🔹بیماری، سیستمی است
✍️محمدسروش محلاتی
پرده اول:
اینجا درمانگاه قرآن و عترت است، چند قدمی حرم حضرت معصومه. همان خانهای که علامه طباطبایی روزگاری به اجاره در آن سکونت داشت، بعدا مرحوم آیت الله فقیهی آن را کتابخانه کرد و بعد درمانگاه خیریه شد.
مراجعه کنندگان غالبا از اقشار محروم جامعه اند. خانم جوان کودک خود را برای جراحی ختنه به درمانگاه آورده و مادر و خواهرش هم او را همراهی میکنند، پس از معطلی کار جراحی تمام شده و مادر خسته و نگران، فرزندش را در آغوش دارد و هر دو دستش در گیر است که شال از سرش میافتد و بقیه ماجرا.....
اینجا درمانگاه است، نه مجلس فساد و عیاشی. اینجا درمانگاه است و یک مادر پریشان، اینجا درمانگاه است و یک کودک مصدوم در آغوش
پرده دوم:
طلبه ای که شاهد این صحنه است از این صحنه عکس میگیرد، مگر عکس گرفتن از صحنه گناه، نهی از منکر است و ما مجاز به این کار هستیم؟
بله، همه ما باید عضو شبکه و سازمان حسبه باشیم و اطلاعاتمان را در اختیار سازمان قرار دهیم و در آنجا ثبت شود! سازمانی که از بدعتهای بنی امیه بود و برای ژست دینی گرفتن، بنی عباس آن را تقویت کردند. باید عکس گرفت و باید پرونده سازی کرد و به استناد آن افراد را تحت تعقیب قضایی قرار داد. چرا این کار را نکنیم؟ مگر پلیس این کار را نمیکند و مگر ما بسیجیان مانند پلیس ضابط حکومت نیستیم و این مسئولیت را برعهده نداریم؟!
حالا، آیا این نهی از منکر، با ضوابط شرعی سازگار است؟ بنظر آنها این سوال هم بیجاست. میگویند : ما امر به معروف را از نظام میگیریم. امر به معروف فقهی پاسخگوی زمان ما نیست و با آن نمیتوان کار کرد و جلوی شیوع فساد را با آن نمیتوان گرفت. آری اگر حساب شرع باشد، کدام شرع اجازه تعرض به چنین زنی در چنین شرایطی را میدهد؟ مگر نهی از منکر با عکس و فیلم گرفتن شروع میشود؟ و مگر شرط احتمال تاثیر با این روشها رعایت میشود؟ و مگر شرط عدم مفسده، مورد توجه قرار میگیرد؟
اگر این مادر در درمانگاه نبود و آن تشنج نیم ساعته در جای دیگری اتفاق افتاده بود و بلافاصله پزشک اقدام نمیکرد، چه بلایی بر سر آن زن میآمد؟ کدام شرع اجازه چنین منکری مخاطره آمیزی به مامور نهی از منکر میدهد؟!
پرده سوم:
زن جوان که نوزاد مجروح در بغل دارد، چرا ناراحت و عصبانی است؟ مساله تذکر لسانی نیست تا بتوان از کنار آن گذشت، مسئله این است که این عکس به عنوان یک سند در اختیار چه نهادهایی قرار میگیرد و بر آینده او و همسر و خانواده اش، چه تاثیری خواهد داشت؟ آیا او یا همسرش را از محل کارش، اخراج نخواهند کرد؟ آیا او میتواند در آینده اتهام تجاهر به فسق و عدم التزام عملی به اسلام را از پرونده خود پاک کند؟ آیا اگر فردا به پست و مقامی پیدا کرد و یا از مردم برای مسئولیتی رای گرفت، رقیبانش این عکس را برای حذف او منتشر نخواهند کرد و او را از کرسی مجلس محروم نخواهند نمود؟! پس او فقط تقاضای پاک کردن عکس را دارد و در برابر پیشنهاد شکایت، آن را نمیپذیرد. چرا از آن طلبه عکاس شکایت کند و پرونده خود را قطورتر نماید و خانواده خود را در معرض بیچارگی قرار دهد؟ آیا چاره ای جز عدم پیگیری دارد؟
پرده چهارم:
حالا میگویند همه چیز عادی است و حادثه غیر مترقبه ای اتفاق نیافتاده، عکس گرفتن مقدمه نهی از منکر برای رساندن به حکومت اسلامی بوده و اعتراض در برابر آن هم، اعتراض به نهی از منکر و گناه دوم است.
پس چه چیزی غیر عادی است؟ مساله مهم و قابل پیگیری این است که فیلم این اتفاق از کجا به بیرون درز پیدا کرده!! این موضوع است که باید همه ماموران را برای کشف آن بسیج کرد! چرا جنایت اسیدپاشی به صورت دختران در اصفهان، مسکوت ماند و هیچ سرنخی از آن کشف نشد و جنایتکاران در کمال امنیت بسر میبرند؟ چون فیلمی از صحنه ها وجود ندارد و راه برای کتمان کردن باز است و دیوار حاشا بلند است. میگویند: ما باید چهره نظام مقدس را پاک نگهداریم. بقیه مسائل چندان مهم نیستند.
حکومت میتواند همه جا بشکل محسوس و نامحسوس از ما تصویر برداری کند. حکومت میتواند بر اساس آن تصویرها افراد را متهم و بلکه مجازات نماید، حکومت میتواند از ارائه آن تصویرها به افراد آسیب دیده برای شکایت در محاکم امتناع کند و حکومت میتواند و میتواند و میتواند.... ولی شهروند چه پناهی دارد؟
اینک در جوار اباعبد الله الحسین ع هستم و زیارت عاشورا از بلندگوها پخش میشود و شیعیان میگویند: لعن و نفرین بر اول ظالمان و بر همه آنان که آن شیوه را در طول تاریخ ادامه داده اند، مبادا ما هم مشمول این لعنها باشیم و لعنها بخودمان برگردد.
پایان
کسینجر، پالانی برای همه فصول
سمیه رستمی
وقتی عزرائیل آخرین ذره از جانِ هنری فورد کسینجر (نظریهپرداز و سیاستمدار مطرح) را در صدسالگیاش بیرون کشید با خوشحالی جیغ زد: Finally, I just did it
هنگامی که دید از فرکانس صدایش پرهای ملائک ریخته، خودش را جمعوجور کرد و با صدایی ملکوتی گفت: به حول و قوه الهی بالأخره جانش درآمد. کسینجر استراتژیست قهار و دیپلمات نابغهای بود که بارها مأموران قبض روح را با پرسشی آچمز کرده بود؛ مثلاً میگفت: میدانید تحمیل عدالت به گروهی، بیعدالتی است؟
اگر جناب عزرائیل میدانست قرار است برای قبض روح وی چه مرارتهایی تحمل کند، زمانی که در خانوادهی یهودی آلمانی به دنیا آمد، زبان باز نکرده، مرجوعش میکرد.
