی از چنین ابتلائاتی را نمی‌دانند. آنان متوجه عدول و نزول از خود متعالی خویش می‌شوند اما گاهی مسیر ترمیم و صعود را پیدا نمی‌کنند. مردم برای قربانی کردن خودِ متدانی خویش راهنما می‌خواهند. قربان وقتی برای مردم عید می‌شود که به غدیر منتهی شود. عید قربان، عید ولایت است. عید قربانی کردن صداهای معارض و شنیدن صدای امامت و ولایت. ۱۰- مطالبه حقیقی مردم از مسئولان تداوم شنیدن صدای توحید است. مردم از دولت و مجلس و قوه خواهان شنیدن پیام کارآمدی هستند، آنان محیطی را می‌خواهند که هیچ نیروی معارضی جرات سروصدا نداشته باشد. تنگی معیشت، قانون ناپایدار و وجود فساد، این محیط را ناسالم می‌کند. محیط که سالم‌تر شود مردم هم راحت‌تر صدای خدمت مسئولان‌ را می‌شنوند. پایان
تأثیر علی شریعتی در روشنفکران عرب، ترک، افغانستانی و دیگر روشنفکران محمدسعید عبداللهی اندیشه شریعتی در ابعاد مختلف فقط در ایران طرفدار ندارد. حرف‌های او به زبان‌های مختلف ترجمه شد و شریعتی توانست روشنفکری بین‌المللی باشد. اگر امروز برخی روشنفکران می‌کوشند بازخوانی خود را از آثار روشنفکران عرب به مخاطبانشان ارائه کنند آثار شریعتی پنجاه سال است که توانسته افکار روشنفکران عرب، ترک و افغانستانی را درگیر خود کند. «همچنان افسوس می خورم که چرا درکش نکردم و بیشتر با او تبادل نظر نکردم…. شریعتی به یک انقلاب اسلامی فکر می‌کرد. این معلم، مبارز و سخنرانی که انبوهی نوشته برایمان به جا گذارده است، فرصت مرتب کردن و دسته‌بندی کارهایش را نداشت. عمر بسیار کوتاه او برایش جای تفریح نگذاشت. با این حال آثارش هرگز ردپایی از نفس‌زدن‌های جوانی که در تعقیبش هستند را ندارد.» (ژاک آگوستین برک، جامعه‌شناس و اسلام‌پژوه فرانسوی و استادِ علی شریعتی) برای بررسی تأثیر شریعتی در روشنفکران عرب و خاستگاه آن، باید نگاهی تاریخی به دهه های ۷۰ و ۸۰ میلادی داشت. یعنی دهه شکست جهان عرب در همه ساحت‌های اقتصادی و فرهنگی و سیاسی. بیشتر فعالیت های اعراب ناکام مانده و انسان عربی احساس شکست سنگینی در زمینه های مختلف دارد. در چنین شرایطی، افکار و سخنان انقلابی طرفدار و هواخواهان بی‌شماری پیدا می‌کرد. از طرفی شکست ۱۹۶۷ یک فاجعه به تمام معنا برای انسان عربی بود. در همین دوران جریانات چپ در بیشتر جهان عرب پراکنده شده بود تا جایی که مسائل دینی نیز رنگ‌وبوی چپ پیدا کرده بود و سخن بر سر الهیات رهایی‌بخش بود. در چنین فضایی بود که شریعتی وارد جهان عرب شد. اندیشه‌های شریعتی در جهان عرب به شیوه‌های گوناگونی رسوخ پیدا کرد. شاید نخستین مسیری که تفکر شریعتی به‌واسطه آن به فضای فکری روشنفکران و فرهیختگان جهان عرب راه پیدا کرد، ارتباط های صمیمی و نزدیک شریعتی با انقلابیان الجزایری بود. شریعتی به انقلاب الجزایر اهتمام می‌ورزید، همان‌گونه که به همه انقلاب‌ها توجه داشت. این برگرفته از روش و اندیشه او یعنی انقلاب علیه استبداد، استعمار و هر چیزی بود که با آزادی‌های حقیقی انسانی در تناقض باشد. از این رو در کنار انقلاب الجزایر ایستاد، آن را تأیید کرد و در بیشتر تظاهرات‌ها مشارکت می‌کرد. تأثیرات شریعتی همچنان در جامعه الجزایر وجود دارد و سخنان او هم‌اکنون نیز در شبکه‌های اجتماعی و میان جوانان الجزایری دست به دست می‌شود. ارتباط شریعتی با انقلابیان الجزایر به قدری وثیق بود که برخی آزادی شریعتی از زندان شاه را هم به‌واسطه درخواست بوتفلیقه از شاه می‌دانند: «در سال‌هایی که یکی از همکاران دولت آقای خاتمی بودم، به کشور الجزایر سفر کردم، آنجا آقای عبدالعزیز بوتفلیقه سخنی را مطرح کرد… بوتفلیقه در بیان علایق ایرانی خود گفت: در زمانی که قرارداد ۱۹۷۵ به منظور پایان منازعات مرزی ایران و عراق در شهر الجزیره بسته می‌شد و شاه و صدام حسین در هتل اوراسی دیدار و گفت‌وگو داشتند و من به عنوان وزیر امور خارجه از طرف هواری بومدین، رییس‌جمهوری وقت الجزایر سازمان‌دهنده و پیش برنده این مذاکرات بودم، بسیار علاقه داشتم که منافع ایران در این قرارداد گنجانده شود. شاه نیز در پایان این مذاکرات و امضای آن چنان تحت تأثیر تلاش‌های من قرار گرفته بود که اصرار فراوان داشت از او چیزی بخواهم. گمان می‌کرد که من هم مثل بعضی از سیاستمداران خواسته مادی خواهم داشت اما من در آن دیدار و گفت‌وگو، پس از بحث‌های فراوان گفتم فقط یک خواسته دارم. شاه با خوشحالی گفت: چه خواسته‌ای؟ گفتم: دکتر علی شریعتی را آزاد کنید. او نتوانست چیزی در پاسخ بگوید. این خواسته دنبال شد و او دکتر شریعتی را از زندان آزاد کرد.» (هادی خانیکی، سال 86، روزنامه سرمایه) یکی از دلایلی که جهان عرب شریعتی را به راحتی پذیرفت این بود که او به هیچ وجه فرقه‌گرا نبود. او حتی هنگامی از علی سخن می‌گفت فرقه‌گرایانه نگاه نمی‌کرد و به همین دلیل، برای اهل‌سنت نیز به هیچ روی حساسیت‌برانگیز نبود. بنابراین، شخصی که اهل سنت بود نیز با شریعتی همراه و همداستان می‌شد. همچنین علی‌رغم انتقادات شریعتی به برخی مقدسات اهل سنت، آن‌ها هیچ گاه احساس نمی‌کردند که او از پایگاه فرقه‌گرایانه، انتقادات خود را مطرح می‌کند. از طرفی نقدهایی که شریعتی بر مذهب خودش وارد می‌کرد، او را در نظر دیگر مذاهب انسانی بی‌طرف معرفی می‌نمود. ادامه ....👇👇
نقد شریعتی به شیعه صفوی را می‌توان یکی از دلایل نزدیکی او به جهان عرب و سنی مذهب دانست. زمانی که شریعتی فکر علوی و فاطمی را در برابر فکر اموی و عباسی مطرح می‌کرد، این اندیشه به مذاق جهان عرب و به طور مشخص اخوان بسیار خوش آمد. در نظر شریعتی شیعه حرکتی زندگی‌بخش دارد نه حرکتی صوفیانه و منعزل از جامعه. اخوانی‌ها با این سخن شریعتی بسیار همراه شدند. نکته دیگر اینکه شریعتی روحانی نیست و دنبال رقابت با جهان سنی مذهب نبود و به دنبال بدیلی برای ایدئولوژی اهل سنت نبود. بنابراین شریعتی از این جهت مشکلی نداشت و راهش برای حضور در مجامع اهل سنت باز بوده است. از طرفی دیگر گفتمان شریعتی به یک حکومت حاکم تعلق نداشت. او به راستی سخنگوی هیچ حکومتی نبود. بنابراین مجبور نبود اشتباه‌های یک حکومت را توجیه کند. این امر به مخاطب عرب امید می‌داد که بدیلی برای وضع موجود وجود دارد. بیان و گفتار او معلم‌گونه و بدون پیچیدگی بود و توده‌ها به درستی منظور او را متوجه می‌شدند. به همین دلیل نیز ترجمه کتاب‌هایش هنوز از جمله کتاب‌های پرفروش در جهان عرب محسوب می‌شود. نکته دیگری که در تأثیرگذاری شریعتی در جهان عرب زبان نقش مهمی داشت و نباید از آن غافل بود، وجود مترجمانِ زبان‌شناس و متفکری مانند مرحوم ابراهیم الدسوقی شتا بود. ترجمه‌های خوب او از آثار شریعتی تأثیر بسزایی در شناخته شدن تفکر شریعتی در میان روشنفکران و توده‌های جوامع عرب داشت. ابراهیم الدسوقی شتا برای نخستین بار کتاب «تشیع علوی و تشیع صفوی» شریعتی را به زبان عربی ترجمه کرد که در نزدیک ساختن متفکران مصری و ایرانی سهم عمده‌ای داشت. دکتر الدسوقی شتا که خود استاد دانشگاه قاهره و عضو جنبش چپ اسلامی بود معتقد است افکار حسن حنفی نظریه‌پرداز چپ اسلامی در بعضی مسائل به اندیشه‌های شریعتی نزدیک است و برخی نیز بر این عقیده‌اند که او از دکتر شریعتی تأثیر گرفته است. گروه چپ اسلامی که جنبشی پیش‌رو در مصر به شمار می‌آمد در نشریاتش مقالات متعددی از شریعتی منتشر کرد. همچنین «بازگشت به خویشتن» شریعتی در تیراژ بسیار در مصر به فروش رفت. تفکرات شریعتی در جهان عرب، بیشتر در کشورهایی مانند مصر، سوریه، لبنان و تونس رشد و گسترش یافت. در لبنان و همزمان با مرگ استاد شریعتی ترجمه آثار او آغاز شد. در مراسم چهلم دکتر شریعتی در بیروت امام موسی صدر ترجمه عربی کتاب «شهادت» را به دست گرفت و از انتشار ترجمه عربی آن در لبنان گفت. همچنین سال‌ها بعد انتشارات الامیر سی عنوان از کتاب‌های دکتر شریعتی را در ده جلد به شکل مجموعه آثار برای مخاطبان عرب زبان منتشر کرد. در تونس نیز نفوذ تفکر شریعتی مشهود است. برخی اسلام‌گرایان تونسی به رهبری راشد الغنوشی همواره توجه بسیار به اندیشه‌های شریعتی داشته‌اند. ادامه ...👇👇