کسینجر پانزدهساله بود که خانوادهاش جلوپلاس خود را جمع کردند و رفتند آمریکا. آنها میدانستند شاید بشود با ملکالموت بر سر زمان مرگ مصالحه کنند؛ اما حرف توی کَت هیتلر نمیرفت. هنری کسینجر همزمان با تحصیل در مدرسه شبانه در کارخانهی فرچهی اصلاح صورت دستبهکار شد. معلوم نیست کدام شیر پالم خوردهای به او گفته بود کارش خدمت بزرگی در جهت اصلاح بشریت است. این جمله آینده کسینجر را به سر زلف فرچهی اصلاح گره کور زد.
کسینجر پس از نوشتن انشای علم بهتر است یا ثروت، برایش واضح و مبرهن شده بود، فقط پدرزن کارخانهدار جواب است؛ پس تصمیم گرفت حسابداری بخواند تا حسابدار کارخانهای بشود و باقی قضایا؛ اما دست تقدیر زد پس کلهاش و گفت: چه غلطا! و برای خدمت سربازی فرستادش آلمان. آنجا مأمور خفتکردن افسران گشتاپو شد. وظیفهاش را جوری خوب انجام داد که ادارهی شهر کوچکی را به او سپردند. بازهم گویا یک شیر پالم خوردهای به او گفته بود: ببینم! چندمَرده حلاجی؟ برایش، حلاجی را هم «زدن پشم» ترجمه کرده بودند. تجربهی کارخانهی فرچهسازی و سربازی موجب شد بعد از جنگ در رشتهی علوم سیاسی دانشگاه هاروارد تا مقطع دکترا تحصیل کند.
با حمایت از نیکسون، کمکم به دنیای زدودن پشم، جهت اصلاح جهان پا گذاشت. صابونِ اصلاح کسینجر در زمان تصدی وزارت امورخارجهی نیکسون و جرالد فورد، به تن مردم ویتنام، لائوس و کامبوج خورد و الحق حسابی کف کرد. وی صابون و تیغ اصلاحش را به پاکستان در نسلکشی مردم بنگلادش امانت داد. از سر خیرخواهی یک هُل ریز هم به پینوشه داد تا سر مردم شیلی را از بیخ حلقشان تروتمیز بتراشد. وسط مسطهای اصلاحاتش بود که نصف جایزهی صلح نوبل را دادند دستش. نصف دیگر جایزه را به «له دوک تو» دادند که نپذیرفت. شاید نیت کمیتهی جایزهی صلح نوبل این بود که کسینجر از روی جایزه خجالت بکشد و دیگر دنبال جنگ نرود؛ اما انگار «جنگ اول به از صلح آخر» برایش بد معنا شده بود. اول جنگ راه میانداخت تا بعد ماچوموچ آشتیکنان راه بیندازد.
وقتی فهمید چطور با پنبه سر ببرد... نه... چیز... اصلاح کند، خیلی نرم آمد سروقت خاورمیانه که گوشهای نشسته بود، نان و نفتش را سق میزد. برای کشیدن نَسَق کشورهای این منطقه نیاز به شاهمهره داشت. محمدرضا پهلوی ملقب به ممل بابا، خرمهرهای بود که میتوانست این نقش را بهخوبی ایفا کند. او که سینهچاک سیاست واقعگرایانه بود، بهشدت باسیاست ماکیاولی صفا میکرد. هِنری با استفاده از ضعفهای اخلاقی شاه افسار او را در دست گرفت.
ابتدا فوت محکمی در مشت شاه کرد؛ یعنی از شیر مرغ تا بمب هستهای که... نه... جیز بود؛ ولی هرچه به دستش رسید فارغ از اینکه اصلاً در جغرافیای ایران کاربرد دارد یا نه برای شاه فرستاد. در ازایش چند بشکه از همین نفتهایی را گرفت که در جنوب فتوفراوان ریخته بود. بعدها با جنگ تحمیلی مشخص شد که بعضی از این تسلیحات را پشت بازار سِد اِسمال با کیسه نمک هم معاوضه نمیکنند. حمایت تمامقد کسینجر از شاه باعث شد او کاملاً در نقشش فرو برود و جدیجدی خیال کند پشمی به کلاهش هست.
ادامه 👇👇
طنز کسینجر👇
بیشتر از اینکه شتر در خواب پنبهدانه ببیند، کسینجر برای ایران خوابهای رنگی دیده بود؛ البته در کتابهایش خیلی از این خوابها و تعبیرهایش حرفی نزده؛ لابد ترسیده ریا بشود. بعضی معتقدند وی برای اینکه نشان دهد انقلاب ایران هیچ درد نداشته، خیلی سوسکی از کنارش گذشته است. حتی وی به وزیر خارجهی شوروی گفته بود: انقلاب ایران باعث شد ما فقط یک پایگاه را از دست بدهیم؛ ولی ایران بعدازاین سردسته حرکتهای آزادیبخش در منطقه خواهد بود. نظریهی توازن و کمربند شیعی که آمریکا در پی آن، مجبور شد داعش و طالبان را بزاید تا این دو، سر مردم را گوشتاگوش و خشکخشک اصلاح کنند هم صرفاً یک شوخی بود جهت خنده.
کسینجر پس از ترک دولت، با تأسیس «مؤسسه مشاوره ژئوپلیتیک کسینجر اسوسییتس» کاسبی کوچکی راه انداخت؛ ولی هر حزبی که کلید کاخ سفید را گرفت، دکترین نظم نوین جهانی او را رونویسی کرد. ناگفته نماند نظم نوین جهانی به روح همه بستگان نسبی، سببی، تنی و ناتنی کسینجر اشارتهایی دارد.
او با کشتار حدود سهمیلیون نفر، عزرائیل و بروبچ ادارهی قبض روح را سرگرم کرده بود تا سراغش نروند. این اواخر خود عزرائیل کشیک میکشید که در یک لحظهی طلایی ریق رحمت را به او بنوشاند. درست زمانی که کسینجر با هوش مصنوعی چت میکرد و از زیر زبانش حرف میکشید، عزرائیل وی را با فلاکت سوار شتر مرگ کرد.
حرفزدن پشت سر مرده خوبیت ندارد؛ ولی امان از حرف مردم که میگفتند: کسینجر تاجر اسلحه بود. دو فرزندش برای پایاندادن به این شایعه، پس از مرگ نابهنگامش اعلام کردند مراسم یادبود خودمانی میگیرند. فکوفامیل و دوستان هزینه تاج گل را خشکه حساب کنند. درباره علت مرگ او هم سکوت کردند؛ انگار که شارژ مرحوم پدر ته کشیده باشد. با گذشت چند ماه از قبض روح کسینجر، عزرائیل در مرخصی استعلاجی به سر میبرد یا دورکاری میکند؛ اما نکیر و منکر در حال مذاکرهاند تا به جناب هنری کسینجر ثابت کنند مفهوم اصلاحات جهانی را بد فهمیده؛ چون مرحوم حاضر نیست به سؤالات آنها پاسخ بدهد و میگوید: لازم نیست سیاستمداران، پاسخگوی مردم باشند.
پایان
بهار طبیعت و عبادت؛ پیوند فرهنگی اقوام ایرانی
فرصتی فراروی اصحاب فرهنگ، هنر و رسانه
جام جم | مهدی توکلیان
۱- زمان حاضررا میتوان دوره گذار از حیات قومی به حیات شهری دانست. امروزه شهرها و کلانشهرها دارای جمعیت متفاوتی از اقوام مختلف هستند. گردهم آوردن افرادی از اقوام گوناگون از چهار گوشه ایران وهمزیستی وهمکاری ایشان بایکدیگر درفضایی واحد بهعنوان نمونهای ازکشور ایران گامی مهم درراه احیای ویژگیهای قومی و فرهنگی است.
هرچند تسلط فرهنگی غرب و جهانبینی خرد انسانگرا، ارزشهای موجود در بسیاری از جوامع را طی چند قرن اخیر دستخوش تغییرات شگرفی قرار داده اما فرهنگهای زنده، همچون انسانهایی که آفریننده آن هستند، همیشه ققنوسوار، توان از نو برخاستن را دارند و به همین دلیل باید از تاریخ و فرهنگ گذشته نیز الهام گرفت.
۲- وجود اقوام ایرانی در مرکز ایران اسلامی فرصتی برای به نمایش گذاشتن ویژگیهای فرهنگی اقوام گوناگون ساکن ایران است تا امکان نمود ارزشهای اقوام ایرانی فراهم آمده و زمینه آشنایی اقوام با یکدیگر مهیا شود؛ فرصتی مناسب و ایامی خاص که در آن همه در تجربه دیدن و شنیدن مشترک هستند و دستکم با ردوبدلکردن چند نگاه یکدیگر را به رسمیت میشناسند. اینگونه گردآوردن اقوام موجبات تعامل را سبب میشود. فرارسیدن بهار طبیعت و همزمانی آن با ماه عبادت و نیایش زمینه برونداد مثبت ارزشهای قومی با هدف نمود اصل کثرت در عین وحدت اقوام ایرانی را فراهم میکند. شریکشدن در تجربه مثبت، انسانها را به یکدیگر نزدیک و در قبول یکدیگر آنچنان که هستند یاری میکند.
۳- مکانهای عمومی بسان مسجدها، حسینیهها و تکیهگاهها در ایام مناسبتی خاصی از سال چون ماه مبارک رمضان و محرم و صفر ابزار از بین بردن احساسات خشونتبار شهری میشوند که در اثر تنهایی و بیتوجهی متوجه شهرنشینان جدید است. در حالی که افراد پس از انجام یک مراسم یا شریکشدن در طعمی برابر ممکن است فقط لحظهای مشترک را تجربه کنند اما همین اشتراک در احساس، خشونت بیگانگی را تلطیف میکند. مکان عمومی لحظهای آرام و گذراست؛ لحظهای است که در عبور و مرور روزمره شهری سکون دارد و تفکر و آموزش در آن رایج است؛ البته این نیز بخش مهمی از زندگی شهری است که انسان در سرعت و بیتفاوتی که هر شهر بزرگ آن را تولید میکند، برای حیات سالم شهری به آن نیاز دارد.
۴- سنتها و آداب و رسوم اقوام مختلف ایرانی در بستر مکانهای عمومی آموزنده، شکلی جدید میگیرند و براساس اعتقادات مردمان همان منطقه، خاستگاه شهروندان همان زیستبوم میشوند؛ هرچند نتیجه یک زندگی مشترک کوتاهمدت است اما واقعیت آن فراتجربهای است. به بیان دیگر بهرهور با پیگیری موضوعاتی مرتبط با اطلاعات کسبکرده و تجربههای نوین حضور در این فضای معنوی، ناخودآگاه، اثراتی بلندمدت از این حضور، تجربه و ادراک را میپذیرد. آنچه میتواند به این تجربه از دیگری کمک کند، موجودیت ارائههای هنرمندانه تصویری و مبتنی بر شناخت از آیین و فرهنگ، تصاویر و نگارگریهای کهنه و مدرن براساس آموزههای دینی، اشیای قدمتدار میراثی و تمدنی سرزمینها و اقوام مختلف، تجربه بهرهمندی از خوراکهای مطبوع و سنتی اقوام هر منطقه و دیدن مراسمها و آیینهای سنتی و رسوم قدیمی است. از این رو، ضرورت توجه به برگزاری مراسمهای آیینی و سنتی با تکیه بر اصل تنوع مکان، از تعریف و تنظیم رخداد فعالیتهای غیرهمسو با آیینهای ایرانی-اسلامی جلوگیری شود.
ادامه👇
۵- واکاوی رویدادهای جمعی برخاسته از اقوام متنوع و متکثر ایرانی یادآور فرصتی مناسب برای اصحاب فرهنگ، هنر و رسانه است تا ضمن بازشناخت موضوعات مربوط به سنتها و آیینهای این رویداد بهارانه، توجهی بیشتر داشته باشند. ارائه مفاهیم و برداشتها و روایتهای هنرمندانه و خلاقانه از بهار عبادت و طبیعت در معرفی بهتر و بیشتر ایران اسلامی به نوجوانان و جوانان علاقهمند به مطالعه و پژوهش درباره سرزمین مادری کمک قابلتوجهی خواد کرد. تصور را باید تصویر کرد و با زبان هنر و رسانه با مخاطب سخن گفت. ایدهها را تا لحظه عملی شدن و ثمر دادن، هرچند درازمدت، باید پی گرفت، برای رسیدن به شکوفائی و خلاقیت نباید شتابزده و با تعجیل اقدام کرد؛ زیرا فرهنگ اسلامی و تمدن اسلامی همواره در مصاف با معضلات جدید و نیز در چالش با مکاتب و تمدنهای دیگر، شکفته است و پاسخ به شبهه بدون شناخت شبهه، ممکن نخواهد شد. با عنایت به اصل کثرت در عین وحدت، ظرفیت مهم مناسبتهای با ریشه اسلامی و رویکردی ایرانی و برگزاری آیینهای سنتی و منطقهای اقوام ایرانی واجد ویژگیهای فعالیتی با الزامات خاص هر منطقه است و این ظرفیت زمانی و مکانی، میتواند امکان نمود و نمایش جنبههای پذیرفته ناشی از تفاوتهای فرهنگی اقوام و ملل را فراهم آورد. اقوام شریف ایرانی، بنابر رسم دیرینه خود برنامههایی انعطافپذیر در ادوار زمانی متفاوت (سالانه/ فصلی/ ماهیانه/ هفتگی/ روزانه و شبانه) و نیز همزمان متعلق به چند قوم در تعریف نظام فعالیتی خود را ضروری میدانند و در برنامهریزی منظم و هدفمند نسبت به اجرایی شدن برنامههای خود اقدام میکنند و همواره نسبت به تنظیم برنامههای جمعی اقوام در زیستبوم منطقه برگزاری برنامهریزی دارند.
۶- ناگفته پیداست که چنین پتانسیلی و باتوجه به جامعه هدف و مخاطب گسترده آن با برنامهریزی شایسته میتوان در کنار ایجاد محملهای هنری برای ترویج باورهای فطری، اخلاقی و انسانی، زمینه ترویج و رشد عرصههای بسیاری از جمله زمینههای اقتصادی و رونقبخشی اقتصاد هنر را فراهم ساخت.هنرمندان و کنشگران در حوزه رسانه با نگاهی نو میتوانند از تبدیل فضای فرهنگی کشور به سکوت مرداب گونه یا تلاطم گرداب وار، وارهند و در بالا بردن سطح تفکر اجتماعی با هدف بالا بردن استفاده از فرصت ملی و معرفی ظرفیتهای اقوام ایرانی ازرواج درگیریهای غلط و منحط قبیلهای یا فرهنگ فاسد بیگانه جلوگیری کنند، چراکه اصحاب فرهنگ، هنر و رسانه فهیم و فرهیخته، صاحبان خرد و احساسند و خردمندان و نخبگان هر جامعهای باعث میشوند تا عزم و بیداری و خودآگاهی در نسلهای بعد از خود نیز بیدار بماندو با روایت صحیح و بهنگام نسلهای بعد از خود را از افراط و تفریط، نجات داده و راه ترقی و تکامل را نه در جمود و تحجر و نه در خودباختگی و تقلید بلکه در نشاط اجتهادی و تولید فکر علمی و دینی ترویج کنند. شناخت و دانایی باعث میشود وفاداری به اصول و اخلاق و منطق در تمام شئون جامعه بیدار بماند و در فضای فناورانه و رشد رسانههای نوظهور سؤالات و شبهات را بیپاسخ نگذارد که خود فینفسه یک پیروزی و دستاورد است و باید آن را گرامی داشت.
۷- هویت ایرانیان، چند بعدی یا ترکیبی است و میان ابعاد یا منابع هویتبخش جامعه ایرانی تناقض، تعارض و ناسازگاری وجود ندارد، بلکه هویت جمعی فرهنگی جامعه ایرانی همزمان از چند منبع مختلف سرچشمه گرفته و بهدلیل خصلت تدریجی، تاریخی و استمراری بودن فرآیند تکوین هویتهای مختلف، آنها در شرایط سازگاری و انطباق با همدیگر قرار دارند. ششگروه عمده قومی (ایرانی) شامل کردها، بلوچها، آذریها، عربها، ترکمنها و لرها است. هویت قومی و هویت ملی هر دو در میان اقوام ایرانی بهطور توأمان، قوت و برجستگی دارند و میان آنها رابطه تعارضآمیز و قطبی وجود ندارد. همچنین میان ابعاد فرهنگی و اجتماعی هویت قومی و ابعاد فرهنگی (و تا حدودی اجتماعی) هویت ملی رابطه مثبت و قوی برقرار است، چراکه به تعبیر مدبرانه مقام معظم رهبری مدظله العالی اقوام ایرانی، فرزندان ایران اسلامی هستند و لذا بهره بردن از هنرهای سنتی ایرانی ـــ اسلامی و استفاده از هنرهای بومی و قومی با توجه به غنا و تنوع عناصر هنرهای پدیدار آمده در فرهنگ و تمدن اسلامی، این امکان را برای فعالان فرهنگ، هنر و رسانه فراهم میکند تا از تمام قابلیتها و توان بصری و بیانی آنها به نحوی صحیح استفاده کنند و با توجه به غنا و تنوع هنرهای بومی و قومی مناطق مختلف ایران اسلامی، میتوانند به نحو شایستهای از عناصر تصویری و تمهیدات بصری هنرهای هر منطقه با معرفی فناورانه و هنرمندانه آیینها و آداب و رسوم هر منطقه در برونداد رسانهای ایران اسلامی به جهانیان استفاده کنند.
مهدی توکلیان - کارشناس رسانه و عکاس
دکتر فاضلی اخیرا در توئیتی به اندیشه استاد پارسانیا هجوم آورده و با درج تصویری از استاد پارسانیا که برگرفته از خبرگزاری انتخاب و حاوی یک جمله بود نوشته است: «من سی سال است که با ادبیات جامعه شناسی و علوم اجتماعی مأنوسم و این جماعت پرمدعا حرف از جامعه شناسی و علوم اجتماعی اسلامی میزنند، اما دریغ از یک کتاب که بنویسند و ارزش خواندن داشته باشد. حالا دنبال عقبه فلسفی هوش مصنوعی هستند که «تنها» آنها میتوانند ترسیم و تأمین کنند! سراسر توهم است.»
👇نقد این روش توسط یکی از شاگردان استاد پارسانیا👇
پاسخ دکتر موسوی به ادعاهای دکتر فاضلی؛
آیا برچسبزنیهای غیراخلاقی محصول سیسال انس با جامعهشناسی است؟!
دکتر سیدمهدی موسوی
بحران بزرگ در ادبیات جامعهشناسی و علوم اجتماعی ایران این است که استادیار جامعهشناسی، آقای دکتر محمد فاضلی بهجای اینکه به نقد و گفتوگوی علمی اندیشهها و نظریهها روی بیاورند و سعی کنند در یک فضای محترمانۀ علمی و آزاداندیشانه، آن اندیشه را نقد نموده و جوانب مختلف آن اندیشه را مورد بحث و گفتوگو قرار دهند، سعی دارد که با تقطیع یک جمله و جداسازی آن از کل متن و فضای صدور آن، در فضاهای مجازی همچون توئیتر جملاتی خارج از عرف دانش و دانشگاهی بنویسند.
شاید بتوان این رویه را به وضعیت نابالغی بخشی از بدنهی جامعهشناسی در ایران نسبت داد که هنوز به چنین بلوغی نرسیده است که به نقد علمی عمیق بپردازد و آزاداندیشانه اندیشه و طرحی را به چالش بکشاند.
نکتۀ دوم این است که لازمۀ نقد علمی این است که ببینیم گوینده در چه فضای فکری و اجتماعی به این بحث پرداخته است و مقصودش چیست، زمانی که از عقبۀ ادبیات فلسفی هوش مصنوعی سخن میگوید، باید پرسش شود که منظور گوینده از این عقبه چیست، مقصود از ادبیات فلسفی چیست، هوش مصنوعی را چه میداند و حوزههای علمیه چگونه میتوانند این عقبه را تولید کنند؟ چرا سایرین نمیتوانند و دهها پرسشی که از این جملۀ تقطیعشده میتوان بهدست آورد.
کار علمی و کار انتقادی دقیق این است که اول پرسش کنیم تا یک فهم همدلانه و صحیحی از یک اندیشه و یک مدعا بهدست بیاوریم، بعد از اینکه به جوانب مختلف آن اندیشه، علم پیدا کردیم به نقد علمی و عالمانه بپردازیم؛ آیا استادی که پیرامون «جامعه ایرانی و اخلاق اجتماعی» مطلب مینویسد نباید خود به این اخلاق پایبند باشد؟
و نکتۀ بعدی اینکه استاد محترم جامعهشناسی و نویسندهی «جامعه ایرانی و اخلاق اجتماعی» خوب است توضیح دهند که برچسبزدنهایی نظیر «این جماعت پرمدعا»، «کتابی بنویسند که ارزش خواندن داشته باشد»، «سراسر توهم» در یک متن دو سه خطی، برآمده از کدام بخش جامعهشناسی و علوم اجتماعی است که این افراد بدان مأنوسند؛ آیا جامعهشناسی به ایشان آموخته که به برچسبزنیهای غیراخلاقی بپردازد و اندیشهای را چنین تخریب کند یا این هم ناشی از نقص مطالعات جامعهشناسی و علوم اجتماعی این جمعت پرمدعاست.
ادامه👇
مطلب دیگر اینکه اختلاف آقای دکتر محمد فاضلی با حجتالاسلام و المسلمین دکتر حمید پارسانیا، اختلاف سطحی و روبنایی نیست و طبیعی است که آقای دکتر فاضلی آثار متعدد و متکثر استاد پارسانیا در فلسفه علوم اجتماعی، جامعهشناسی انقلاب اسلامی و جامعهشناسی اسلامی را ازجمله کتاب «نماد و اسطوره»، «جهانهای اجتماعی»، «حدیث پیمانه»، «تطورات روشنفکری حوزوی»، «سنت، ایدئولوژی، علم»، «حقیقت و دموکراسی»، «مبانی معرفتی و سیمای اجتماعی سکولاریسم و معنویت»، «جامعهشناسی معرفت و علم»، «پلورالیسم: زمینههای عقیدتی و اجتماعی»، «هفت موج اصلاحات»، «عرفان و سیاست»، «روششناسی انتقادی حکمت صدرایی»، «تحلیل و بررسی سند ۲۰۳۰» و «هستی و هبوط» بخصوص دو کتاب «فلسفه و روش علوم اجتماعی» و «بیست پرسش در باره علم دینی» که به مسئله مورد ادعای ایشان پرداخته است، را بر فرض مطالعه، درک نکند و آنها را نپذیرد؛ زیرا اختلاف ایشان یک اختلاف مبنایی و پایهای و فلسفی است. کسی که دل در گرو علوم غربی و ساینس (Science) و تجربههای غربی دارد و هر اندیشهی فلسفی و دینی را نوعی شبهدانش میانگارد و آن را خارج از دایرۀ علم میبیند، بدین جهت نمیتواند یک اثر فلسفی عمیق را بخواند و از عهدهی هضم آن برآید لذا طبیعی است که خواندن آن را بیارزش بداند.
اما اهل اطلاع میدانند که استاد پارسانیا با همکاری جمعی استادان برجسته علوم اجتماعی در دانشگاه تهران و دانشگاه باقرالعلوم قم و دهها مرکز آموزشی و پژوهشی دیگر، یک جریان پر قدرت در حوزهی فلسفهی علوم اجتماعی و دانشهای علوم اجتماعی و فرهنگی به وجود آوردهاند و صدها رسالهی دکتری و پایاننامهی ارشد تالیف و تدوین شده است که هر کدام به تعمیق و گسترش ادبیات جامعهشناسی و مطالعات فرهنگی انجامیده است و نوید بخش آیندهای روشن در زمینهی تولید علوم اجتماعی است که برخی متخصصان علوم اجتماعی بینالمللی با دیدهی احترام به این حرکت علمی مینگرند.
بنابراین خوانش و فهم آثار استاد پارسانیا متوقف بر آزاداندیشی علمی و خروج از بتهای ذهنی ساخته شده و اطلاع از تلاشهای صورت گرفته در دانشگاه تهران و دانشگاه باقرالعلوم و همچنین آشنایی بنیانهای با فلسفه و حکمت متعالیه است که زیرساخت فلسفی این حرکت علمی است.
استاد پارسانیا بیش از ۴۰ سال است که در حوزه فلسفه و الهیات و عرفان اسلامی و امتداد اجتماعی آن، تلاشهای عمیق و اجتهادی داشته است و در ادامه سنت عمیق و هزار سالهای فلسفه اسلامی تا استادان بزرگی چون امام خمینی، علامه طباطبایی، شهید مطهری و بخصوص آیت الله جوادی آملی کارهای ارزشمندی را تولید کردهاند، تقریر و تنظیم دروس فلسفی آیت الله جوادی و انتشار بخشی از آنها در حدود ۲۰ جلد کتاب رحیق مختوم در شرح اسفار ملاصدرا، ۶ جلد شرح فصوص الحکم ابن عربی و ۳ جلد شرح تمهید القواعد ابن ترکه اصفهانی و دهها اثر فلسفی دیگر، این اجازه را به استاد پارسانیا میدهد که درباره عقبه هوش مصنوعی و فناوریهای جدید اظهار نظر فلسفی کنند اگر ایشان و حوزههای علمیه این اجازه را نداشته باشند پس چه کسی این حق را دارد که ماهیت فلسفی هوش مصنوعی پرسش کند.
بنابراین اگر یک نوع عقلانیت و آزادمنشی اخلاقی و علمی پیشه انسان منصف شود هر اندیشهای قابل احترام قابل استفاده است هرچند اگر با آن هم موافق نباشد. بلکه به نقد عالمانه در یک فضای علمی روی میآورد و به تعالی علم در جامعه و ارتقا عقلانی جامعه کمک میکند.
ادامه👇
نکته آخر اینکه ظاهراً دکتر پارسانیا در مرکز تحقیقات اسلامی نور که بزرگترین مرکز تولید نرم افزارهای پژوهشی و آموزشی در ایران بلکه در جهان اسلام، دربارهی عقبهی فلسفی هوش مصنوعی در جمع محققان و متخصصان هوش مصنوعی این مرکز و پژوهشگران علوم اسلامی سخن گفتهاند.
از آنجا که حوزهی علمیه قم از دهه هفتاد وارد استفاده از تکنولوژی و هوش مصنوعی پیشگام بوده است و کارهای ارزشمندی انجام داده است و طرحهای بزرگ دیگری در دستور کار دارد، استاد پارسانیا با توجه به سنت هزارساله حکمت و فلسفه اسلامی که برخلاف خیلی از مجامع علمی همچنان در حوزهها زنده و پویا است و در حال رشد و بالندگی است از عقبههای فلسفی و الهیاتی هوش مصنوعی و تکنولوژی های مرتبط پرسش کردهاند تا بایستههای مسئولیت بزرگ حوزههای علمیه در این زمینه را تذکر بدهند تا موجبات حضور فعال تر آنها در این عرصهی عمیق فراهم شود. ایشان متذکر شدهاند که اگر حوزهها با آن عقبه های فلسفی عمیق خود، این کار را روی زمین بگذارند از مسئولیت بزرگ خود شانه خالی کرده است و عواقب ناگواری برای جامعه و حاکمیت خواهد داشت.
در توضیح بیان آقای پارسانیا میشود اینگونه گفت که هوش مصنوعی همانند هر فناوری و تکنولوژی دیگری، نسبتی با دین، فرهنگ و اخلاق دارد و میتواند به تقویت یا تضعیف دین، فرهنگ و اخلاق بیانجامد. در دل همهی تکنولوژیها سه لایهی معرفتی نهفته است: ۱. لایهی معرفت فنی و مهندسی، ۲. لایهی علوم پایه ، ۳. لایه فلسفه.
کارآمدی یک تکنولوژی در لایه فنی و مهندسی آن لزوما بهمعنای درستی عقبههای نظری، فلسفی و فرهنگی آن نیست. زیرا یک تکنولوژی کارآمد میتواند در قالب چارچوبهای نظری متعدد و متکثری صورتبندی و تبیین شود که گاه میان آن چارچوبهای نظری تعارض باشد. همچنان که تشخیص صحیح خسوف و کسوف براساس فیزیک بطلمیوسی موجب صحت عقبههای نظری آن نبوده است.
براین اساس، هوش مصنوعی نیز دارای بنیانهای فلسفی و الهیاتی است که در تمدن غرب و فلسفههای اومانیستی و فیزیکالیسم تکوّن یافته است و در عین حال از ظرفیتهایی فراوانی برخوردار است و طبق پیشبینی بسیاری از فلاسفه و جامعهسناسان بین المللی، دیر یا زود میتواند جوامع انسانی را دچار مخاطرات بزرگی میکند. لذا همهی مجامع علمی این مسئولیت بزرگ را بر عهده دارند که درباب ظرفیتها و مخاطرات معرفتی و اجتماعی هوش مصنوعی و عقبههای فلسفی و آثار فرهنگی آن بیاندیشند. جامعه اسلامی و متفکران مسلمان نیز نمیتواند نسبت به ظرفیتها و مخاطرات آن بیتفاوت باشند. این مواجهه نیازمند تبیین عقبههای فلسفی و الهیاتی هوش مصنوعی و نسبت سنجی آن با بنیانهای فلسفی و الهیاتی جامعهی اسلامی است. امروز بخشی از حوزۀ ما عهدهدار تبیین این زیربناهای فلسفی و الهیاتی جامعه اسلامی است و اگر امروز ما بخواهیم در جامعۀ اسلامی برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی و رساندن انسانها بهسمت کمال و تحقق آرمانهای انبیا و اولیا تلاش کنیم، باید به هوش مصنوعی توجه کنیم و از ظرفیتهای آن به بهترین نحو ممکن استفاده کنیم. بر این اساس اولاً باید هوش مصنوعی را بر اساس بنیانهای فلسفی و الهیاتیاش فهم کنیم و نقاط قوت و ضعف بنیانهای مذکور را بشناسیم و با حوزه فکری، فرهنگی و تاریخی خود نسبتسنجی کنیم. ثانیا عقبۀ فلسفی و الهیاتی این هوش مصنوعی را با بنیانهای فلسفی و الهیاتی انقلاب اسلامی و حکمت متعالیه بسنجیم؛ آن موقع است که میتوانیم درباب استفاده از هوش مصنوعی که گریزی از آن نیست و چگونگی بهرهمندی بهتر از آن، یک برنامهریزی صحیح در تلائم با هویت فرهنگی، تمدنی و تاریخی خود و در راستای تحقق اهداف انقلاب اسلامی و پیشرفت جامعه داشته باشیم. اگر چنین مطالعۀ فلسفی و الهیاتی نداشته باشیم نمیتوانیم با هوش مصنوعی که با یک عقبۀ فلسفی و الهیاتی دیگری است بهدرستی مواجه شویم و از آنها در راستای فرهنگ و تاریخ جامعه اسلامی به درستی استفاده کنیم و نهایتاً دچار بحران در آگاهی و تذبذبهای فکری و معرفتی خواهیم شد. همچنان که در گذشته، همیشه با ورود هر سطح از فناوریهای جدید، جامعهی ما دچار بحرانهای فرهنگی و اجتماعی شده است.
ادامه👇
به احتمال زیاد کلام آقای دکتر پارسانیا در بیان نقش حوزههای علمیه در تبیین عقبههای فلسفی هوش مصنوعی برای چگونگی بهرهمندی از هوش مصنوعی در راستای نیاز جامعۀ اسلامی و حکومت اسلامی قابل توجیه است و طبیعتی است. فلاسفه و حکمای حوزوی که دل در گرو اعتلای حاکمیت اسلامی و پیشرفت جامعهی اسلامی دارند میتوانند در این میدان نقش محوری داشته باشند و زمینه را برای کنشگری علمی و عملی متخصصان هوش مصنوعی و سایر فعالان اجتماعی فراهم کنند. غیر از این مسیر، نميتوان از مسیر دیگری این مسئولیت مهم را متناسب با حوزهی فرهنگی و تمدنی و تاریخی جوامع اسلامی پیگیری کرد.
بنابراین حوزه علمیه باید با استفاده از میراث زندهی حکمت اسلامی و به موازات بهرهمندی از هوش مصنوعی و سایر فناوریهای جدید، دربارهی عقبه های نظری آن بیاندیشد و به بسیاری از پرسشهای فلسفی و الهیاتی شکل گرفته در اطراف هوش مصنوعی و آیندهی بشریت پاسخ گو باشد. البته در این نهضت بزرگ علمی از کمک کارشناسان و متخصصان دانشگاهی در موضوع شناسی دقیق بینیاز نیست بلکه شرط هر پیشرفت علمی در جمهوری اسلامی همکاری علمی و نظری حوزه و دانشگاه با حفظ احترام متقابل است.
در پایان از خداوند متعال طلب میکنم که روزی آزاداندیشی و تفکر انتقادی بر پایهی سه اصل اخلاق، منطق و آزادی در جامعهی علمی و میان استادان و پژوهشگران ایران عزیز به یک رویهی معمول تبدیل شود و همهی افراد و جریانها علیرغم اختلافات مبانی و سلایق با تضارب آراء و ارائه نقدهای کارشناسی در محیطهای علمی به رشد فکر و تولید علم در جامعه کمک کنند.
پایان
عطر عید عبادت و طبیعت
مهدی توکلیان
کوچهها، محلهها، شهرها، عطر عید عبادت، نیایش و طبیعت را میدهند واپسین روزهای آخرین ماه شمسی و در استقبال از بهار، بوی بخشش و مهربانی در محلهها و کوچهها لبریز است و شادی کودکان در طعم نیایشهای عاشقانه مردم در شهرها پراکنده است. اذان و گلدستههای مسجدهای شهر همواره نیایش و بندگی را سر میدهند.
امسال شیرینی خرمای افطار و حلوای معطر به عطر گلاب و زولبیا و بامیه هرکدام سهمی دارند و در سفره هفت سین ایرانی با دعای ربنا، لحنی و طعمی که خود مبارک است. مردمان میهن مادری، مهربانی و محبت؛ مودت و همراهی و همدلی را در جان و دل میگسترانند و مشق عاشقی میکنند و تمرین بندگی بدون منت، مهر ورزیدن و کریمانه زیستن را تکرار میکنند تا هیچ پدری شرمنده به خانه روانه نشود و هیچ دردمندی رها ... .
شهرها و روستاهای ایران زیبا، عطرآگین از عطر ولایت و عبادت است و شهد شیرین یک ماه شوق و شور عبادت را به شهروندان بشارت میدهد. در نخستین ماه از فصل بهار، بهار صلوات بر لبها شکوفه باران است؛ هلال نعمت و احسان سر بر آسمان صاف و پاک بهاری میگذارد و بیعت با روزهای فصل بندگی را با شکوفههای بهارانه طبیعت گره میزند.بندگان خدا عید بندگی را به شادمانی بهاری نو رسیده نشستهاند، عیدی که نگاههای مهرآمیز و لبخندهای دلانگیز دلجویی انسان دوستانه و خداپرستانه را هبه میدهد.روزهای روزهداری روز مردمانی است که فراتر از فرازها و فرودهای زندگی بشری و معیارهای ظاهری انسانی خاکی در یک ماه بندگی خداوند بیهمتا، همراه همیشگی مردمان محروم میشوند. نوروز، روز اراستن و زینت کردن و گشادهرویی میان مردمان وابراز شادمانی دردیدارهاست.نوروز، روز مهر ورزیدن است نوروز، روز بخشش و ارمغانی از خوبیهایی است که در دل پروراندیم.دیدههای مشتاق ودلهای بی قراریکدیگر رانگاه وبه سرور و نور شادمانی میکنند. کودکان در میان دستها و دیدهها؛ بوسهها و شادمانیها، گم میشوند و دلهاشان به شادی و لبهاشان به لبخند پیوند میخورد و در صفهای نماز عیدانه شادی میکنند. عطر قنوتهای نماز افطار و سحر در شهر میپیچد.
دستهایمان را در مقام سپاس به آسمان بلند میکنیم و فریاد میزنیم.
اللهمَّ اَهْلَ الکبْریاءِ وَالعَظَمَة، وَ اَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ.... …
خدایا رحمیکه جز ولای توام هیچ دستاویزی نیست.
خداوندا تو سزاوار بزرگی، سرفرازی، بخشندگی، توانایی، بخشایش و رحمتی. سزاوار آنی که به خاطر تو پرهیز کنیم و مرا بدان چه نیکی و سعادت است و به محمد (صلیا... علیهوآلهوسلم) و خاندانش ارزانی داشتهای بهرهمند سازی و از هر بدی که محمد (صلیا...علیهوآلهوسلم) و خاندانش را خارج ساختی، رهایی دهی، درود تو بر محمد (صلیا...علیهوآلهوسلم) و خاندانش باد.
خداوندا! از تو میخواهم بهترین چیزی را که بندگان شایستهات از تو میخواهند، و به تو رو میآورم بدان گونه که بندگان شایستهات از بدیها پناه آوردهاند.
پروردگارا ما را آنگونه قرار ده که برای ولی تو با هرکسی که با او علم دشمنی بر افروخته دشمن باشیم و هر که او را دوست دارد، دوست بداریم. و با این شیوه اطاعات و فرمانبرداری تو را آرزومندیم ای مهربانترین مهربانان!
خداوندا عذاب و خشمت را بر کسی قرار ده که با ولی تو ستیزد، امامت او را آگاهانه نپذیرد و سرپرستی ولایت و سبقت او را گردن ننهد. خدایا ما را توفیق ده تا به حرمت روزههای رمضان، در روز غمزدایی از دلهای به درد نشسته نگاههای به در بسته و جانهای از اندوه خسته شده را شاد سازیم؛ تا غمی از چهرهای بزداییم و نگاهی را به آرامش برسانیم و جان از اندوه خسته شدهای را آرام کنیم.
خداوندابه ما لیاقت عطا کن تا بدون درخواست برادران مومن ازآنها دلجویی وگرهگشایی کنیم.بااشتیاق به آنها نیکی برسانیم و توفیق تقرب به سوی خودت رابا نیکی کردن دراین روزعطا فرما! وکرامت کردن را کرم کن تا درعیدکریم وسعیدفطرکرم ورزیم.
پایان
❇️ ده ویژگی کاسبان عدالتخواهی
محسن مهدیان | همشهری
این روزها با پدیده جدیدی به نام "کاسبان عدالتخواهی" مواجهیم. "سوپرمن های دست ساز" و "بتمن های تخیلی" که تلاش می کنند قهرمان مبارزه با فساد باشند و از این دکان کاسبی کنند.
هرکس تخلف کرده است طبیعی است که باید در عدلیه پاسخگو باشد و البته نقش ما #مطالبه_مومنانه است. لذا سوال اصلی اینست که ما حق داریم افراد را بدون محاکمه وشنیدن ودیدن همه مستندات قضاوت کنیم و بدتر از آن حکم صادر کنیم و آبرو ببریم؟
با این مقدمه کوتاه لازمست مختصری درباره کاسبان اینروزهای عدالتخواهی بدانیم.
شناخت کاسبان عدالتخواهی کمک می کند مطالبه گری مومنانه را فدای خدعه خناسان نکنیم و زمین بازی آنها نشویم.
🔻کاسبان عدالتخواهی چند دسته اند.
1️⃣گروه اول پروژه بگیرهای افشاگری اند که برای دادزن از دست کارفرما صله می گیرند.
🔸نحوه شناسایی اینها چیست؟ این افراد اساسا هیچ معیار و مبنای مشخصی ندارند و اگر سابقه اینها را چک کنید مملو از رفتارهای متناقض است.
2️⃣دسته دوم کاسبان لایک و فالور و دیده شدن هستند. اینها پول نمی گیرند اما گدایی توجه می کنند.
🔸نحوه شناسایی اینها چیست؟ تولیدات اینها بدون هرگونه محتوای عمیق است. اغلب احساسی و هیجان زده اند. بیش از دو خط توئیت نمی توانند بنویسند و برای خط سوم دچار لکنت می شوند.
3️⃣دسته سوم کاسبان سیاسی اند که دو دسته اول را به خدمت می گیرند تا به قدرت و مکنت برسند.
🔸نحوه شناسایی اینها چیست؟ شناسائی این افراد مشکل تر از بقیه است. اما اجمالا این افراد را بیشتر در ایام انتخابات و بزنگاه های سیاسی بشناسید.
✅اما کاسبان عدالتخواهی چه ویژگی هایی دارند؟
شاخص کلان همان است که رهبری انقلاب درباره مطالبه گری فرمودند؛ اینکه مطالبه گری مذموم آنست که با دشمن مخرج مشترک پیدا کند.
🔻با این اصل کلیدی چند مورد قابل فهرست است:
1️⃣یکم. عدالتخواهی غیر اخلاقی:
این جریان برای کاسبی در عدالتخواهی هیچ حد و مرزی نمی شناسند. آبروی افراد برای آنها از بی ارزش ترین هاست و هیچ مرزی برای حریم شخصی و عمومی افراد قائل نیستند. هتک و تهمت و دروغ و غیره بماند.
2️⃣دوم. عدالتخواهی شتابزده:
هر چه دیدند و دست شان رسید، بدون تحقیق و بررسی به سرعت منتشر می کنند و به همین دلیل در اغلب موارد مورد سوء استفاده کارفرماهای سیاسی و ابرپروژه بگیرها قرار می گیرند.
3️⃣سوم. عدالتخواهی سوپرمنی:
عدالتخواهی این افراد اغلب برای ایجاد قهرمان های دست ساز است. برای همین مهمترین هدف شان دیده شدن است و جائیکه عدلیه ورود کند و بخواهد عالمانه و منصفانه قضاوت کند، زیست عدالتخواهی آنها نیست و نابود می شود.
4️⃣چهارم. عدالتخواهی فریبنده:
در این سبک عدالتخواهی یک مصداق را در فرد یا نهاد پیدا می کنند و آن مصداق را به کل تعمیم می دهند. این خطای شیطانی مهمترین ابزار برای تخطئه و حذف کامل افراد و بدتر از آن ایجاد تلقی فساد سیستمی است.
5️⃣پنجم. عدالتخواهی کاریکاتوری:
مهمترین ویژگی این گروه جابجا کردن اصل و فرع است. یک حاشیه را تبدیل به اصل می کنند تا مخاطب از ظاهر فرعیات منکر اصول شود.
6️⃣ششم. عدالتخواهی در بن بست:
پروژه نهایی این افراد القای بن بست است. اینکه عدلیه تعطیل است و نهادهای نظارتی خوابند و هیچ اراده ای برای مبارزه با فساد نیست، جز همین افشاگری های توئیتری.
7️⃣ هفتم عدالتخواهی تخیلی:
این جریان هیچ اعتنایی به واقعیت های زمانه ندارد و در یک رویای خیالی و توهمی هر نوع عقلانیتی را مصلحت اندیشی می دانند. برای این جریان، آرمان ابزار ظاهرسازی در عدالتخواهی کاسبکارانه است.
8️⃣هشتم. عدالتخواهی کور:
این جریان اساسا به ثمره اقدامش در مخاطب توجه ندارد. اینکه مخاطب دچار تلقی فساد سیستمی شود یا از اصلاح ناامید شود اصلا و ابدا برایش مهم نیست. این جریان کور است چون حتی برایش مهم نیست با دشمن مخرج مشترک پیدا می کند و ابزار دشمنی می شود.
9️⃣نهم: عدالتخواهی متناقض:
این جریان را باید در فرآیندها و در طول زمان تحلیل کرد نه در یک مصداق مشخص. این جریان اغلب نسبت به کارفرمای خود ساکت اند و هیچ سطحی از مطالبه را نمی پذیرند. بدتر اینکه درباره خودشان نیز حاضر نیستند پاسخگو باشند. از سوابق عدالتخواهی شان و دروغ ها و تهمت هایی که زدند تا سوابق کیفری و محکومیت هایی که داشتند و تا سوال هایی که اول از همه خودشان باید پاسخگو باشند.
🔟دهم. عدالت خواهی فصلی:
این گروه ها اغلب در بزنگاه ها فعال می شوند. حالا این بزنگاه یا زمان انتخابات است یا زمانیکه یک مجموعه خوب می درخشد و باید تخطئه شود یا شرایطی که فرد باید تمام و کمال حذف شود تا پروژه ای که دست گرفته است ناتمام بماند یا چه و چه. خلاصه اینکه برای اینها عدالتخواهی پوسته ای برای پروژه های مهمتر است.
این ده ویژگی باعث میشود بیشترین خوراک دشمنی ضدانقلاب را فراهم کنند و عملا آلت دست دشمن شوند.
پایان